ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امیتازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
چهل داستان از سلطان خراسان
۲۱ شهريور ۱۳۸۹, ۰۷:۲۹ عصر
ارسال: #1
چهل داستان از سلطان خراسان
به نام یکتای بی همتا



۩ چهل داستان از امام رضا(ع) ۩



شكر و سپاس بى منتها، خداى بزرگ را، كه ما را از امّت مرحومه قرار داد و به صراط مستقيم ، ولايت مولاى متّقيان ، اميرمؤ منان ، علىّ ابن ابى طالب و اولاد معصومش عليهم السلام هدايت نمود.

بهترين تحيّت و درود بر روان پاك پيامبر عالى قدر اسلام ، و بر اهل بيت عصمت و طهارت ، مخصوصا هشتمين خليفه بر حقّش حضرت ابوالحسن ، امام علىّ بن موسى الرّضا عليه السلام .
و لعن و نفرين بر دشمنان و مخالفان اهل بيت رسالت ، كه در حقيقت دشمنان خدا و قرآن هستند.

نوشتارى كه در اختيار شما خواننده محترم قرار دارد، برگرفته شده است از زندگى سراسر آموزنده ، هشتمين ستاره فروزنده و پيشواى بشريّت ، حجّت خدا، براى هدايت بندگان .
آن شخصيّت برگزيده و ممتازى كه خداوند متعال در ضمن حديث لوح حضرت فاطمه زهراء عليها السلام فرموده است :

هركس هشتمين امام و خليفه را تكذيب نمايد مانند كسى است كه تمام اءولياء مرا تكذيب كرده باشد، بعد از حضرت موسى كاظم ، فرزندش علىّ امام رضا عليه السلام نگهدارنده دين من خواهد بود، قاتل او شخصى پليد و خودخواه مى باشد.

و جدّ بزرگوارش حضرت رسول صلى الله عليه و آله ضمن حديثى ، طولانى فرمود:

خداوند متعال نام او را ((علىّ)) برگزيد و در ميان تمام خلايق راضى و رضا خواند؛ و او را شفيع شيعيان قرار داد كه در روز قيامت به وسيله او نجات يابند و رستگار گردند.
و احاديث قدسيّه ، روايات بسيارى در منقبت و عظمت آن دليرمرد ايمان و تقوا، با سندهاى مختلف ، در كتاب هاى متعدّد وارد شده است
.


و اين مختصر ذرّه اى از قطره اقيانوس بى كران وجود جامع و كامل آن امام همام مى باشد، كه برگزيده و گلچينى است از ده ها كتاب معتبر(1)، در جهت هاى مختلف : عقيدتى ، سياسى ، فرهنگى ، اقتصادى ، اجتماعى ، اخلاقى ، تربيتى و ... .
باشد كه اين ذرّه دلنشين و لذّت بخش مورد استفاده و إ فاده عموم خصوصا جوانان عزيز قرار گيرد.

و ذخيره اى باشد ((لِيَوْمٍ لايَنْفَعُ مالٌ وَ لابَنُون إِلاّ مَنْ اءَتَى اللّهَ بِقَلْبٍ سَليم لي وَ لِوالِدَيَّ وَ لِمَنْ لَهُ عَلَيَّ حَقّ)) انشاء اللّه تعالى .


مؤ لّف:عبداللّه صالحى


[تصویر:  imam_reza_06.jpg]


[تصویر:  images?q=tbn:ANd9GcQ-ZD_iIZqFSfZpRm-xxLT...xDLhNJO-cY]

آقاجان بدانید و بدانند که لبخند رضایت شما را با هیچ چیز عوض نخواهیم کرد
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط مشکات ، zeinab ، هُدهُد صبا
۲۹ شهريور ۱۳۸۹, ۰۸:۴۸ عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۹ شهريور ۱۳۸۹ ۰۸:۵۳ عصر، توسط کبوتر حرم.)
ارسال: #2
RE: چهل داستان از سلطان خراسان
خلاصه حالات دهمين معصوم ، هشتمين اختر امامت


آن حضرت روز پنج شنبه يا جمعه ، 11 ذى القعدة ، سال 148 هجرى قمرى (2)، يك سال پس از شهادت امام جعفر صادق عليه السلام در شهر مدينه منوّره ديده به جهان گشود؛ و با ظهور نور طلعتش جهانى را روشنائى بخشيد.

نام : علىّ، صلوات اللّه و سلامه عليه .(3)كنيه : ابوالحسن ثانى ، ابوعلىّ و... .

القاب : رضا، صابر، زكىّ، وفىّ، ولىّ، رضىّ، ضامن ، غريب ، نورالهدى ، سراج اللّه ، غيظ المحدّثين ، غياث المستغيثين و... .

پدر: امام موسى كاظم ، باب الحوائج إ لى اللّه عليه السلام .

مادر: شقراء، معروف به خيزران ، امّ البنين ، و بعضى گفته اند: نجمه بوده است .

نقش انگشتر: حضرت داراى سه انگشتر بود، كه نقش هر كدام به ترتيب عبارتند از:

((حَسْبىَ اللّهُ))

((ما شاءَ اللّهُ وَ لا قُوَّةَ إ لاّ بِاللّهِ))

((وَلييّ اللّهُ
)
)

دربان : مورّخين ، دو نفر را به نام محمّد بن فرات و محمّد بن راشد به عنوان دربان حضرت گفته اند.

مدّت امامت : بنابر مشهور، روز جمعه ، 25 رجب ، سال 183 هجرى قمرى ، پس از شهادت پدر مظلومش بلافاصله مسئوليّت رهبرى و امامت جامعه اسلامى را به عهده گرفت ، كه تا سال 203 يا 206 به طول انجاميد.
و در سال 200 هجرى قمرى حضرت توسّط ماءمون به خراسان احضار گرديد.

مدّت عمر: در طول عمر آن حضرت بين 49 تا 57 سال بين مورّخين اختلاف است .
و بر همين مبنا در مقدار و مدّت هم زيستى با پدر بزرگوارش ؛ و نيز در مدّت حيات پس از پدرش اختلاف مى باشد، گرچه برخى گفته اند كه آن حضرت 29 سال و دو ماه در زمان حيات پدر بزرگوارش زندگى نموده است .

در علّت آمدن امام رضا عليه السلام به خراسان ، نيز بين مورّخين اختلاف است ؛ ولى مى توان از مجموع گفته ها، اين گونه استفاده نمود:
چون هارون الرّشيد به هلاكت رسيد، بغداد و حوالى آن در اختيار فرزندش امين ، و خراسان با حوالى آن تحت حكومت ديگر فرزندش ماءمون قرار گرفت .
پس از گذشت مدّتى كوتاه ، بين دو اين برادر اختلاف و جنگ ، رونق گرفت و امين كشته شد.

در اين بين ، ماءمون نيز جهت استحكام قدرت خود چنان ابراز داشت كه از علاقه مندان خاندان علىّ بن ابى طالب و سادات بنى الزّهراء مى باشد.
بنابر اين ، در سال 200 هجرى نامه اى به استاندار خود در شهر مدينه منوّره فرستاد، تا حضرت علىّ بن موسى الرّضا عليهما السلام را از راه بصره اهواز، (به گونه اى كه از غير مسير شهر قم باشد) به خراسان منتقل گردانند.


[تصویر:  imam_reza_06.jpg]


[تصویر:  images?q=tbn:ANd9GcQ-ZD_iIZqFSfZpRm-xxLT...xDLhNJO-cY]

آقاجان بدانید و بدانند که لبخند رضایت شما را با هیچ چیز عوض نخواهیم کرد
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط zeinab ، ضحی ، هُدهُد صبا
۱ مهر ۱۳۸۹, ۱۰:۴۸ عصر
ارسال: #3
RE: چهل داستان از سلطان خراسان
هنگامى كه امام رضا عليه السلام به شهر مَرْوْ رسيد، ماءمون عبّاسى به حضرتش پيشنهاد بيعت و خلافت را داد.
ولى حضرت چون كاملاً نسبت به افكار و دسيسه هاى ماءمون و ديگر خلفاء بنى العبّاس آگاه و آشنا بود، پيشنهاد خلافت را از طرف ماءمون نپذيرفت .
و ماءمون دو ماه به طور مرتّب ، با نيرنگ ها و شيوه هاى گوناگونى اصرار مى ورزيد كه شايد امام عليه السلام بپذيرد؛ ولى چون از طريقى در رسيدن به هدف خويش موفّق نگرديد، در نهايت ، حضرت را تهديد به قتل كرد.

بر همين اساس امام عليه السلام مجبور گرديد كه ولايتعهدى را تحت شرائطى بپذيرد، كه روز پنج شنبه ، پنجم ماه مبارك رمضان ، در سال 201 بيعت انجام گرفت ، مشروط بر آن كه حضرت در هيچ كارى از امور حكومت دخالت ننمايد.
پس از آن كه ماءمون به هدف خود رسيد و از هر جهت حكومت خود را ثابت و استوار يافت ، شخصا تصميم قتل حضرت رضاعليه السلام را گرفت و به وسيله انگور زهرآلود، آن امام مظلوم و غريب را مسموم و شهيد كرد.

شهادت : بنابر مشهور بين تاريخ ‌نويسان ، حضرت روز جمعه يا دوشنبه ، آخر ماه صفر، در سال 203 يا 206 هجرى قمرى (4) به وسيله زهر مسموم شده و در سناباد خراسان شهيد گرديد؛ و به عالم بقاء رحلت نمود.
و جسد مطهّر و مقدّس آن حضرت در منزل حميد بن قحطبه ، كنار قبر هارون الرّشيد دفن گرديد.
خلفاء هم عصر آن حضرت : امامت حضرت ، هم زمان با حكومت هارون الرّشيد، فرزندش امين ، عمويش ابراهيم ، دوّمين فرزندش محمّد، سوّمين فرزندش عبداللّه ملقّب به ماءمون عبّاسى مصاددف گرديد.

تعداد فرزندان : عدّه اى گفته اند حضرت داراى پنج پسر و يك دختر به نام فاطمه بوده است ؛ ولى اكثر مورّخين بر اين عقيده اند كه حضرت بيش از يك پسر به نام ابوجعفر، امام محمّد جواد عليه السلام نداشته است .

نماز آن حضرت : شش ركعت است ، در هر ركعت پس از قرائت سوره حمد، ده مرتبه (هل اءتى عَلَى الا نْسانِ حينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئا مَذْكُورا) خوانده مى شود.(5)

و بعد از آخرين سلام نماز، تسبيحات حضرت فاطمه زهراءعليها السلام گفته مى شود؛ و سپس حوائج و خواسته هاى مشروعه خويش را از درگاه خداوند متعال مسئلت مى نمايد كه انشاء اللّه تعالى برآورده خواهد شد.

[تصویر:  imam_reza_06.jpg]


[تصویر:  images?q=tbn:ANd9GcQ-ZD_iIZqFSfZpRm-xxLT...xDLhNJO-cY]

آقاجان بدانید و بدانند که لبخند رضایت شما را با هیچ چیز عوض نخواهیم کرد
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط یوسف زهرا ، zeinab ، يگانه ، هُدهُد صبا
۲ مهر ۱۳۸۹, ۱۰:۰۳ عصر
ارسال: #4
RE: چهل داستان از سلطان خراسان
طليعه نور هدايت



طبق آنچه مورّخان و محدّثان در كتاب هاى خود ذكر كرده اند و نيز روايات كلّى بر تاءييد آن وارد شده است :
مادر حضرت ابوالحسن ، امام علىّ بن موسى الرّضا عليه السلام ، از خانواده اى باشرافت و از زنان بافضيلت ؛ و نيز از جهت عقل و دين در بين زنان هم زمان خود مشهور بوده است .
اين بانوى بزرگوار، نسبت به فرائض الهى ، حتّى تمامى مستحبّات را انجام و مكروهات را حتّى الا مكان ترك مى نمود؛ و به طور دائم مشغول ذكر و تسبيح خداوند متعال مى بود.
اين مادر نمونه حكايت كند: از همان موقعى كه إ نعقاد نطفه حجّت خداوند سبحان ، فرزندم حضرت علىّ بن موسى الرّضا عليهما السلام را در خود احساس كردم ، حالت معنويّت و عشق به خداوند در من فزونى يافت و هيچ گاه احساس سنگينى و سختى در خود نداشتم .
فرزندم ، در وقت هاى تنهائى ، اءنيس و مونس من بود.

در هنگام خواب ، صداى تسبيح و تحميد و تهليل را به خوبى از درون خود مى شنيدم و متوجّه مى شدم كه طفل درون شكم من مشغول گفتن ذكر و تسبيح پروردگار متعال خويش مى باشد.


و همين كه اين نور الهى طلوع كرد و در اين عالَم ، پا به عرصه وجود نهاد، دست هاى خويش را بر زمين گذاشت و سر به سمت آسمان بلند نمود و لب هاى خود را به حركت درآورد و ضمن مناجات با خداوند، شهادتين را بر زبان مبارك خود جارى كرد.
و چون پدرش ، امام موسى كاظم عليه السلام در آن لحظات وارد شد، بر من تبريك و تهنيت فرمود.
سپس نوزاد عزيز را تحويل پدر دادم و حضرت در گوش راست نوزاد، اذان و در گوش چپ او اقامه گفت ؛ و سپس مقدار مختصرى ، آب فرات در كام او ريخت .(6)

..................
6- عيون اءخبارالرّضا عليه السلام : ج 1، ص 20، ح 2، ينابيع المودّة : ج 3، ص 166، حلية الا برار: ج 4، ص 339، ح 5.



[تصویر:  imam_reza_06.jpg]


[تصویر:  images?q=tbn:ANd9GcQ-ZD_iIZqFSfZpRm-xxLT...xDLhNJO-cY]

آقاجان بدانید و بدانند که لبخند رضایت شما را با هیچ چیز عوض نخواهیم کرد
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط يگانه ، مشکات ، هُدهُد صبا
۳۰ آذر ۱۳۸۹, ۰۴:۳۷ عصر
ارسال: #5
RE: چهل داستان از سلطان خراسان
salam ma matlabo khandim ama dastani nayaftim.

پس از مطالعه مطلب ارسالی ما را از نظر خویش بهره مند بفرمایید.
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
۲۵ دي ۱۳۸۹, ۰۷:۴۱ عصر
ارسال: #6
RE: چهل داستان از سلطان خراسان
آشنائى به تمام لغت ها و زبان ها


مرحوم شيخ صدوق ، شيخ حرّعاملى و ديگر بزرگان به نقل از اباصلت هروى حكايت كنند:
حضرت ابوالحسن ، امام علىّ بن موسى الرّضا عليه السلام به تمام زبان ها و لغات ، آشنا و مسلّط بود؛ و با مردم با زبان محلّى خودشان صحبت مى نمود.
و بلكه حضرت در لهجه و تلفّظ كلمات ، از خود مردم فصيح تر سخن مى فرمود، تا جائى كه مورد حيرت و تعجّب همه اقشار و افراد قرار مى گرفت .
اباصلت گويد: يك از روزها به آن حضرت عرض كردم : ياابن رسول اللّه ! شما چگونه به همه زبان ها و لغت ها آشنا شده اى ؛ و اين چنين ساده ، مكالمه مى نمائى ؟

امام عليه السلام فرمود: اى اباصلت ! من حجّت و خليفه خداوند متعال هستم و پروردگار حكيم كسى را كه مى خواهد بر بندگان خود حجّت و راهنما قرار دهد، او را به تمام زبان ها و اصطلاحات آشنا و آگاه مى سازد، كه زبان عموم افراد را بفهمد و با آن ها سخن گويد؛ و بندگان خدا بتوانند به راحتى با امام خويش سخن گويند.

سپس امام رضا عليه السلام افزود: آيا فرمايش اميرالمؤ منين ، امام علی عليه السلام را نشنيده اى كه فرمود: بر ما اهل بيت - عصمت و طهارت - فصل الخطاب عنايت شده است .

و بعد از آن ، اظهار نمود: فصل الخطاب يعنى ؛ معرفت و آشنائى به تمام زبان ها و اصطلاحات مردم ؛ و بلكه عموم خلايق در هر كجا و از هر نژادى كه باشند.(7)

...................
7-عيون اءخبارالرّضا عليه السلام : ج 2، ص 228، ح 3، إ ثبات الهداة : ج 4، ص 279، ح 91، إ علام الورى طبرسى : ج 2، ص 70.



[تصویر:  imam_reza_06.jpg]


[تصویر:  images?q=tbn:ANd9GcQ-ZD_iIZqFSfZpRm-xxLT...xDLhNJO-cY]

آقاجان بدانید و بدانند که لبخند رضایت شما را با هیچ چیز عوض نخواهیم کرد
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط مشکات ، safirashgh ، Montazer Almahdi ، mass night wolf ، هُدهُد صبا
۲۶ مرداد ۱۳۹۱, ۰۵:۴۷ عصر
ارسال: #7
RE: چهل داستان از سلطان خراسان
روش برخورد با مردم
مرحوم شيخ طوسى رضوان اللّه تعالى عليه در كتاب رجال خود آورده است :
در يكى از روزها، عدّه اى از دوستان امام رضا عليه السلام در منزل آن حضرت گرد يكديگر جمع شده بودند و يونس بن عبدالرّحمن نيز كه از افراد مورد اعتماد حضرت و از شخصيّت هاى ارزنده بود، در جمع ايشان حضور داشت .
هنگامى كه آنان مشغول صحبت و مذاكره بودند، ناگهان گروهى از اهالى بصره اجازه ورود خواستند.
امام عليه السلام ، به يونس فرمود: داخل فلان اتاق برو و مواظب باش هيچ گونه عكس العملى از خود نشان ندهى ؛ مگر آن كه به تو اجازه داده شود.
آن گاه اجازه فرمود و اهالى بصره وارد شدند و بر عليه يونس ، به سخن چينى و ناسزاگوئى آغاز كردند.
و در اين بين حضرت رضا عليه السلام سر مبارك خود را پائين انداخته بود و هيچ سخنى نمى فرمود؛ و نيز عكس العملى ننمود تا آن كه بلند شدند و ضمن خداحافظى از نزد حضرت خارج گشتند.
بعد از آن ، حضرت اجازه فرمود تا يونس از اتاق بيرون آيد.
يونس با حالتى غمگين و چشمى گريان وارد شد و حضرت را مخاطب قرار داد و اظهار داشت :
ياابن رسول اللّه ! من فدايت گردم ، با چنين افرادى من معاشرت دارم ، در حالى كه نمى دانستم درباره من چنين خواهند گفت ؛ و چنين نسبت هائى را به من مى دهند.
امام رضا عليه السلام با ملاطفت ، يونس بن عبدالرّحمان را مورد خطاب قرار داد و فرمود: اى يونس ! غمگين مباش ، مردم هر چه مى خواهند بگويند، اين گونه مسائل و صحبت ها اهميّتى ندارد، زمانى كه امام تو، از تو راضى و خوشنود باشد هيچ جاى نگرانى و ناراحتى وچود ندارد.
اى يونس ! سعى كن ، هميشه با مردم به مقدار كمال و معرفت آن ها سخن بگوئى و معارف الهى را براى آن ها بيان نمائى .
و از طرح و بيان آن مطالب و مسائلى كه نمى فهمند و درك نمى كنند، خوددارى كن .
اى يونس ! هنگامى كه تو دُرّ گرانبهائى را در دست خويش دارى و مردم بگويند كه سنگ يا كلوخى در دست تو است ؛ و يا آن كه سنگى در دست تو باشد و مردم بگويند كه درّ گرانبهائى در دست دارى ، چنين گفتارى چه تاءثيرى در اعتقادات و افكار تو خواهد داشت ؟
و آيا از چنين افكار و گفتار مردم ، سود و يا زيانى بر تو وارد مى شود؟!
يونس با فرمايشات حضرت آرامش يافت و اظهار داشت : خير، سخنان ايشان هيچ اهميّتى برايم ندارد.
امام رضا عليه السلام مجدّدا او را مخاطب قرار داد و فرمود:
اى يونس ، بنابر اين چنانچه راه صحيح را شناخته ، همچنين حقيقت را درك كرده باشى ؛ و نيز امامت از تو راضى باشد، نبايد افكار و گفتار مردم در روحيّه ، اعتقادات و افكار تو كمترين تاثيرى داشته باشد؛ مردم هر چه مى خواهند، بگويند

[تصویر:  89291638003782700535.jpg]
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط mass night wolf ، هُدهُد صبا
۲۹ مرداد ۱۳۹۱, ۰۳:۰۹ عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۹ مرداد ۱۳۹۱ ۰۳:۰۹ عصر، توسط مریم گلی.)
ارسال: #8
RE: چهل داستان از سلطان خراسان
پيدايش ماهى ها در قبر


مرحوم شيخ صدوق به نقل از اباصلت هروى حكايت نموده است :
روزى حضرت علىّ بن موسى الرّضا عليهما السلام به من فرمود:
اى اباصلت ! داخل مقبره هارون الرّشيد برو و قدرى خاك از چهارگوشه آن بياور.
اباصلت گويد: طبق دستور حضرت رفتم و مقدارى خاك از چهار گوشه مقبره هارون برداشتم و آوردم ، فرمود: آن خاكى را كه از جلوى درب ورودى آوردى ، بده .
هنگامى كه آن خاك را گرفت ، بوئيد و فرمود: قبر مرا در اين مكان حفر خواهند كرد؛ و آن گاه به سنگ بزرگى برمى خورند، كه اگر تمام اهل خراسان جمع شوند نمى توانند آن را بشكنند؛ و به هدف حود نمى رسند.
سپس امام عليه السلام فرمود: اكنون قدرى از خاك هاى بالين سر هارون الرّشيد را بياور.
وقتى آن خاك را گرفت و بوئيد، اظهار داشت : اى اباصلت ! همانا قبر من در اين جا خواهد بود و اين تربت قبر من مى باشد، كه بايد تو دستور بدهى تا همين مكان بالين سر هارون را حفر كنند.
و بايد لحدى به طول دو ذراع يك متر و عرض يك وجب تهيّه نمايند؛ البتّه خداوند متعال هر قدر كه بخواهد، آن را براى من توسعه خواهد داد.
و چون كار لحد تمام گردد، از سمت بالاى سر رطوبتى نمايان مى شود، كه من دعائى را تعليم تو مى دهم ، وقتى آن را خواندى ، چشمه اى ظاهر و قبر پر از آب شود.
پس از آن ، تعدادى ماهى كوچك نمايان خواهد شد و لقمه نانى را به تو مى دهم ، آن را ريز كن و داخل آب بينداز تا بخورند؛ و چون نان تمام شود، ماهى بزرگى آشكار گردد و تمام آن ماهى ها را خواهد خورد و سپس ناپديد مى شود.
بعد از آن دست خود را داخل آب بگذار و آن دعائى را كه به تو تعليم نموده ام بخوان تا آن كه آب فروكش كند و ديگر اثرى از آن بر جاى نماند.
ضمنا تمام آنچه را كه به تو دستور دادم و برايت گفتم ، بايد در حضور ماءمون انجام گيرد.
آن گاه امام رضا عليه السلام فرمود: اى اباصلت ! اين فاجر ماءمون عبّاسى فردا مرا به دربار خويش احضار مى كند، پس هنگام بازگشت اگر سرم پوشانيده نباشد، حالم خوب است و آنچه خواستى از من سؤ ال كن ، ليكن اگر سرم را پوشانيده باشم با من سخن مگو كه توان سخن گفتن ندارم .
اباصلت گويد: چون فرداى آن روز شد، امام عليه السلام در محراب عبادت مشغول دعا و مناجات بود، كه ناگهان ماءمورى از طرف ماءمون وارد شد و گفت : ياابن رسول اللّه ! خليفه شما را يه دربار خويش احضار كرده است .
به ناچار امام رضا عليه السلام از جاى خويش برخاست ، كفش هاى خود را پوشيد و عبا بر دوش انداخت و به سوى دربار ماءمون حركت نمود و من نيز همراه حضرت روانه شدم .
هنگامى كه وارد شديم ، ديدم كه از انواع ميوه ها طَبَقى چيده اند و نيز طبقى هم از انگور جلوى ماءمون نهاده بود؛ و خوشه اى دست گرفته و مى خورد.
چون ماءمون چشمش به حضرت رضا عليه السلام افتاد، از جا بلند شد و تعظيم كرد.
و ضمن معانقه ، پيشانى حضرت را بوسيد؛ و سپس آن بزرگوار را كنار خود نشانيد و خوشه اى از انگور برداشت و اظهار داشت :
ياابن رسول اللّه ! آيا تاكنون انگورى به اين زيبائى و خوبى ديده اى ؟
حضرت سلام اللّه عليه فرمود: انگور بهشت بهترين انگور است .
ماءمون گفت : از اين انگور تناول فرما، امام عليه السلام اظهار داشت : مرا از خوردن آن معاف بدار.
ماءمون گفت : چاره اى نيست و حتما بايد از آن تناول نمائى ؛ و سپس خوشه اى را برداشت و از يك طرف آن چند دانه از آن را خورد و مابقى آن را تحويل حضرت داد.
امام رضا عليه السلام سه دانه از آن انگور را ميل نمود و مابقى را بر زمين انداخت و از جاى خود برخاست .
ماءمون پرسيد: كجا مى روى ؟
حضرت فرمود: به همان جائى مى روم ، كه مرا فرستادى .
و چون حضرت از مجلس ماءمون خارج گرديد، ديدم كه سر مقدّس خود را پوشاند.
و آن گاه داخل منزل خود شد و به من فرمود: اى اباصلت ! درب خانه را ببند و قفل كن ؛ و سپس خود داخل اتاق رفت و از غريبى و جاى ظالمان ؛ و نيز از شدّت ناراحتى ناله مى كرد

اءمالى شيخ صدوق : ص 526، ح 17، عيون اءخبارالرّضا عليه السلام : ج 2، ص 241، ح 1،

[تصویر:  89291638003782700535.jpg]
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط mass night wolf ، هُدهُد صبا
۱۳ شهريور ۱۳۹۱, ۱۱:۰۲ صبح
ارسال: #9
RE: چهل داستان از سلطان خراسان
قيامت و پرسش از مهم ترين نعمت ها
مرحوم شيخ صدوق به نقل از حاكم بيهقى حكايت كند:
روزى حضرت علىّ بن موسى الرّضا عليهما السلام در جمع عدّه اى نشسته بود، ضمن فرمايشاتى فرمود: در دنيا هيچ نعمت واقعى و حقيقى وجود ندارد.
بعضى از دانشمندان حاضر در مجلس گفتند: ياابن رسول اللّه ! پس اين آيه شريفه قرآن
(لتسئلنّ يومئذٍ عن النّعيم ) كه مقصود آب سرد و گوارا مى باشد، را چه مى گوئى ؟
حضرت با آواى بلند اظهار نمود: شما اين چنين تفسير كرده ايد؛ و عدّه اى ديگرتان گفته اند: منظور طعام لذيذ است ؛ و نيز عدّه اى ديگر، خواب راحت و آرام بخش تعبير كرده اند.
و سپس افزود: به درستى كه پدرم از پدرش ، امام جعفر صادق عليه السلام روايت فرموده است كه : خداوند متعال نعمت هائى را كه در اختيار بندگانش ‍ قرار داده است ، همه به عنوان تفضّل و لطف بوده است تا مورد استفاده و بهره قرار دهند.
و خداى رحمان اصل آن نعمت ها را مورد سؤ ال و بازجوئى قرار نمى دهد و منّت هم برايشان نمى گذارد، چون منّت نهادن در مقابل لطف و محبّت ، زشت و ناپسند است .
بنابر اين ، منظور از آيه شريفه قرآن ، محبّت و ولايت ما اهل بيت رسول اللّه صلوات اللّه عليهم است كه خداوند متعال در روز محشر، پس از سؤ ال پيرامون توحيد و يكتاپرستى ؛ و پس از سؤ ال از نبوّت پيغمبر اسلام ، از ولايت ما ائمّه ، نيز سؤ ال خواهد كرد.
و چنانچه انسان از عهده پاسخ آن برآيد و درمانده نگردد، وارد بهشت گشته و از نعمت هاى جاويد آن بهره مى برد، كه زايل و فاسدشدنى نخواهد بود.
سپس امام رضا عليه السلام افزود: پدرم از پدران بزرگوارش عليهم السلام حكايت فرمود، كه رسول خدا صلى الله عليه و آله خطاب به علىّ بن ابى طالب عليه السلام فرمود:
اى علىّ! اوّلين چيزى كه پس از مرگ از انسان سؤ ال مى شود، يگانگى خداوند سبحان ، سپس نبوّت و رسالت من ؛ و آن گاه از ولايت و امامت تو و ديگر ائمّه خواهد بود، با كيفيّتى كه خداوند متعال مقرّر و تعيين نموده است .
پس اگر انسان ، صحيح و كامل اقرار كند و پاسخ دهد، وارد بهشت جاويد گشته و از نعمت هاى بى منتهايش بهره مند مى گردد.

[تصویر:  89291638003782700535.jpg]
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط mass night wolf ، هُدهُد صبا
ارسال پاسخ 


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان

بازگشت به بالابازگشت به محتوا