ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امیتازات: 4
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
درس خداوند از جنگ نامتقارن در طبيعت
۳۱ شهريور ۱۳۸۹, ۰۵:۱۴ عصر
ارسال: #1
درس خداوند از جنگ نامتقارن در طبيعت
بسم الله الرحمن الرحیم


سلام بر شما یاران قرآنی

داستان پرنده و مار پرنده ی نحیف با عقل و درایت خودش چگونه ماری رو ار پا در میاره

این خاطره از مرحوم آقای فلسفی خطیب عالیقدر جهت درس آموزی تقدیم می گردد: یكی از علمای محترم كه در نجف بود گفت یك روز تعطیل با چند نفر از طلبه‌ها مذاكره كردم چنانچه هوا بهتر باشد، برویم كوفه یك هوای بهترین تنفس كنیم. یك باغچه‌ای بود در كوفه برای یكی از دوستان. تا رفتیم آن جا خودمان غذا درست كردیم با هم نشستیم زیر آسمان. داخل حیات درختان هم بودند. دو، سه اتاق كاهگلی هم آن جا بود. ما با هم صحبت می‌كردیم یك وقت دیدیم صدای جیرجیر بلند شد. توجه ما را جلب كرد. دیدیم داخل آن ایوانی كه آن جا ساخته شده در آن اتاق زیر ایوان چلچله‌ای آشیانه كرده است. بچه گذاشته است و یك مار دارد به بالا می‌رود. دیوار صاف بود اما این مار پولك‌های خودش را لابه‌لای این كاهگل بند می‌كرد كه بالا برود تا این چلچله و بچه‌هایش را بخورد. ما نگاه كردیم این چلچله دارد داد می‌زند، فریاد می‌زند. یعنی بابا كمك كنید من و بچه‌هایم دچار دشمن شده‌ایم. ما می‌خواستیم بلند شویم یك بیلی یا یك چوبی بیاوریم. این مار را بیاندازیم، بكشیم. یكی از آقایان گفت نه آقا این كار را نكنید. بایستید. ما ما را می‌كشیم اما وقتی چلچله به بن‌بست رسید ما ببینیم این كه خدا موجودات را تسبیح می‌كنند و می‌فرماید من همه را كامل خلق كردم، این چه كمالی دارد؟ حالا در مقابل این، این مار دارد فشار می‌آورد و زحمت می‌كشد كه نیافتد. یك سانت یك سانت به جان كندن دارد بالا می‌رود. گفت نیم متر آمد 60 ، 70 ، 100 سانتی‌متر كه بالا آمد چلچله داد می‌زند ما اعتنا نمی‌كردیم. ما رفت بالا. یك متر مانده بود برسد به لانه، چلچله از ما مأیوس شد. فرمان داد بچه‌هایش كه داشتن داد می‌زدند. به بچه‌هایش گفت ساكت باشید. بچه‌ها رفتند داخل لانه و ساكت ماندند. خود چلچله هم رفت. مار داشت بالا می‌رفت حالا یك متر مانده بود. 90 سانتی‌متر، 85 سانتی‌متر، 80 ، 70 ، 50 ، 40 ، 30 سانتی‌مترآمد نزدیك. كم كم ما باید بیل را حاضر می‌كردیم كه مار را بزنیم و بیاندازیم. خیلی نزدیك شد. یك وقت چلچله آمد و به منقارش یك چیزی گرفتهبود كه یكی از دواهای قدیم گیاهی بود. اسمش خار خاسك است. اگر بروید مغازه عطاری‌هایی كه دواهای قدیم، گل بنفشه و گل گاوزبان می‌فروشند، بگویید آقا یك مقداری خارخاسك بدهید، این خارخاسك را می‌بینید. از نخود كوچك‌تر است ولی دورش سه ، چهار دانه خار است. یكی از این خار خاسك‌ها را گرفته به منقارش و آمد لب آشیانه ایستاد حالا ما نگاه می‌كردیم. مار به 10 سانتی‌متری آشیانه رسید. دهانش را باز كرد. آماده خوردن بود دهان مار تا حداكثر باز بود آمد 10 سانتی‌متر، 8 سانتی‌متری رسید، زیر آشیانه سر را خم كرد كه ببرد داخل آشیانه و بخورد، در آن لحظه حساس تا دهان باز بود چلچله خارخاسك را انداخت داخل گلوی مار، كه سه تا تیغ دارد. مار به خود پیچید و زمین خورد و بال بال زد و مرد. چلچله و بچه‌هایش فریاد شادی زدند و جشن گرفته بودند.

بسم الله الرحمن الرحیم
حسبنا الله و نعم الوکیل ... آل عمران 173...پشت و پناه ما خداست و چه پشت و پناه خوبی.
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط مشکات ، zeinab ، ضحی ، هُدهُد صبا
۲ مهر ۱۳۸۹, ۰۱:۰۸ عصر
ارسال: #2
RE: درس خداوند از جنگ نامتقارن در طبيعت
سلام

داستان واقعا جالب و تامل برانگیزی بود .

اگه به طبیعت و محیط پیرامونمون نگاهی دقیق و ظریف بیندازیم ، به قدرت بی حد و حساب خداوند پی میبریم .

و به این نتیجه میرسیم که طبیعت کلاس درس تقویت ایمانه
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط هُدهُد صبا
ارسال پاسخ 


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان

بازگشت به بالابازگشت به محتوا