علی بن مهزیار
۲۹ آذر ۱۳۸۹, ۱۰:۲۹ عصر
(آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۹ آذر ۱۳۸۹ ۱۰:۳۴ عصر، توسط boshra.)
ارسال: #1
|
|||
|
|||
علی بن مهزیار
علی بن مهزیار اهوازی
«ای علی خدا پاداش نیکو به تو دهد و در بهشت خود ساکن گرداند ...» (فرازی از نامه امام جواد(ع) به علی بن مهزیار اهوازی) خوزستان عالم پرور خوزستان یکی از استان های کشور پهناور ماست که از دیرباز نقش بسزایی درگسترش و ترویج فرهنگ عمیق اسلامی داشته و در درون خود راویان و عالمان بزرگوار و گرانسنگ را پرورش داده است بزرگانی همچون: حسن بن سعید اهوازی، حسین بن سعید اهوازی، علی بن ابراهیم مهزیار اهوازی،محمد بن ابراهیم بن مهزیار اهوازی، علامه بزرگوار شیخ مرتضی انصاری، علامه حاج شیخ محمد تقی شوشتری و بسیاری دیگر از استوانه های علمی که هر کدام مانند چراغی راه را برای مشتاقان روشن می ساختند و عاشقان هدایت را به سرچشمه زلال رستگاری رهنمون بودند. در این میان شهر قدیمی اهواز که مرکز این استان است از ویژگی خاصی برخورداراست چنانچه ملاحظه شد جمعی از راویان ائمه اطهار(ع) در این شهر پرورش یافتند وکلمات حیاتبخش ائمه معصومین را از آنان می آموختند و به گوش عاشقان اهل بیت می رساندند و در مواقع لزوم سربازان علمی ائمه بودند و در مصاف با دشمنان اهل بیت با قلمشان قلب خصم را نشانه می رفتند و مذهب تشیع را از هجوم نامحرمان مصون می ساختند. از جمله آن بزرگواران راوی والامقام علی بن مهزیار اهوازی است که در میان مردم خوزستان شخصی شناخته شده و باارزش است در این نوشتار همت ما این است که مردم خوب کشورمان را با راوی دیگری از خیل راویان نور آشنا سازیم و قدمی هر چندناچیز در راستای احیای نام و جایگاه آن بزرگان در میان اقشار مختلف مردم برداشته باشیم. ستاره خوزستان علی بن مهزیار اهوازی از فقهاء و محدثان مشهور و بزرگ شیعه بودکه علاوه بر مقام علمی و فقهی از برجستگی های اخلاقی ارزنده ای نیز برخوردار بود. او در میان خانواده ای مسیحی دیده به جهان گشود و رشد و نمو یافت ولی چند سالی بیش از بهار عمر او نگذشته بود که بالطف خداوند متعال پدر او به دین اسلام مشرف شد و او نیز اسلام را دین خود قرار داد. در این زمینه رجال شناس معروف نجاشی درکتاب خویش اینگونه نگاشته است: علی بن مهزیار اهوازی کنیه اش ابوالحسن بود و از مردم دورق محسوب می شد و پدرش دارای دین مسیح بود و بعدها مسلمان شد و علی نیز در همان دوران کودکی به دین اسلام مشرف شد و خداوند بالطف خویش او را بصیر در دین نمود. وی از صحابی خاص حضرت رضا(ع) و حضرت امام جواد و امام هادی(ع) به شمار می رفت و در نزد این امامان هدایت دارای منزلتی بس عظیم بود. شرح حال این دانشمند بزرگ در منابع مهم رجالی بیان شده و همانگونه که مرحوم نجاشی بیان کردند کسی او را مورد سرزنش و نکوهش قرار نداده است. شیخ طوسی دررجال خویش علی را از اصحاب حضرت رضا می داند و می فرماید: «او دانشمندی مورد اعتماد و دارای اعتقادی راسخ و صحیح بود و از اصحاب امام جواد و امام هادی نیز به حساب می آمد». کشی از دیگر رجال شناسان معروف اینگونه از وی یاد می کند:«علی بن مهزیارمسیحی بود ولی خداوند متعال او را هدایت کرد. وی از مردم هند(هندیجان) بود که از روستاهای فارس محسوب می شد که بعدها در اهواز سکنی گزید». معاصران فرهیخته از جمله فقهائی که با علی بن مهزیار هم عصر بودند حسین بن سعید اهوازی است او نیز افتخار شاگردی سه تن از ائمه بزرگوار شیعه (علیهم السلام) را داشت و در کتابهای رجالی زمانی که از او سخن به میان آمده به نیکی از او یاد شده است. حسین برادری بنام حسن نیز داشت که او هم از علمای معاصر علی بن مهزیار ودارای مقام والایی بود و در اغلب موارد نام این دو راوی اهل بیت در کنار هم ذکرمی شود. ابن ندیم در فهرست خود از دانش و علم فراوان آن دو دانشمند یاد می کند:«دانش این دو برادر در عصر خود از هر دانشمند دیگری و سیعتر بود و در فقه از برجستگی خاص برخوردار بودند آنها با حضرت جواد(ع) مصاحبت داشتند و از وجود آن حضرت بهره می جستند». از دیگر بزرگان و دانشمندان عصر او فرزند برومند وی محمد بن علی بن مهزیاراست که از اصحاب امام هادی(ع) شمرده می شود وی بسیاری از افتخارات پدر را داراو از جایگاه علمی خاصی برخوردار بود. از سید بن طاووس در کتاب «ربیع الشیعه » نقل شده که محمد بن علی بن مهزیاراز سفیران و نمایندگان حضرت ولی عصر(عج) بوده است. مقام محمود علی بن مهزیار از خواص حضرت جواد(ع) بود و دوستی نزدیکی با حضرت داشت و بسیاری از روایات را که علی نقل می کند از امام جواد(ع) است. در موارد متعددی وی از جانب امام جواد(ع) مورد تمجید قرار گرفت و بارها حضرت دعای خیر خویش را نصیب علی ساخت. کشی در کتاب خویش به تعدادی از نامه هائی که حضرت در جواب نامه های علی، برای او مرقوم فرموده بود اشاره می کند در نامه ای حضرت به آن محدث بزرگ اینگونه مرقوم می دارد: نامه ات به من رسید و از محتوای آن مطلع شدم مرا غرق شادی و سرور کردی خداوندتو را خوشحال گرداند... روزی از روزها علی بن مهزیار نامه ای خدمت حضرت جواد مرقوم می دارد و از حضرت می خواهد که او را دعا کند حضرت طی نامه ای اینگونه مرقوم می فرماید:اما راجع به دعائی که از من خواسته بودی. تو نمی دانی که خداوند تو را در نزد من چگونه قرارداده که به خاطر محبتی که به تو دارم گاهی تو را به نامت می خوانم. خداوند آنچه را به تو روزی کرده به بهترین شکل پایدار گرداند و با خشنودی من از تو، او هم از تو خشنود گردد و تو را به آرزویت نائل گرداند و با حمت خودش تو را درفردوس اعلی میهمان سازد. خداوند ترا حفظ کند و دوست بدارد. اگر کسی بخواهد مقام و منزلت علی را در نزد ائمه دریابد یکی از بهترین راه هاتوفیعات و نامه هائی است که آن بزرگان برای او مرقوم فرمودند در نامه ای دیگرحضرت جواد(ع) علی بن مهزیار را اینگونه مورد لطف و عنایت قرار می دهند. ای علی خداوند پاداش نیک به تو دهد و در بهشت خود ساکن گرداند و از ذلت وخواری در دنیا و آخرت بر حذر دارد و تو را با ما محشور فرماید ... اگر بگویم من کسی را مانند تو ندیده ام امیدوارم که راست گفته باشم. عالم عابد علی در کنار علوم فراوانش دریایی از عبودیت و پرستش خالق بودعبادتهای او در نزد آشنایان و دوستان معروف بود با طلوع خورشید علی به سجده می رفت و سراز سجده بر نمی داشت تا اینکه برای هزار نفر از دوستان و برادران دینی خویش دعا کند، همان دعائی را که برای خود از خداوند می خواست. وقتی به پیشانی او نگاه می کردی آثار سجود را بر پیشانی به خوبی می یافتی وابهتش تو را به تواضع در مقابلش وا می داشت و با نگاه به او انسان به یادخداوند می افتاد. آثار بابرکت محدث گرانسنگ علی بن مهزیار با عنایات خداوند علومی را که جایگاهشان سینه پهناور او بود بر روی کاغذ آورد و از خود آثاری گرانقدری به جای گذارد شیخ طوسی می نویسد:«علی بن مهزیار اهوازی عالمی جلیل القدر و کثیرالروایه بود و برای او سی و سه کتاب است ». مرحوم نجاشی کتابهای او را در کتاب رجالی خویش بر شمرده است، «کتاب وضو»،«صلاه »، «زکات »، «صوم »، «حج »، «طلاق »، «حدود»، «دیات »، «عتق وتدبیر»، «تجارات و اجارات »، «مکاسب »، «تفسیر»، «فضائل »، «مثالب »،«دعا»، «تجمل و مروه »، «مزار»، «رد بر غلات »، «وصایا»، «مواریث »،«خمس »، «شهادات »، «فضائل مومنین »، «تقیه »، «صید»، «اشربه »، «نذورو ایمان » و «کفارات ». در محضر اساتید علی بن مهزیار توفیق درک بزرگانی از فقهاء و محدثین را داشت بزرگانی همچون: محمد بن ابی عمیر، احمد بن اسحاق ابهری، احمد بن محمد بن ابی نصر، حسن بن علی بن فضال، حسن بن محبوب، حسین بن سعید اهوازی، حماد بن عیسی، صفوان بن یحیی،عبدالله بن یحیی، محمد بن اسماعیل بن بزیع، محمد بن حسن قمی، موسی بن قاسم،... آیت الله خوئی(ره) اساتید و کسانی که وی از آنان روایت نقل کرده را بیش ازپنجاه نفر ذکر کرده اند. پرورش یافتگان علی بن مهزیار اهوازی همانگونه که خود از محضر اساتید بهره می جست و وجود تشنه خود را سیراب می ساخت در گرد خویش عاشقانی را نیز پرورش می داد. آیت الله خوئی در کتاب رجالی خویش به بیش از بیست نفر از آنان اشاره کرده است. اینک به زندگانی تنی چند از آنان اشاره کنیم. 1- احمد بن محمد بن خالد برقی این محدث نامی از فقهای نیمه دوم سده سوم است که به احمد بن ابی عبدالله برقی نیز مشهور است. کنیه او ابوجعفر است و ازاهالی کوفه بود که پس از قیام زید و زندانی شدن پدر بزرگش در دوران نوجوانی باپدرش به برقه قم گریخت و در آنجا ساکن می شوند. از تصنیفات احمد می توان به کتاب «اجتهاد»، «تبصره »، «طبقات »، «عجائب »، «تفسیر الحدیث »، «علل الحدیث »، ... اشاره کرد. برقی نه تنها در میان علماء شیعه، حتی در میان اهل عامه نیز معروف است وبسیاری از آنان شاگردی وی را کرده اند. تاریخ وفات این راوی را بعضی سال 274هو بعضی دیگر سال 280 ه می دانند. 2- ابراهیم بن هاشم قمی کنیه اش ابواسحاق است که اصالتا اهل کوفه بود و بعدهابه قم آمد و در جوار حضرت معصومه(س) ساکن شد. شیخ طوسی در «فهرست » خویش می گوید: اصحاب، معتقدند که اول کسی که احادیث رادر قم منتشر ساخت ابراهیم بن هاشم قمی است. وی در میان راویان دیگر از جهت کثرت نقل حدیث همتا ندارد. آیت الله خوئی تعدادروایاتی را که وی در سلسله سندش قرار گرفته بالغ بر 6414 روایت می داند. ابراهیم بن هاشم دارای کتبی است از جمله: کتاب «النوادر» و «قضایای امیرالمومنین(ع »). زیارتگاه عشاق عاقبت عمر با برکت علی بن مهزیار بعد از سالیان سال زحمت و تلاش در مسیر احیای سنت اهل بیت عصمت و طهارت(ع) پایان پذیرفت و خورشید وجودش غروب نمود و دوستان خود را به غمی جانکاه مبتلا ساخت گرچه از تاریخ وفات آن راوی جلیل القدر اطلاع دقیقی در دست نیست ولی سال رحلت او را حدود 254 ه تخمین زده اند. اکنون مزار شریف آن راوی بزرگوار در شهر اهواز دارای بارگاه و بقعه ای مجلل است و همه روزه خیل مشتاقان را پذیراست و مردم با عشق اهل بیت مرقد آن راوی اهل بیت را زیارت می کنند. سخنان ماندگار علی بن مهزیار اهوازی در سلسله سند347 روایت واقع شده و درابواب مختلف فقه دارای روایت است در پایان تعدادی از روایت هائی را که علی روایت کننده آنهاست تقدیم می داریم باشد که در گوشه قلبتان جای گیرند. زیارت حسین علیه السلام افضل است یا زیارت امام رضا علیه السلام علی نقل می کند از امام جواد(ع) سوال کردم فدایت شوم زیارت علی بن موسی الرضا(ع) بهتر است یا زیارت حسین بن علی(ع) حضرت فرمودند: زیارت پدرم از زیارت امام حسین(ع) افضل است چرا که حضرت را تمام مردم زیارت می کنند ولی پدرم را زیارت نمی کند مگر خواص از شیعه. مقیم خانه حق باش در روایتی دیگر علی بن مهزیار می گوید: از امام هادی(ع) سوال کردم آیا ماندن در مکه فضیلتش برتر است یا خروج از آن و اقامت در شهرهای دیگر؟ حضرت در جواب مرقوم فرمودند: ماندن نزد خانه خداوند برتر است. پاداشی بس بزرگ علی می گوید خدمت امام جواد(ع) عرض کردم کسی که قبر حضرت رضا(ع) را زیارت کند چه پاداشی نصیبش خواهد شد؟ حضرت فرمودند: به خداوند قسم پاداش او بهشت است. کدام عمل محبوبتر است علی بن مهزیار از امام جواد(ع) نقل می کند که حضرت فرمودند: هیچ عملی نزد خداوند متعال از عملی که مدام باشد اگر چه عمل کوچکی باشدمحبوبتر نیست. خداوند متعال روح آن راوی نور را با پیشوایان معصوم(ع) محشور گرداند. علیابن مهزیار اهوازی ، که در قرن سوم هـ. ق میزیستهاست، از فقها، محدثان و دانشمندان معروف شیعه و از نزدیکان امام رضا، امام جواد، امام هادی، و امام حسن عسکری بوده و احکام دینی را نزد آنها فرا گرفته و در برخی از مناطق، بخصوص در اهواز به عنوان نماینده ایشان بودهاست. علیابن مهزیار از مردم دورق (شادگان امروزی) بود که بعداً در اهواز ساکن شد. محل تولد ایشان هندیجان میباشد ولی با توجه به اینکه در قرن سوم هـ.ق هندیجان از توابع شهر دورق بود لذا او را اهل دورق معرفی کردهاند.پدر وی مذهب نصرانی داشت و سپس مسلمان شد و علی نیز به تبعیت از پدر در نوجوانی مسلمان گردید. براساس برخی روایات وی در زمان امام حسن عسکری درگذشتهاست. بنابر روایات تاریخی هنگامی که مأمون خلیفه عباسی دستور داد تا امام رضا به عنوان ولیعهد او از مدینه عازم خراسان شود امام در مسیر حرکت خود در روز شانزدهم صفر سال ۲۰۱ هـ.ق وارد اهواز شد و چند روزی در این شهر توقف نمود. بعداً در محل اقامت امام مسجدی به نام مسجدالرضا بنا گردید که علیابن مهزیار وصیت کرد پس از مرگ او را در مسجد مذکور دفن کنند. در قسمت غربی بقعه وی و پیوسته به مقبره سالنی وجود دارد که احتمالاً همان مسجدی است که به آن اشاره شد. وی علاوه بر جنبه روحانیت ،در سیاست نیز صاحب نظر بوده واداره قسمتی از کارهای اعتقادی وسیاسی منطقه را به عهده داشتهاست.وی از شیفتگان خاندان عصمت وطهارت بوده که به اهل بیت علیه السلام عشق میورزیدو هیچ گاه از پشتیبانی آنها دریغ نداشتهاست ایشان دارای تألیفات باارزشی که همگی سرمایههای فقهی ودینی عالم تشیع میباشند و به عنوان منابع احکام واحادیث از آنها استفاده میشود.این عالم بزرگوار پس از شهادت امام حسن عسکری (ع)راه حجاز را میپیمایدوبرای دیدن امام زمانش طریق راه میکند که بعد از ۲۰سفر به دیدار مهدی فاطمه (عج)نائل میگردد. «علی» فرزند «مهزیار» معروف به اهوازی ، فقیهی صاحب نام و دانشمندی سترگ و عالمی جلیل القدر و محدثی «صادق» و آشنا به سیاست بودهاست که سرپرستی قسمتی از کارهای اقتصادی و سیاسی منطقه را بهعهده داشتند. به اهل بیت و ائمه هدی (ع) علاقه فراوان داشت و هیچگاه از پشتیبانی خود نسبت به این خانواده دریغ نکرد. او از شاگردان برگزیده امام هشتم حضرت رضا (ع) و از جانب آن حضرت جانشین «عبدالله بن جندب»، وکیل امام «صادق» و امام «کاظم (ع)» شدند و توقیعاتی از جانب امام «جواد» و امام «هادی (ع)» به او رسید که بیانگر شأن و منزلت و عظمت و مقام این عاشق دلسوخته «اهل بیت (ع)» است. در شمال شهر اهواز نزدیک رود خانه کارون ،بقعهای به چشم میخورد که صاحب این بقعه علی فرزند مهزیار معروف به اهوازی ،فقیهی صاحب نام و دانشمندی سترگ وعالمی جلیل القدر و محدثی صادق است که درسنه ۲۰۰هجری قمری میزیستهاست . شیخ محمد خیابانی ولادت و زندگی نامه روحانی مجاهد، شیخ محمد خیابانی در سال 1259 شمسی در در روستای خامنه ارونق از توابع تبریز متولد شد. وی پس از فراگیری علوم مقدماتی، از محضر حضرات آیات سید ابوالحسن انگجی و میرزا عبدالعلی، فقه و اصول و هیئت و نجوم را آموخت و پس از مدتی به تدریس پرداخت. پتروفسکی اقامت و به تجارت اشتغال داشت،. پس از مقداری تحصیلات مقدماتی به روسیه رفت و مدتی در نزد پدر خود به کار مشغول بود و دیری نگذشت که به تبریز بازگشت. و به تحصیل علوم دینی پرداخت فقه واصول را از حاج میرزا بوالحسن آقا انگجی فرا گرفت و فریب الاجتهاد شد. هیأت، هجوم و حساب حکمت، کلام و ادبیات نیز آموخت. پیش از انقلاب مشروطه مدتی امام جماعت بود. احتمالاَ از جوانی در اندیشه حق طلبی و آزادیخواهی بود و راه رسیدن به آن را در ذهنش مورد بررسی قرار میداد و به این نتیجه رسید که رد ایرن نخست باید یک انقلاب فکری بوجود آورد و از این راه مردم را به حقوق خویش آشنا گردانید. در انقلاب مشروطه مانند دیگر مجاهدان ضد مستبدان به مبارزه و جنگ برخاست چندی بعد عضو انجمن ایالتی آذربایجان گردید. چون مجلس به توپ بسته شد و محمدعلی میرزا حلقه محاصره تبریز را روز به روز تنگتر میکرد شیخ سخت به مبارزه برخاست. در دهه دوم شهریور 1287 ش و دهه اول شعبان 1326 هجری قمری عینالدوله به حکمرانی آذربایجان و به لشکر آرائی برای پیکار با مردم مظلوم تبریز مشغول گشت. ملت قهرمان تبریز برای دفاع از حق و آزادی جانانه و دلیرانه پیکار میکردند آنها میدانستند که اگر مبارزه را ادامه ندهند مشروطیت خواهد مرد. مردن را برای زنده کردن مشروطه رجحان داده بودند جنگهای سختی در داخل شهر و در خیابانها و بازار در کار بود. اغلب مغازهها و دکاکین و حجرههای تجار و خانهها دستخوش یغماگران استبدادیان میشد. یکی از آزادیخواهان بنام حاجی معروف به قفقازی در مجمعی که منزل سید هاشم دوچی دشمن بنام مشروطه از گروه انبوهی تشکیل یافته بود گفت: تا جان داریم در نگهداری مشروطه خواهیم کوشید. شاهزاده عینالدوله که بحکمرانی آذربایجان آمدهاند بیایند و درون شهر بنشینند و به قانون مشروطه فرمان رانند. هر کسی که گناهکار است فرمان دهند دستگیری نمائیم تا بازپرسی شود و کیفر ببیند، نه آنکه در بیرون شهر بنشیند و پیاپی لشگر گردآورد، ایلهای شاهسون و قرهداغ و سواره و پیادة مرندی و کردان شکاک و جلالی را خواسته و با اینهمه بس نکرده از تهران و قزوین و زنجان و بختیاری و کیکاوند و پشتکوه نیز سپاه بخواهد و در شاطرانلو سپاهبزرگی آراسته در آرزوی کشتار مردم بیدست و پا باشد. ما را از این لشگرها چه باک! این سی هزار سپاه جای خود اگر صدهزار هم باشد ترسی نخواهیم کرد و دست زا حقوق خود برنخواهیم داشت، ما میخواهیم ایران چون دولتهای اروپا نیرومند گردد. این سخنان از دهان جوان غیرتمندی در میآید پس از گفتگوی بسیار تصمیم گرفتند که نامهای از زبان مردم بعینالدوله نوشته با نمایندگان بفرستند... شیخ محمد خیابانی، میرزا محمد تقی طباطبائی، سید حسین عدالت و میرزا حسین واعظ همراه نماینده انگلستان به نزد عینالدوله رفتند اما این مرد متظاهر به درویشی، مجسمه سالوس و ریا با نوید و سخنان آمیخته به فریب میخواست مشروطهخواهانرا گول بزند ولی آنان دریافتند و سرانجام نومید به مبارزان پیوستند و آنقدر در مبارزه پا فشردند که سپاه حیلهگر بیرحم شاه را شکست دادند که نمونهای درخشان و کمنظیر از پایمردی و دلاوری در انقلاب مشروطه ایران بود. شیخ محمد خیابانی برای اعتلاء مشروطیت ایران و تأمین حاکمیت واقعی ایران از بین تودههای وسیع، تودة زجر دیده، ستم کشیده و از همه چیز محروم، مردم آذربایجان برخاست و به وظیفه عالی خود، یعنی تنویر افکار و بیداری تودههای ناکام و پریشان پرداخت . مرحوم شیخ محمد خیابانی قطعاَ یکی از مبارزان جلیلالقدر تاریخ معاصر ایران بوده است. این مرد در سراسر زندگی سیاسی خود به هیچ وجه آلوده نشده نه تنها پیوستگی به سیاست بیگانهای نداشته ،بلکه جز عشق به دیار و سرزمین ایران چیزی محرک و پشتیبان او نبوده است، بلکه جاهطلبیها و خودخواهیها و ریاستجوئیهائی که در دیگران آن همه آفت برانگیخته و آن همه ماجری و رسوائی فراهم کرده است. در وی نبوده و بالاتر از همه آنکه هیچ توقع مادی از ایران نداشته و هرگز زندگی خود را به پستیها و کوتهنظریهائی که یگانه محرک دیگران بوده نیالوده است. این مرد چندین سال یکی از مؤثرترین مردان سیاست ایران بوده است. چه در تهران و چه در تبریز وجود او روی دادن حوادث و در جریان بسیار موثر بوده و با کمال آسانی میتوانسته است از نفوذ خود برای بدستآوردن خرچه میخواسته است بهرهمند شود و با این همه در زندگی ساده نزدیک به تهیدستی زیسته و روزی که از جهان رفته است اندوخته محقر دیگران را هم نداشته است . شهید خیابانی پس از پیروزی مبارزان مجاهد تبریز بر سپاه انبوه شاه و عواملش و در هم شکستن نیروی استبداد و فتح تهران عزل محمد علیشاه و در دوره دوم مجلس شورای عالی به نمایندگی از طرف مردمآذربایجان انتخاب گردید و در برابر مخالفان آزادی، از حقوقملی و آزادی دفاع کرد و از اعضاء برجسته فرقه دموکرات بود. چون مجلس تعطیل شد و ایام سختگیری آغاز گشت. چند سال مخفیانه زندگی می کرد. تا اینکه به تبریز بازگشت اما در تبریز نیز بواسطه حاج صمد خان شجاعالدوله و سردار رشید در آذربایجان مدتی گوشهگیری کرد. در سال 1335 هـ.ق برابر 1917میلادی انقلاب اکتبرشوروی آغاز گشت و ایران تا حدی توانست از چنگال استبداد روسیه نجات یابد. خیابانی فرقه آزادیخواهی را جانی تازه بخشیدو در آن تجدید سازمان به عمل آورد و روزنامه تجدد را که ارگان رسمی این حزب بود انتشار داد. شیخ محمد خیابانی با قرارداد 1919 که وثوقالدوبه به زیان ملت ایران اما به نفع انگلستان بسته بود سخت به مخالفت برخاست. و در تاریخ 17 تیر ماه 1299 خورشیدی مبارزان تبریز به رهبری شیخ محمد خیابانی قیام کردند. ادارت شهر و مراکز حکومت را اشغال و ماموران اعزامی از مرکز را مجبور به ترک محل ماموریت کردند. منظور از قیام این بود که در غیاب مجلس یک نیروی ملی تشکیل داد. هدف از قوه به فعل در آوردن مشروطیت و اجرای کامل قانون اساسی مرام و مقصد قیام تبریز بود. این قیام 6 ماه طول کشید. شهید خیابانی همه روز عصرها در ضمن نطق بیان کافی مران و منظور آزادیخواهان و ملیون آذربایجان را به سمع عمومی رسانیده و مردم را برای حفظ آزادی و استقلال ایران تشویقو تشجیع مینمود . نهضت قیام خیابانی بی شک یکی ازچهرههای درخشان دینی و سیاسی ایران بود که سخنرانیهای شورانگیزی میکرد. مقالات جالبی مینوشت و برای به ثمر رسانیدن نهضت مشروطهخواهان تا پای جان ایستادگی کرد. و از دو قیامی که این آزاد مرد در آذربایجان نمود. شور و دلدادگی وی را به مشروطه و آزادگی بهخوبی میتوان فهمید. قیام اول با تشکیل یک هیأت دولتی که مورد اعتماد آذربایجان بود تا حدی توفیق یافت اما این دولت هم با مشکلاتی که روبر شده بود، هنوز قادر با انجام کارهای بزرگ و مهمی که مورد تقاضای ملت ایران و مخصوصاَ حزب متشکل، فرقه دموکرات ایران، کمیتههای تهران و آذربایجان بود. نشده است! قیام دوم از فروردین 1299.ش آغاز گشت و در جریان همین قیام شیخ محمد خیابانی با اینکه به وکالت دوره چهارم انتخاب شده بود. بامر مخبرالسلطنه استاندار مشروطه به شهادت و خانهاش به وسیله قزاقها غارت شد. خیاباتی با اولتیماتیوم روس ها به دولت سخت به مبارزه بر می خیزد و آن را نا موجه می داند. در جریان ورود عثمانی ها به آذریابجان به شدت از یک پارچگی ایران دفاع میکند و آنها را که میخواستند با دشمن مهاجم کنار بیایند سخت مورد حمله قرار داد. در آخرین نطق خیابانی چنین آمده است: تبریز میخواهد حاکمیت بدست ملت باشد. تمام ایران. فعلاَ با زبان حال خود این تقاضا را مینماید. هرگاه تهران از قبول این نظریه سرپیچی کند، ما ایران را تجدید بناء خواهیمنمود، ما میگوئیم حاکمیت آزادیخواهی باید در سراسر ایران جاری باشد. اهالی ایالات و ولایات باید رأی خود را آزادانه اظهار دارند برای مدافعه این حق، آخرین مرحله شهادت است و شهادت در این راه را بر زندگی بیشرمانه ترجیح میدهیم.ِ نوشته ها برخی از عنوان نطقهای خیابانی عبارت است: حاکمیت ملت لزوم تشکیلات در هیئت اجتماعیه پافشاری و استقامت – افکار عمومی – لزوم مرکزیت – بیاد شهدای آزادی، فکر بایدهادی انقلاب و تکامل باشد – آزادی با خونسردی فرق دارد – امنیت و آسایش - حائن باید مجازات شود – باید بفهمیم که چه میخواهیم – آزادی قبل از همه چیز، اراده ملت مافوق همه چیز است – برای اجرای اصلاحات خودمان را باید قبلاَ اصلاح کنیم آزادی و امنیت – سقوط و اعتلا و بیش از 100 سخنرانی دیگر و مقالات متعدد. شهادت سرانجام این روحانی آگاه و مبارز انقلابی در ذیحجه 1338 قمری و توسط حاج مخبرالسلطنه که از طرف مشیرالدوله به آذربایجان برای والی گری اعزام شده بود به طرز جانگدازی به فیض شهادت نائل آمد . منبع: کتاب شیخ محمد خیابانی تألیف علی آذری ولادت در یکی از روزهای سال 1292 ش، در خانه باصفای آقامیرعلی، از سادات محترم آذرشهر، کودکی پا به عرصه وجود گذاشت که بعدها بر اثر کوشش در راه تحصیل و تهذیب، از چهرههای برجسته جامعه اسلامی شد. عشق و ارادت پدرش به امیر مؤمنان علی علیهالسلام او را بر آن داشت تا برای نامگذاری فرزندش یکی از القاب آن حضرت یعنی «اسداللّه» را برگزیند. اسداللّه در چهارسالگی مادر خود را از دست داد و از آن به بعد تحت نظارت پدر دلسوز و بانوی پرهیزگاری که به همسری پدر او درآمده بود، روزهای حساس دوره کودکی را سپری کرد و با تربیتی اسلامی پا به دنیای نوجوانی گذاشت. در مکتب حوزه سید اسداللّه مدنی در اوایل جوانی به سلک طالبان علم و کمال راه یافت و دروس ابتدایی را در حوزه علمیه یزد فرا گرفت. هرچند در روزهای نخستین تحصیل، پدر خود را از دست داد اما همچنان با مشکلات ساخت و راه حوزه علمیه قم را پیش گرفت و مدتها همنشین رنج غربت بود. قلب لبریز از عشق و شعف به معارف اسلامی او را واداشت که سالها در جوار بارگاه فاطمه معصومه علیهاالسلام ماندگار شود و از محضر بزرگان بهرهمند گردد. وی مدتی را که در این شهر بود در پای درس آیت اللّه حجت کوهکمری و آیت اللّه سیدمحمدتقی خوانساری و چهارسال در محضر امام خمینی حضور یافت و از دروس فلسفه، عرفان و اخلاق ایشان بهره فراوان برد و موجب شد امام را در مقام عمل بالاتر و برتر از مرز علم بیابد و عشقش نسبت به ایشان فزونی یابد. در مقام اجتهاد آیت اللّه مدنی در سال 1363 ق به زیارت خانه خدا مشرف شد و پس از اتمام مراسم حجّ، بیدرنگ به سوی نجف اشرف روانه گشت و از همان اوان ورودش به حوزه علمیه، درس و بحث علمی را آغاز نمود. وی سالیان درازی در حوزه پررونق نجف ماندگار شد و همانگونه که در مقابل بارگاه قدسی امام علی علیهالسلام زانوی ادب بر زمین نهاد و روز و شب به پالایش روح و تهذیب نفس همّت گماشت، در فضای حوزه علمیه نیز تلاشگری کمنظیر بود. او که از دانش و معارف بزرگانی چون آیتاللّه حکیم، آیتاللّه سید ابوالحسن اصفهانی و آیتاللّه سید عبدالهادی شیرازی بهره میبرد و مدارج علمی را به سرعت پشت سر مینهاد، روزبهروز بر درخشش شخصیت علمی و معنویاش افزوده میشد و سرانجام به مقام اجتهاد نائل شد. بر کرسی تدریس آیتاللّه مدنی چندین سال در حوزه علمیه نجف به تدریس اشتغال داشت و درس ایشان از جمله درسهای زنده و پر شور بود. عاشقان علم و دین در اطراف شمع وجود آیتاللّه مدنی گرد میآمدند و از بحثهای شیوا و دلنشین وی استفاده میکردند. آیتاللّه راستی کاشانی که در آن دوران در محضر ایشان بود میگوید: «از درس ایشان محصلین زیادی استفاده مینمودند... و شاگردانشان با یک عشق و علاقه خاصّی در درس ایشان شرکت میجستند». بر قله رفیع عرفان گفتار، کردار، سکنات و در یک کلمه زندگی شهید مدنی با یاد خدا درآمیخته بود. او اگرچه در میان مردم و همانند آنان زندگی میکرد، هرگز ذهن و زبانش از ذکر خدا غافل نبود و تعلّقات دنیا او را از یاد محبوب باز نمیداشت. تقوا تنها لقلقه زبانش نبود، بلکه الگوی عملی سیر و سلوک و زیربنای محکم زندگی او محسوب میشد و همواره میگفت: «تقواست که آزادی و روشنبینی میآورد و حق را الهام میبخشد». سادهزیستی و مراقبت بیتالمال آیتاللّه مدنی زهد و پارسایی را آگاهانه اختیار نموده، از زندگی مرفّه گریزان بود. هیچگاه زرق و برق دنیا چشمهایش را خیره نمیکرد و تا آخرعمر دست از قناعت و بخشش به دیگران باز نداشت. به فقرا و مستمندان بسیار میبخشید و خود همچون فقیرترین مردم زندگی خود را میگذرانید و این در حالی بود که امانتدار اموال مردم بود و از شهرهای بزرگ ایران وجوهات شرعی زیادی برای او فرستاده میشد، امّا هیچگاه از وجوهات برای مخارج شخصی خود استفاده نمیکرد. عشق به جوانان آیت اللّه مدنی به جوانان عشق میورزید و توجّه خاصّی به آنان داشت. در ایّام تبعید، به هر شهری که منتقل میشد وقت معینی از روز را به جوانان اختصاص میداد و ساعتها سئوالات گوناگون آنها را پاسخ میگفت و به تعطیل شدن و حتی کم رونق شدن این جلسات رضایت نمیداد. او در پاسخ به سؤال یکی از نزدیکانش که از وی پرسیده بود: «حاج آقا، چرا این قدر وقت خود را به این بچهها اختصاص میدهید، در حالی که از وضعیت جسمانی خوبی برخوردار نیستند؟»، گفته بود: «اگر من آغوشم را باز نکنم برای بچهها و جوانان، آغوشهای باز شده نگران کنندهای هست که اینها را میربایند». در وادی فروتنی تواضع، از برجستهترین اوصاف مؤمنان و از عالیترین فضایل اخلاقی هر انسان صاحب کمال است که رسیدن بدان، خودساختگی میطلبد. آیت اللّه مدنی که عمری در سیر و سلوک گام زده بود، از این کمال معنوی بهره فراوان داشت. یکی از فضلای حوزه علمیه قم در این خصوص میگوید: من از نزدیک که با آیت اللّه مدنی معاشرت داشتم ایشان را انسانی غیور و جسور میدیدم... او با تواضع دست به سوی خدا برمیداشت و میگفت: «خدایا! از صمیم قلب میگویم، اگر صدمه به انقلاب برسد من حاضرم از جان خودم برای دفع آن، سرمایهگذاری کنم...» و در احترام و تواضع به دیگران حتی به کوچکتر از خودش از لحاظ علمی و موقعیت اجتماعی، به گونهای برخورد میکرد که من فکر میکردم خداوند متعال در او نفس امّاره نگذاشته است. در میدان دلاوری دلاوری آیت اللّه مدنی ریشه در ایمان راستینش داشت. او در دوران ستمشاهی همگام با اقشار مختلف مردم همواره در راه احقاق حقوق مردم فریاد برمیآورد و حتی از درافتادن با حکومت هم وحشت نداشت. یکبار در گنبد کاووس که ایّام تبعید را در آنجا میگذراند، رئیس ساواک گنبد به صورت ناشناس به ایشان تلفن کرد و از او پرسید: به نظر شما امروز از چه کسی باید تقلید کرد؟ وی با صراحت و بیپروا میگوید: با وجود آیت اللّه خمینی معلوم است که باید از ایشان تقلید کرد. رئیس ساواک بعدا به ایشان پیغام میفرستد که: «آقای مدنی کمی ملاحظه کنید». آیت اللّه مدنی، همین که از قضیه اطلاع مییابد، در پاسخ میگوید: «من آنچه عقیدهام هست میگویم و از کسی هم باکی ندارم». شهید مدنی و فرهنگ صرفهجویی قناعت و صرفهجویی در امور زندگی که از اوصاف پسندیده اسلامی است، در زندگی آیت اللّه مدنی نمایان بود. او در پرتو این توصیه اسلامی نه تنها عزّت و عظمت روحی خود را حفظ کرده بود، بلکه زمینه را برای کمک به مستمندان فراهم مینمود. در اوایل جنگ وقتی دید مردم با کمبود نفت مواجه گردیدهاند از آن استفاده نکرد و در سرمای سوزان تبریز با پوشیدن پوستین، زندگیاش را گذراند. شهید مدنی در جزئیترین امور چنان دقت میکرد که تعجب اطرافیانش را برمیانگیخت. تسلّیبخش دردهای محرومان آیت اللّه مدنی خانهاش قبله آمال محرومان بود و کعبه نیاز نیازمندان. او همانند پدری مهربان سرانگشت لطف و عنایتش گرهگشای مشکلات زندگی مستضعفان بود و تسلّی بخش دردهای فراوانشان. داماد ایشان میگوید: چیزهایی را که ما در زندگی ایشان دیدیم فقط میتوان در زندگی امیرالمؤمنین علیهالسلام دید. یادم هست یک موقع پیرمردی رسید، و ما به دلایلی او را به خانه راه ندادیم تا اینکه او از فرصت استفاده کرد و خودش را به نحوی به آقا رساند و خواستهاش را به ایشان گفت. ایشان بر سر ما فریاد زد که آقا من جواب خدا را چه بدهم؟ این مرد کار داشته و شما راهش ندادید؟! شهید مدنی در همدان برای کمک به محرومان مؤسسهای ایجاد کرده بود. هرکس هرچه میتوانست از وسایلی که مورد احتیاج خانوادههای مستمند بود میآورد و شبها آن کالاها را تحویل خانوادههای بیسرپرست میدادند و از آنها دلجویی میکردند. بر مسند موعظه و اخلاق آیتاللّه مدنی معلم بزرگ اخلاق بود؛ امّا نه اینکه دیگران را نیازمند پند و موعظه بداند و خود را فراموش کند، بلکه آنچه میگفت خود پیشتر بدان عمل کرده بود. از اینرو سخنش بر دلها مینشست و اندرزهایش چون کیمیا، مس وجود انسانها را به طلا مبدّل میساخت. زمانی که در نجف اشرف بود، هفتهای دو روز درس اخلاق داشت. در یک جلسه تنها برای بازاریان سخن میگفت و آنها را با وظایف دینیشان آشنا میساخت و جلسه دیگر به محصلان علوم دینی و علما اختصاص داشت. این در حالی بود که در آن روزها دایر کردن درس اخلاق در حوزه علمیه نجف کار هر کسی نبود. آیت اللّه مدنی این جلسات را در دوران تبعید نیز زنده نگه داشت او به هر شهر و دیاری که میرفت بر خلاف میلِ حکومت، بساط بحثهای اخلاقی را پهن میکرد و محفل دینمدارانِ حقیقتجو را نور و گرما میبخشید. تبلور اخلاص آیت اللّه مدنی مرد عمل بود و در کارهایش نیز جز خدا را در نظر نمیآورد و میگفت: «ارزش عمل به نیّت است. اگر نیت برای غیر خدا باشد، به چه درد میخورد؟» داماد ایشان در ضمن خاطراتش میگوید: «در شب بیست و یکم ماه مبارک رمضانِ یکی از سالها، شب قدر و احیا در مسجد شیخ انصاری در نجف اشرف، مجلس بسیار عظیم و باشکوهی ترتیب داده بود و علما و فضلا و اقشار مردم در مسجد گرد آمده بودند. ایشان [آیت اللّه مدنی] بالای منبر رفته همه را موعظه فرمود و دلها را برای دعا و تضرّع آماده ساخت. تا اینکه چراغها را طبق مرسوم خاموش کردند. در آن تاریکی، ایشان جملهای بیان کردند که مجلس واقعا منقلب شد و همه را سخت متأثر و گریان کرد. فرمودند: «رفقا، اگر شماها امشب آمدهاید از گناهانتان در پیشگاه خداوند توبه کنید، ولی من آمدهام از اعمال و عبادتهایم توبه کنم». مبارزه با بعثیه آیت اللّه مدنی به احکام اسلام و مقررات آن پایبند بود. او حتّی در کوچکترین مسایل دقّت فراوان داشت و در پاسداری از حریم اسلام هیچگاه احساس خستگی نمیکرد. زمانی در کشور عراق، بعثیها دست به اعمال ضد اخلاقی میزنند و با درج مقالات توهینآمیزی در روزنامه، آیت اللّه حکیم را تحقیر کرده، مرجعیت را مخدوش مینمایند. آیتاللّه حکیم به دنبال این اعمال ضد مذهبی به کوفه رفته، به عنوان اعتراض در آنجا ماندگار میشود. در این ماجرا آیت اللّه مدنی تنها کسی بود که در مقابل بعثیها موضع گرفت. وی برای پشتیبانی از مرجع تقلید جهان تشیّع در پیشاپیش طلاب کفن پوشید و به سوی کوفه راهپیمایی کرد و آیت اللّه حکیم را به نجف برگرداند. خدمت به بندگان خدا خدمت به بندگان خدا و رسیدگی به قشر ضعیف جامعه چیزی بود که آیت اللّه مدنی همواره نسبت به آن توصیه میکرد و خود نیز شیفته آن بود و در این راه هیچگاه احساس خستگی نمیکرد. او پس از آنکه از جانب امام مأمور رسیدگی به امور تبریز و چند شهر دیگر شد، خانوادهاش را با خود نبرد. او میگفت: «من اگر اینها را به تبریز بیاورم باید روزی یکی دو ساعت وقتم را صرف اینها کنم، در حالی که این دو ساعت را میتوانم به مردم خدمت کنم». آیتاللّه مدنی در روزهای سخت زندگی خود که در تبعید بهسر میبرد، همچنان در خدمت مردم بود. او به هر شهر و روستا که میرفت به رفع نیازهای فردی و اجتماعی مردم اقدام میکرد و افراد نیکوکار را در این مسیر هدایت و تشویق مینمود. در میدان جهاد انسانهای بزرگ و ژرفنگر که همواره جلوههای حقایق را میبینند، آغاز زندگی حقیقی را تولّد ظاهری و پای نهادن بر عالم خاک نمیدانند؛ بلکه زندگی آنان از روزی آغاز میگردد که به دنبال گمشده خویش به منزلگه عشق بار یابند و از ظلمتکده تن برهند. آیت اللّه مدنی در زمره چنین افرادی بود. از دورانی که هنوز جوانی بیش نبود به اهداف بلندی میاندیشید و همانگونه که در بُعد علمی میگفت: «اگر یقین نداشتم مجتهد میشوم، به این کار تن در نمیدادم» در بعد معنوی و بالا رفتن از نردبان کمال انسانی هم همینگونه بود. او در کنار فعالیتهای درسی و بحثهای علمی، توجّه خاصّی به جامعه داشت و در سختترین اوضاع نیز در کنار مردم قرار میگرفت. تبعید آفتاب آیت اللّه مدنی هرجا حضور داشت همانند شمعی فروزان میسوخت و روشنی میبخشید. عاشقان و دلدادگان مکتب او گرداگردش حلقه زده، از پرتو کمالاتش بهرهها میگرفتند. کردارش تجلّیگاه ایمان، و گفتارش عرصه حماسه بود. سخنان افشاگرانه و بیباکانهاش، به مردم غمدیده و زجر کشیده آگاهی و امید میداد و این برای سردمداران حکومت نگران کننده بود. از این رو پیوسته او را از منطقهای به منطقه دیگر تبعید میکردند. هنوز دو سال از تبعید ایشان به نورآباد نگذشته بود که وی را به گنبدکاووس تبعید نمودند و پس از آن نیز او را به چند شهر دیگر انتقال دادند. منزلت رهبری در نگاه شهید مدنی آیت اللّه مدنی منزلت بلند رهبری را در جامعه اسلامی به خوبی درک کرده بود و از آغاز دورانطلبگی، وجود یک مرکز دینی و سیاسی را برای جهان اسلام لازم میدانست. او بر این اعتقاد بود که «هرکس با پیشوایان و رهبران دینی، مخالفت ورزد، به عذابهای دنیوی و اخروی گرفتار میشود». وی در اینخصوص میگوید: «رهبران راستین به طرف خودشان دعوت نمیکنند. نمیخواهند به مقام و ثروتهای شخصی خود بیفزایند. فقط میخواهند آشنایی خلق با خدا کامل باشد و راه نشان دهند، به آن حدّ که انسانها بتوانند رابطهشان را با خداوند، تبارک و تعالی، محکم سازند». او به امام خمینی نیز عشق میورزید و خاضعانه خود را مطیع امام ساخته بود و خالصانه میگفت: «ما تمام دنیا را با یک انگشت رهبر عوض نمیکنیم». ولایت فقیه از منظر شهید مدنی اسلام دین زندگی است و همانگونه که برای زندگی معنوی بشر دستورهایی دارد، برای اداره امور معاش دنیایی مردم نیز قانون و برنامه دارد و در این میان حاکمیت فقیه به عنوان رهبری انسانی عادل و آگاه به قوانین الهی، ضامن اجرای صحیح این دستورهاست. آیت اللّه مدنی به این مهم با توجّه خاصّی مینگریست و نسبت بدان اهتمام فراوانی داشت. او در تبیین این اصل اساسی اسلام چنین میگوید: «با یک حساب روشن و به طور صریح و آشکار میگویم: ... حکومت اللّه و حکومت امام زمان(عج) در حقیقت همان ولایت فقیه است که تبلور این آیه است که خدای تبارک و تعالی تشکیل حکومت اسلامی را به منزله روح نسبت به تبلیغات رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم قرار میدهد: ای پیامبر باید حکومت اسلامی را نصب کنی و الاّ دین تو در معرض زوال و خطر است... ولایت فقیه قانون اساسی حکومت راستین اسلامی است که خداوند آن را برترین چیزها دانسته است... ولایت فقیه است که مستضعفین سراسر جهان را علیه متکبرین شورانده است.» انقلاب اسلامی از دیدگاه شهید مدنی انقلاب اسلامی در دید آیت اللّه مدنی معنای وسیعی داشت. وی در اینباره چنین میگوید: «انقلاب اسلامی بر طبق فطرت انسانها صورت گرفته... و دارای مجموعه مقرراتی است که دنیا و آخرت بشر را تأمین میکند. بنابراین انقلاب ما چون برای اسلام و به اسم اسلام بوده باید به کشورهای دیگر نیز معرّفی شود. در بین گرایش مردم و اسلام فاصلهای نیست؛ بنابراین باید اسلام را شناساند». شهید مدنی، فقیه همیشه در صحنه مبارزات آیت اللّه مدنی به دوران پیش از شکلگیری انقلاب اسلامی مربوط میشود. آیتاللّه مدنی پیش از نهضتِ سال 1342 در ایران، با فرقههای گمراه در ستیز بود. رضاخان و دیگر عاملان غرب در ایران برای کوبیدن اسلام، خصوصا مکتب حیاتبخش تشیّع، به ترویج کنندگان مرام بهاییگری میدان داده بودند و این تفکر ضد دینی در سراسر ایران به ویژه در آذربایجان در حال گسترش بود. آیتاللّه مدنی در چنین روزگاری بود که از حوزه علمیه به زادگاهش بازگشت و مدّتی در آنجا ماندگار گردید و از آن روز دوران مبارزات وی نیز شکل گرفت. وی در کنار نوّاب صفوی در مقابل افکار پوچ کسروی به مبارزه برخاست. از همین رو وقتی شهید نوّاب مصمّم به مبارزه شد در تهیّه اسلحه وی را یاری کرد. در حوزه نجف در بین دوستان آیتاللّه مدنی معروف بود که «اسلحهای که نواب صفوی تهیه کرد، با پول کتابهای آیتاللّه مدنی بود». همگام با امام پس از رفتن امام خمینی رحمهالله از ترکیه به عراق و اقامت در نجف، آیتاللّه شهید مدنی از جمله کسانی بود که به موجب عشق و ارادت افزون به امام در سختترین روزها در کنار ایشان بود. آیتاللّه مدنی، چه در نجف و چه در روزهایی که برای امر تبلیغ به ایران سفر میکرد، از امام نیز سخن میگفت و رسالت و وظایف مؤمنان را در مقابل نظام پهلوی گوشزد میکرد. از اینرو بود که در سالهای 50 و 51 از جانب سازمان امنیّت وقت کشور (ساواک) تحت مراقبت قرار گرفت و به جرم ایجاد اختلال در امنیت منطقه تبعید گردید. همراه با امام و همگام با انقلاب در بهمن سال 1357 ش همزمان با فجر انقلاب اسلامی، آیت اللّه مدنی نیز در کنار شهید آیت اللّه بهشتی و صدها مبارز دیگر در صف مقدّمِ مبارزه با ایادی استکبار و عناصر سرسپرده آنان قرار گرفت و تا صبح پیروزی حقّ بر باطل در پی استقرار حکومت اسلامی تلاشگری خستگیناپذیر بود. آیتاللّه مدنی در اولین انتخابات مجلس خبرگان از طرف مردم همدان به نمایندگی انتخاب گردید و سپس در اوج مشکلات و آشفتگی اوضاع همدان به دستور امام خمینی راهی این شهر شد. نقش آیتاللّه مدنی در خنثی ساختن توطئه آیت اللّه مدنی همچنان که در سرنگونی حکومت پهلوی تلاشگر خستگیناپذیر صحنهها بود، در خنثی ساختن توطئه لیبرالها و ملیگراها چون بنیصدر نیز نقش اساسی خود را ایفا کرد. وی که از ابتدا خطر این حرکت خزنده را دریافته بود، به نمایندگان امام در دیگر استانها، همچون آیتاللّه اشرفی اصفهانی، آیتاللّه دستغیب و آیتاللّه صدوقی، دست اتّحاد داد و در مقابل این توطئه موضع سختی در پیش گرفت. اطلاعیهای که این بزرگوار در آن بحران صادر کرد برای مردم ایران هشدار بزرگی بود. در انتظار شهادت آیتاللّه مدنی در همه حال چشم به درگاه فیض الهی داشت و همواره در قنوت نمازهایش با سوز و گداز به نجوا میایستاد و از خدا شهادت در راه اسلام و انقلاب را طلب مینمود. چون در عالم رؤیا جام شهادت از مولایش حسین علیهالسلام گرفته بود، بیصبرانه در انتظار آن روز بود. خود در اینباره میگفت: «من در دو موضع نسبت به خودم شک کردم. یکی اینکه به من میگویند سیداسداللّه؛ آیا واقعا من از اولاد پیامبر هستم؟ و دیگر اینکه آیا من لیاقت آن را دارم که در راه خدا شهید بشوم یا نه؟ روزی به حرم امام حسین علیهالسلام رفتم در آنجا با ناله و زاری از امام خواستم که جوابم را بدهد. پس از مدّتی، یک شب امام حسین علیهالسلام را در خواب دیدم که بالای سرم آمد و دستی به سرم کشید و این جمله را فرمود: یا بُنَیّ اَنْتَ مَقْتُولٌ؛ یعنی فرزندم تو کشته میشوی، که جواب دو سؤال من در آن بود، امّا فرمود: فرزندم، یعنی من سیّد هستم، و دیگر به من بشارت داد که من شهید میشوم». شهادت و پرواز آیتاللّه مدنی سرانجام در روز جمعه 20 شهریور 1360 پس از آنکه نماز جمعه را به پایان برد به دست منافقان به شهادت رسید و روحش به سمت عرش پرواز کرد. روانش شاد و یادش جاودانه و راهش پر رهرو باد. منبع: ماهنامه گلبرگ استاد « مصطفی اسماعیل » از مشاهیر و نوابغ علم قرائات قرآن مجید در عالم بود، که کلام آسمانی را با الحانی لطیف و دلنشین، ومنطبق بر مفاهیم آیات الهی ، تلاوت می کرد؛ و به اعماق جان انسانها می رساند. آنچنان که شخص مستمع ، با شنیدن قرائت او به اندیشیدن در آیات الهی و عبرت گرفتن از آیات پروردگار ترغیب می شود. قرائت استاد، به گونه ای است که جوهر و بطن قرآن کریم در لحن زیبای این قاری گرانقدر و ارجمند می درخشد. وی در ناحیه « طنطاء» مصر متولد شده و تحت آموزش اولیه استاد « سیدالبدوی» قرائات قرآنی را فرا گرفت، و س در موسسۀ « الاحمدی» طنطاء در نزد شیخ« ابراهیم سلام» بهمراه شیخ « محمود خلیل الحصری» تحصیل علوم عالیه قرائات را دنبال کرد. او وقتی که برای اولین بار به قاهره آمد و با مروم شیخ « محمد رفعت » ملاقات کرد و در برابر وی قرآن را تلاوت نمود، شیخ محمد رفعت، دست به شانه اش زد و به او آیندۀ نوید بخش و درخشانی را وعده داد. استاد مصطفی اسماعیل سفرهای متعددی به نقاط مختلف جهان داشته، و در آن کشورها با قرائات زبیای خود جمع کثیری را به تحسین واداشته است. از مهمترین مساجدی که استاد در آن مکانهای مقدس دهها بار به تلاوت قرآن مبادرت ورزیده، مسجد بزرگ لبنان، مسجد اموی در شام، مسجد الحسین، مسجد الحرام، مسجد القصی و مسجد بزرگ پاریس است. مرحوم استاد مصطفی اسماعیل در سال 1359 هجری شمسی در قاهره به رحمت ایزدی پیوست. این استاد بزرگ، علاوه بر قرائات مجلسی گوناگون، تمامی قرآن مجید را به قرائت ت پس از مطالعه مطلب ارسالی ما را از نظر خویش بهره مند بفرمایید. |
|||
|
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان
1 مهمان
بازگشت به بالابازگشت به محتوا