ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امیتازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
امامزاده ای که با هم ساختیم !!!
۸ مرداد ۱۳۸۹, ۰۲:۳۸ عصر
ارسال: #1
امامزاده ای که با هم ساختیم !!!
داستان: این مثل در موردی به كار می رود كه دو یا چند نفر در انجام امری با یكدیگر تبانی كنند،

ولی هنگام بهره برداری یكی از شركا تجاهل كند و در مقام آن برآید كه همان نقشه و تدبیر را

نسبت به رفیق یا رفیقان هم پیمانش اعمال نماید. اینجاست كه ضرب المثل بالا مورد استفاده و

اصطلاح قرار می گیرد، تا رفیق و شریك و مخاطب نیت بر باطل نكند و حرمت و پیمان و وفای به

عهده را ملحوظ ومنظور دارد. ریشه ی این ضرب المثل از داستانی است كه با سو استفاده از

صفای باطن و معتقدات مذهبی مردمان ساده لوح و بی غل و غش موجود است. در ادوار گذشته

چند نفر صیاد تصمیم گرفتند ممر معاشی از رهگذار خدعه و تزویر به دست آورند و به آن وسیله

زندگانی بی دغدغه و مرفهی برای خود تحصیل و تامین نمایند، پس از مدتها تفكر و اندیشه،

لوحی تهیه كرده نام یكی از فرزندان ائمه را بر آن نقر كردند و آن لوح مجعول را در محل مناسبی

نزدیك معبر عمومی روستائیان پاكدل در خاك كردند. آن گاه مجتمعا بر آن مزار دروغین گرد آمدند و

زانوی غم در بغل گرفتند به یاد بدبختی های خود در زندگی، به خاطر امامزاده خود ساخته، گریه

را سر دادند و به قول معروف «حالا گریه نكن كی بكن !» چون عابرین ساده لوح به تدریج در آنجا

جمع شدند و جمعیت قابل توجهی را تشكیل دادند شیادان با شرح خواب های عجیب و غریب با

آنان فهماندند كه هاتف سبز پوشی در عالم رویا آنها را به این مشهد مقدس و مكان شریف

هدایت فرموده و از لوح مباركی كه در دل این خاك مدفون است بشارت داده است. روستاییان پاك

طینت فریب نیرنگ و تدلیس آنها را خورده به كاوش زمین پرداختند تا لوح به دست آمد و دعوی

آنها ثابت گردید. دیگر شك و تردیدی باقی نمی ماند كه این چند نفر مردان خدا هستند و فضیلت

و صلاحیت آنها ایجاب می كند كه خدمت مزار را خود بر عهده گیرند. طبیعی است چون این خبر

به اطراف و اكناف رسید و موضوع كشف و پیدایش امامزاده جدید دهان به دهان گشت، هر كس

در هر جا بود با هر چه كه از نذر و صدقه توانست بردارد به سوی مزار مكشوفه روان گردید.

خلاصه كار و بار این امامزاده دیر زمانی نگذشت كه بازار مزارات اطراف را كساد كرد و هر قسم و

سوگند بزرگ وحتی الاجرا بر آن مزار شریف و بقیه منیف بوده است. زایران و مسافران از سر و

كول یكدیگر برای زیارتش بالا میرفتند. این روال و رویه سال ها ادامه داشته و شیادان بی انصاف

به جمع كردن مال و مكیدن خون روستاییان و كشاورزان بی سواد پاكدل متعصب مشغول بودند. از

آنجا كه گفته اند «نیزه در انبان نمی ماند» قضا را روزی یكی از شیادان از همكار و دستیار خویش

مالی بدزدید. صاحب مال به حدس و قیاس بر او ظنین گردید و طلب مال كرد. شیاد مذكور منكر

سرقت شد و حتی حاضر گردید برای اثبات بی گناهیش در آن مزار شریف و بقعه منیف سوگند

بخورد كه مالش ندزدیده است. صاحب مال چون وقاحت و بیشرمی شریكش را تا این اندازه دید

بی اختیار و بر خلاف مصلحت خویش در ملا عام و با حضور كسانی كه برای زیارت آمده بودند

فریاد زد :«ای بیشرم، كدام سوگند؟ كدام مزار شریف؟ این امامزاده ایست كه با هم ساختیم و

با آن كلاه سر دیگران می گذاریم نه آنكه بتوانی كلاه سر من بگذاری !» گفتن همان بود و فاش

شدن اسرارشان همان.

منبع : http://www.rasekhoon.net/weblog/nn22/cat/1359-1.aspx
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط کبوتر حرم ، هُدهُد صبا
ارسال پاسخ 


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان

بازگشت به بالابازگشت به محتوا