ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 6 رأی - میانگین امیتازات: 4
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
اولین روز دبستان
۱۵ مهر ۱۳۸۹, ۱۰:۲۵ صبح
ارسال: #1
اولین روز دبستان
اولین روز دبستان بازگرد

کودکی ها شاد وخندان بازگرد





بازگرد ای خاطرات کودکی

برسوار اسبهای چوبکی

خاطرات کودکی زیباترند

یادگاران کهن ماناترند





درسهای سال اول ساده بود

آب را بابا به سارا داده بود

درس پند اموز روباه وخروس

روبه مکارو دزد وچاپلوس



روز مهمانی کوکب خانم است

سفره پر از بوی نان گندم است

کاکلی گنجشککی باهوش بود

فیل نادانی برایش موش بود

باوجود سوزو سرمای شدید

ریز علی پیراهن از تن می درید



تا درون نیمکت جا می شدیم

ما پر از تصمیم کبری می شدیم

پاک کن هایی ز پاکی داشتیم

یک تراش سرخ لاکی داشتیم

کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت

دوشمان از حلقه هایش درد داشت

گرمی دستانمان از آه بود

برگ دفتر ها به رنگ کاه بود

همکلاسی های درد ورنج وکار

بچه های جامه های وصله دار

بچه های دکه سیگار سرد

کودکان کوچک اما مرد مرد

کاش هرگز زنگ تفریحی نبود

جمع بودن بود وتفریقی نبود

کاش میشد باز کوچک می شدیم

لااقل یک روز کودک می شدیم

یاد ان آموزگار ساده پوش

یاد آن گچها که بودش روی دوش



ای معلم نام وهم یادت بخیر

یاد درس آب وبابایت بخیر

ای دبستانی ترین احساس من

بازگرد این مشقها را خط بزن

[/font]
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط ذوالقرنین ، ضحی ، منتظر ، مشکات ، کبوتر حرم ، zeinab ، safirashgh ، shahed ، Montazer Almahdi ، مسافر ضريح شش گوشه ، فاطمه گل ، ترنم بهاری ، seyedebrahim ، مریم گلی ، Entezar ، بنده منتظر ، amirt ، طهورا
۱۵ مهر ۱۳۸۹, ۰۲:۵۹ عصر
ارسال: #2
RE: اولین روز دبستان
کودکان کوچک اما مرد مرد

کاش هرگز زنگ تفریحی نبود

جمع بودن بود وتفریقی نبود

کاش میشد باز کوچک می شدیم

لااقل یک روز کودک می شدیم


سلام :

واقعا قشنگ بود ، ما هم دلتنگ روزای مدرسه هستیم .

مخصوصا روز اول مهر من که خیلی دلتنگ میشم .

جناب " افخمی " دست شما درد نکنه بابت شعر زیبایی که پر بود از حال و هوای مدرسه و روزای قشنگ کودکی ، روزای تکرار نشدنی مدرسه ...SadSad
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط کبوتر حرم ، zeinab ، hamed ، ترنم بهاری ، Entezar ، بنده منتظر
۱۵ مهر ۱۳۸۹, ۰۳:۱۲ عصر
ارسال: #3
RE: اولین روز دبستان
مدرسه عشق


در مجالي که برايم باقيست

باز همراه شما مدرسه اي مي سازيم

که در آن همواره اول صبح

به زباني ساده

مهر تدريس کنند

و بگويند خدا

خالق زيبايي


و سراينده ي عشق

آفريننده ماست



مهرباني ست که ما را به نکويي

دانايي

زيبايي

و به خود مي خواند

جنتي دارد نزديک ، زيبا و بزرگ

دوزخي دارد – به گمانم -

کوچک و بعيد

در پي سودايي ست

که ببخشد ما را

و بفهماندمان

ترس ما بيرون از دايره رحمت اوست



در مجالي که برايم باقيست

باز همراه شما مدرسه اي مي سازيم

که خرد را با عشق

علم را با احساس

و رياضي را با شعر

دين را با عرفان

همه را با تشويق تدريس کنند

لاي انگشت کسي

قلمي نگذارند

و نخوانند کسي را حيوان

و نگويند کسي را کودن

و معلم هر روز

روح را حاضر و غايب بکند



و به جز از ايمانش

هيچ کس چيزي را حفظ نبايد بکند

مغز ها پر نشود چون انبار

قلب خالي نشود از احساس

درس هايي بدهند

که به جاي مغز ، دل ها را تسخير کند



از کتاب تاريخ

جنگ را بردارند


در کلاس انشا

هر کسي حرف دلش را بزند




غير ممکن را از خاطره ها محو کنند

تا ، کسي بعد از اين

باز همواره نگويد:"هرگز"


و به آساني هم رنگ جماعت نشود

زنگ نقاشي تکرار شود

رنگ را در پاييز تعليم دهند

قطره را در باران

موج را در ساحل

زندگي را در رفتن و برگشتن از قله کوه

و عبادت را در خلقت خلق


کار را در کندو

و طبيعت را در جنگل و دشت

مشق شب اين باشد

که شبي چندين بار

همه تکرار کنيم :

عدل

آزادي

قانون

شادي

امتحاني بشود

که بسنجد ما را

تا بفهمند چقدر

عاشق و آگه و آدم شده ايم


در مجالي که برايم باقيست

باز همراه شما مدرسه اي مي سازيم

که در آن آخر وقت

به زباني ساده

شعر تدريس کنند


و بگويند که تا فردا صبح

خالق عشق نگهدار شما


مجتبي کاشاني
(سالک)
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط مشکات ، منتظر ، کبوتر حرم ، zeinab ، shahed ، فاطمه گل ، ترنم بهاری ، seyedebrahim ، Entezar ، safirashgh ، بنده منتظر ، طهورا
۱۵ مهر ۱۳۸۹, ۰۴:۰۴ عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۵ مهر ۱۳۸۹ ۰۴:۰۷ عصر، توسط منتظر.)
ارسال: #4
RE: اولین روز دبستان
سلام
واقعا روز اول مدرسه خیلی خوب بود راسش من تا اوجایی که یادم میاد همیشه وقتی می خواستم صبح ها برم مدرسه گریه و زاری می کردم ولی الان می فهمم عجب روزهای خوبی بود نه درس می خوندم نه درست سر کلاس گوش می کرد آخر سر هم نمرهای 19.5 یا20 ردیف می شد ولی الان اگه خودم رو بکشم اون نمره ها ردیف نمیشن. درس ها توی دانشگاه خیلی سنگین شدن ولی خیلی از دختر و پسر هایی که میان دانشگاه سنگین نیستند،یعنی به اندازه درس هاشون هم سنگین نشدن!!!

یک امروز است ما را نقد ایام
بر آن هم اعتمادی نیست تا شام
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط کبوتر حرم ، zeinab ، ترنم بهاری ، Entezar ، safirashgh ، بنده منتظر ، طهورا
۱۵ مهر ۱۳۸۹, ۱۰:۰۰ عصر
ارسال: #5
RE: اولین روز دبستان
سلام

اسم مدرسه رو آوردید یاد یکی از خاطراتم افتادم،دلم نیومد ننویسم:

سال چهارم دبستان بودم،یه دختر بچه ی شیطون که فقط سیاهی رنگ لواشک و آلوچه می تونست برای مدتی کوتاه اونو سر جاش میخکوب کنه و فکر و ذهنشو مشغول ...[تصویر:  bd3.gif]
ظهر ها که زنگ مدرسه به صدا در میومد با شتاب خودمو می رسوندم به چرخ دستی علی آقا که پر بود از انواع و اقسام خرت و پرت هایی که مادرم منو از خوردنشون منع می کرد و قصیده های طولانی من باب غیر بهداشتی بودنشون در گوش من که یکیش در بود و یکیش دروازه می سرود...
یه روز که از مدرسه بر می گشتم،بین راه احساس کردم به همه ی آرزوهام رسیدم...
وای خدای من، این همه لواشک!!!
یعنی انقدر مردم برای بچه هاشون لواشک می خرن؟؟؟
اینا عالین...
همشون هم سلفون دارن و هم مهر استاندارد...
خواستم برم داخل مغازه که احساس کردم،این لواشک ها،اونم با این شکل و شمایل داخل ویترین به این خوشگلی حتماً باید گرون باشه...
یه خرده دو دو تا چهار تا کردم و با حسرت تمام برگشتم خونه.[تصویر:  bf1.gif]
تصمیم گرفتم یه هفته پول تو جیبی هامو جمع کنم و دست پر برم خرید...
یه هفته ی تمام پا رو دلم گذاشتم و هیچی نخریدم...[تصویر:  bc3.gif]

حالا وقتش بود یه دلی از عزا دربیارم...
پول هامو شمردم و تو مشتم گرفتم و رفتم داخل مغازه...
صاحب مغازه یه خرده از دیدن من تعجب کرد...[تصویر:  be4.gif]
ته دلم یه پوز خندی زدم و گفتم:حتماً فکر می کنه پول کافی ندارم...
با اعتماد به نفس تمام گفتم: آقا ببخشید این لواشکاتون چندن؟
انگار که یه بمبی ترکیده باشه صدای قه قه فروشنده تمام مغازه رو پر کرد...[تصویر:  bd4.gif]
بد جوری بهم بر خورد...[تصویر:  bb9.gif]
فروشنده به زور آرواره هاشو جمع کرد و گفت:
دخترم اینا ایزوگام اند نه لواشک !!!
[تصویر:  bc8.gif]


[تصویر:  images?q=tbn:ANd9GcQ-ZD_iIZqFSfZpRm-xxLT...xDLhNJO-cY]

آقاجان بدانید و بدانند که لبخند رضایت شما را با هیچ چیز عوض نخواهیم کرد
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط zeinab ، مشکات ، یوسف زهرا ، منتظر ، safirashgh ، Montazer Almahdi ، فاطمه گل ، ترنم بهاری ، seyedebrahim ، Entezar ، بنده منتظر ، طهورا
۱۹ آبان ۱۳۸۹, ۰۸:۰۶ صبح
ارسال: #6
RE: اولین روز دبستان
بسم الله الرحمن الرحیم


هرچند دیر است اما اگر در دیده ی مجنون نشینی به غیر از خوبی لیلی نبینی

فردی که عشق لواشک اون رو جنون کشیده باشد_ البته به دور از شما_ خب مسلم است ایزو گام رو هم لواشک بپندارد .

بسم الله الرحمن الرحیم
حسبنا الله و نعم الوکیل ... آل عمران 173...پشت و پناه ما خداست و چه پشت و پناه خوبی.
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط منتظر ، zeinab ، seyedebrahim
۲۴ فروردين ۱۳۹۰, ۱۰:۱۱ عصر
ارسال: #7
RE: اولین روز دبستان
به نام خدا
با سلام به همگی
اولین روز دبستان هیچ وقت یادم نمیره،مدرسه تازه ساز بود،صف کلاس اولی ها توی حیاط روی یه تپه مانند بود،ومن بالای تپه وایستاده بودمو کلاس پنجمی هارو اذیت میکردم،شیطونی های زیادی بود،شده بودم سردسته شیطونا،مادر دانش آموز بود که از دست من به داد اومده بودن
یا زهرا

تورا خسته روان باید شد
انگشت نمای اینو آن باید شد
گر آدمی بساز با آدمیان
ورملکی برآسمان باید شد
....................
یا فاطمه الزهرا(س)
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط zeinab ، مشکات ، ترنم بهاری ، seyedebrahim
۲۴ فروردين ۱۳۹۱, ۱۲:۰۹ صبح
ارسال: #8
RE: اولین روز دبستان
اقا از این پست ها نظرین ادم یاد روزهای تلف شدش می افته ولی چه روزایی بود.به لب جوی نشین و گذر عمر ببین.تا وقتی بچه ایم میگیم کی میخوایم بزرگ بشیم ولی وقتی بزرگ میشیم میگیم بچگی بهتره بود.

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعداء هم اجمعین
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
۲۵ مرداد ۱۳۹۱, ۰۹:۱۱ صبح
ارسال: #9
RE: اولین روز دبستان
اکنون از من طمع صبر و دل و هوش مدار
کان تحمل که تو دیدی همه بر باد آمد.

سلام.
این صفحه رو خوندم خیلی دلم گرفت.یاد تمام روزهای کودکی و دبستان تو ذهنم تداعی شد
اون روزا پر از خاطرات تلخ و شیرین بود .
دوستان بوی مهر ماه داره میاد ،حسش میکنید؟
بوی ماه مهر ماه مهربان
بوی خورشید پگاه مدرسه.
یاد تمام اون روزا بخیر.

[تصویر:  89291638003782700535.jpg]
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط hamed ، safirashgh
۵ شهريور ۱۳۹۱, ۰۷:۵۵ صبح
ارسال: #10
RE: اولین روز دبستان
بیاد اون روزها

[تصویر:  ddlavjh5a0clx75jfwmr.jpg]


[تصویر:  b38kj9xqmeg7wmopajf.jpg]


[تصویر:  ycvdif1wc3l9d9xolsd.jpg]

[تصویر:  37rqka80v0pimjzdd.jpg]


یادشون بخیر.

[تصویر:  89291638003782700535.jpg]
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط zeinab ، safirashgh ، بنده منتظر
ارسال پاسخ 


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان

بازگشت به بالابازگشت به محتوا