فرزند خدا
۶ آذر ۱۳۸۹, ۰۸:۱۰ عصر
(آخرین ویرایش در این ارسال: ۶ آذر ۱۳۸۹ ۰۸:۲۲ عصر، توسط Tehrani.)
ارسال: #1
|
|||
|
|||
فرزند خدا
خدا ديد فرزندش مسخ شده است. فرزند ديگر اطاعت نمي كرد. پدري يافته بود براي خودش.
فرزند خدا را فراموش كرده بود. رشته پيوند را بريده بود. انكار مي كرد پدر را. خدا همواره پا به پاي فرزندش بود. شاهرگش بود. نفسش بود. فرزند نمي دانست، حجاب خودش بود. فرزند نامي نداشت. تنها، فرزند خدا بود. فرزند عاشق خودش بود. خدا عاشق فرزند بود. خدا خودِ عشق بود. فرزند عشق را نمي فهميد و گناهش همين بود. *** فرزند بيمار شد. بيماريش "پريشاني" بود و پريشاني اش از "بي دلي". خدا گفت: درمانش منم. خدا بار ديگر در فرزندش دميد. فرزند محراب را يافت. دلش قبله محراب بود. فرزند خودش را از ميان برداشت. فرزند عاشق شد.نفسش گرم تر شد. خورشيدي افروخت از نفَسش. ديگر ... عشق همواره پا به پاي فرزند بود. شاهرگش بود. نفسش بود. فرزند نمي دانست، خودش پدر بود!! خدا همانی است که ما می خواهیم، کاش ما هم همان باشیم که خدا می خواهد... |
|||
|
۹ آذر ۱۳۸۹, ۰۳:۱۵ عصر
ارسال: #2
|
|||
|
|||
RE: فرزند خدا
سلام
بیاییدباهمکاری هم داستان حضرت موسی(ع)وادعای مسیحیان مبنی بر فرزندخدابودن این پیامبرالهی بحث کنیم. |
|||
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان
1 مهمان
بازگشت به بالابازگشت به محتوا