ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امیتازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
گوشه ‏اى از اخلاق عظيم پيامبر حضرت محمد رسول الله(ص)
۲۴ تير ۱۳۸۹, ۰۲:۲۳ عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۷ دي ۱۳۹۳ ۰۴:۲۰ عصر، توسط هُدهُد صبا.)
ارسال: #1
گوشه ‏اى از اخلاق عظيم پيامبر حضرت محمد رسول الله(ص)
گوشه‏اى ازاخلاق عظيم پيامبر (ص)


روزهايى بس شيرين و به‏يادماندنى و تاريخ ساز پيامبر را نمى‏توان با الفاظ و سخنان ناقص انسانهاى ناقص‏توصيف و تعريف كرد.

او هرگز در اين واژه‏ها نمى‏گنجد و فراتر از آن است. انسان‏كاملى كه تمام افلاك و موجودات را خدا به خاطر او آفريد واگر او نبود، هيچ چيز نبود. «لولاك لما خلقت الافلاك‏» و الاانسانى كه تا قاب قوسين او ادنى بالا رفت و به جايى رسيد كه‏جبرئيل آن ملك مقرب و واسطه وحى الهى به آنجا هرگز نرسد وبا صراحت‏به او عرض كرد: اگر يك مو بالاتر روم به نور تجلى‏بسوزد پرم. ولى رسول الله رفت و به جايى رفت كه نه در خرد آيدو نه بر ورق نگاشته شود و نه حتى در وهم وخيال! اوست كسى كه‏خدايش درباره‏اش فرمود: «و انك لعلى خلق عظيم‏» پس مابه جاى‏اينكه حرفى بزنيم كه نه آغازش و نه انجامش ما را به جايى‏مى‏رساند چرا كه جز آفريده‏اش و برادرش كسى او را نخواهد شناخت‏«يا على ما عرف الله الا انا و انت و ما عرفنى الا الله وانت و ما عرفك الا الله و انا» پس روا است كه لب فرو بنديم وسخن كمتر گوئيم.


بيائيم در اين سخن ربانى كه پيامبر را داراى منشى سترگ واخلاقى عظيم معرفى مى‏كند بيانديشيم و از زبان روايت نمى از اين‏اقيانوس پرفيض برگيريم، شايد برخى عزيزان به كار بندند و ازرسول الله الگوى زندگى بگيرند كه قرآن فرمود: «و لكم فى رسول‏الله اسوه حسنه‏» .

...


استاد محمد جواد مهرى


[تصویر:  Madina_Haram_at_evening_.jpg][/align]


[تصویر:  images?q=tbn:ANd9GcQ-ZD_iIZqFSfZpRm-xxLT...xDLhNJO-cY]

آقاجان بدانید و بدانند که لبخند رضایت شما را با هیچ چیز عوض نخواهیم کرد
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط مشکات ، یوسف زهرا ، ضحی ، هُدهُد صبا
صفحه 3 (پست بالا اولین پست این موضوع است.)
۹ بهمن ۱۳۹۰, ۰۸:۱۶ عصر
ارسال: #21
Star RE: گوشه‏اى ازاخلاق عظيم پيامبر (ص)
گوشه ای از خصلت های بیشمار و والای این اسوه اخلاق را که هر کدام از آنها می تواند سرمشق زندگی ما باشد در زیر آورده ایم:

۱-هنگام راه رفتن با آرامی و وقار راه می رفت.

-۲در راه رفتن قدم ها را بر زمین نمی کشید.

۳-نگاهش پیوسته به زیر افتاده و بر زمین دوخته بود.

۴-هرکه را می دید مبادرت به سلام می کرد و … کسی در سلام بر ایشان سبقت نگرفت.

۵-وقتی با کسی دست می داد دست خود را زودتر از دست ایشان بیرون نمی کشید.

۶-با مردم چنان معاشرت می کرد که هرکس گمان می کرد عزیزترین فرد نزد آن حضرت است.

۷-هرگاه به کسی می نگریست به روش ارباب دولت با گوشه ی چشم نظر نمی کرد.

۸-هرگز به روی مردم چشم نمی دوخت و خیره نگاه نمی کرد.

۹-چون اشاره می کرد با دست اشاره می کرد نه با چشم و ابرو.

۱۰-سکوتی طولانی داشت و تا نیاز نمی شد لب به سخن نمی گشود.

۱۱-هرگاه با کسی هم صحبت می شد به سخنان او خوب گوش فرا می داد.

۱۲-چون با کسی سخن می گفت کاملا برمیگشت و رو به او می نشست.

۱۳-با هرکه می نشست تا او اراده ی برخاستن نمی کرد آن حضرت برنمی خاست.

۱۴-در مجلسی نمی نشست و برنمی خاست مگر با یاد خدا.

۱۵-هنگام ورود به مجلسی در آخر و نزدیک درب می نشست نه در صدر آن.

۱۶-در مجلس جای خاصی را به خود اختصاص نمی داد و از آن نهی می کرد.

۱۷-هرگز در حضور مردم تکیه نمی زد.

۱۸-اکثر نشستن آن حضرت رو به قبله بود.

۱۹-اگر در محضر ایشان چیزی رخ می داد که ناپسند وی بود نادیده می گرفت.

۲۰-اگر از کسی خطایی صادر می گشت آن را نقل نمی کرد.

۲۱-کسی را بر لغزش و خطای در سخن مواخذه نمی کرد.

۲۲-هرگز با کسی جدل و منازعه نمی کرد.

۲۳-هرگز سخن کسی را قطع نمی کرد مگر آنکه حرف لغو و باطل بگوید.

۲۴-پاسخ به سوالی را چند مرتبه تکرار می کرد تا جوابش بر شنونده مشتبه نشود.

۲۵-چون سخن ناصواب از کسی می شنید. نمی فرمودـ« چرا فلانی چنین گفت» بلکه می فرمود « بعضی مردم را چه می شود که چنین می گویند؟»

۲۶-با فقرا زیاد نشست و برخاست می کرد و با آنان هم غذا می شد.

۲۷-دعوت بندگان و غلامان را می پذیرفت.

۲۸-هدیه را قبول می کرد اگرچه به اندازه ی یک جرعه شیر بود.

۲۹-بیش از همه صله ی رحم به جا می آورد.

۳۰-به خویشاوندان خود احسان می کرد بی آنکه آنان را بر دیگران برتری دهد.

۳۱-کار نیک را تحسین و تشویق می فرمود و کار بد را تقبیح می نمود و از آن نهی می کرد.

۳۲-آنچه موجب صلاح دین و دنیای مردم بود به آنان می فرمود و مکرر می گفت هرآنچه حاضران از من می شنوند به غایبان برسانند.

۳۳-هرکه عذر می آورد عذر او را قبول می کرد.

۳۴-هرگز کسی را حقیر نمی شمرد.

۳۵-هرگز کسی را دشنام نداد و یا به لقب های بد نخواند.

۳۶-هرگز کسی از اطرافیان و بستگان خود را نفرین نکرد.

۳۷-هرگز عیب مردم را جستجو نمی کرد.

۳۸-از شر مردم برحذر بود ولی از آنان کناره نمی گرفت و با همه خوشخو بود.

۳۹-هرگز مذمت مردم را نمی کرد و بسیار مدح آنان نمی گفت.

۴۰-بر جسارت دیگران صبر می فرمود و بدی را به نیکی جزا می داد.

۴۱-از بیماران عیادت می کرد اگرچه دور افتاده ترین نقطه ی مدینه بود.

۴۲-سراغ اصحاب خود را می گرفت و همواره جویای حال آنان می شد.

۴۳-اصحاب را به بهترین نام هایشان صدا می زد.

۴۴-با اصحابش در کارها بسیار مشورت می کرد و بر آن تاکید می فرمود.

۴۵-در جمع یارانش دایره وار می نشست و اگر غریبه ای بر آنان وارد می شد نمی توانست تشخیص دهد که پیامبر کدامیک از ایشان است

۴۶-میان یارانش انس و الفت برقرار می کرد.

۴۷-وفادارترین مردم به عهد و پیمان بود.

۴۸-هرگاه چیزی به فقیر می بخشید به دست خودش می داد و به کسی حواله نمی داد.

۴۹-اگر در حال نماز بود و کسی پیش ایشان می امد نمازش را کوتاه می کرد.

۵۰-اگر در حال نماز بود و کودکی گریه می کرد نمازش را کوتاه می کرد.

ادامه دارد..

آيا به آيات قرآن نمى‏ انديشند يا [مگر] بر دل هايشان قفلهايى نهاده شده است؟
سوره محمد(ص)/ آیه 24
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط hamed ، boshra ، seyedebrahim ، آشنای غریب
۲۰ بهمن ۱۳۹۰, ۰۴:۳۵ عصر
ارسال: #22
Star RE: گوشه‏اى ازاخلاق عظيم پيامبر (ص)
۵۱-عزیزترین افراد نزد ایشان کسی بود که خیرش بیشتر به دیگران می رسید.

۵۲-احدی از محضر ایشان نا امید نبود و می فرمود « برسانید به من حاجت کسی را که نمی تواند حاجتش را به من برساند.»

۵۳-هرگاه کسی از ایشان حاجتی می خواست اگر مقدور بود روا می فرمود و گرنه با سخنی خوش و با وعده ای نیکو او را راضی می کرد.

۵۴-هرگز جواب رد به درخواست کسی نداد مگر آنکه برای معصیت باشد.

۵۵-پیران را بسیار اکرام می کرد و با کودکان بسیار مهربان بود.

۵۶-غریبان را خیلی مراعات می نمود.

۵۷-با نیکی به شروران دل آنان را به دست می آورد و مجذوب خود می کرد.

۵۸-همواره متبسم بود و در عین حال خوف زیادی از خدا بردل داشت .

۵۹-چون شاد می شد چشم ها را بر هم می گذاشت و خیلی اظهار فرح نمی کرد.

۶۰-اکثر خندیدن آن حضرت تبسم بود و صدایش به خنده بلند نمی شد .

۶۱-مزاح می کرد اما به بهانه ی مزاح و خنداندن حرف لغو و باطل نمی زد.

۶۲-نام بد را تغییر می داد و به جای آن نام نیک می گذاشت.

۶۳-بردباریش همواره بر خشمش سبقت می گرفت.

۶۴-از برای فوت دنیا ناراحت نمی شد و یا به خشم نمی آمد.

۶۵-از برای خدا آنچنان به خشم می آمد که دیگر کسی ایشان را نمی شناخت

۶۶-هرگز برای خودش انتقام نگرفت مگر آنکه حریم حق شکسته شود.

۶۷-هیچ خصلتی نزد آن حضرت منفورتر از دروغگویی نبود.

۶۸-در حال خشنودی و نا خشنودی جز یاد حق بر زبان نداشت.

۶۹-هرگز درهم و دیناری نزد خود پس انداز نکرد .

۷۰-در خوراک و پوشاک چیزی زیادتر از خدمتکارانش نداشت.

۷۱-بر روی خاک می نشست و بر روی خاک غذا می خورد.

۷۲-بر روی زمین می خوابید.

۷۳-کفش و لباس را خودش وصله می کرد.

۷۴-با دست خودش شیر می دوشت و پای شتر ش را خودش می بست.

۷۵-هر مرکبی برایش مهیا بود سوار می شد و برایش فرقی نمی کرد.

۷۶-هرجا می رفت عبایی که داشت به عنوان زیر انداز خود استفاده می کرد.

۷۷-اکثر جامه های آن حضرت سفید بود.

۷۸-چون جامه ی نو می پوشید جامه ی قبلی خود را به فقیری می بخشید.

۷۹-جامه ی فاخری که داشت مخصوص روز جمعه بود.

۸۰-در هنگام کفش و لباس پوشیدن همیشه از سمت راست آغاز می کرد.

۸۱-ژولیده مو بودن را کراهت می دانست.

۸۲-همیشه خوشبو بود و بیشترین مخارج آن حضرت برای خریدن عطر بود.

۸۳-همیشه با وضو بود و هنگام وضو گرفتن مسواک می زد.

۸۴-نور چشم ایشان در نماز بود و اسایش و آرامش خود را در نماز می یافت.

۸۵-ایام سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم هرماه را روزه می داشت.

۸۶-هرگز نعمتی را مذمت نکرد.

۸۷-اندک نعمت خداوند را بزرگ می شمرد.

۸۸-هرگز از غذایی تعریف نکرد یا از غذایی بد نگفت.

۸۹-موقع غذا هرچه حاضر می کردند میل می فرمود.

۹۰-در سر سفره از جلوی خود غذا تناول می فرمود.

۹۱-بر سر غذا از همه زودتر حاضر می شدو از همه دیرتر دست می کشید.

۹۲-تا گرسنه نمی شد غذا میل نمی کرد و قبل از سیر شدن منصرف می شد.

۹۳-معده اش هیچ گاه دو غذا را در خود جمع نکرد.

۹۴-در غذا هرگز آروغ نزد.

۹۵-تا آنجا که امکان داشت تنها غذا نمی خورد.

۹۶-بعد از غذا دستها را می شست و بر روی خود می کشید.

۹۷-وقت آشامیدن سه جرعه آب می نوشید؛ اول آنها بسم الله و آخر آنها الحمدلله.

۹۸-از دوشیزگان پرده نشین با حیاتر بود.

۹۹-چون می خواست به منزل وارد شود سه بار اجازه می خواست.

۱۰۰-اوقات داخل منزل را به سه بخش تقسیم می کرد: بخشی برای خدا، بخشی برای خانواده و نیز بخشی برای خودش بود و وقت خودش را نیز با مردم قسمت می کرد.

آيا به آيات قرآن نمى‏ انديشند يا [مگر] بر دل هايشان قفلهايى نهاده شده است؟
سوره محمد(ص)/ آیه 24
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط hamed ، منتظر ، خادم شهدا ، boshra ، seyedebrahim
۲۸ بهمن ۱۳۹۰, ۰۱:۳۷ عصر
ارسال: #23
آخرین وداع
در یكی از روزهای بیماری در حالی كه سرش را با پارچه‌ای بسته بود و علی علیه السلام و فضل بن عباس زیر بغلش را گرفته بودند و پاهایش بر زمین كشیده می‌شد، وارد مسجد شد و روی منبر قرار گرفت و شروع به سخن فرمود و گفت: مردم وقت آن رسیده است كه من از میان شما غائب گردم، اگر به كسی وعده داده‌ام، آماده‌ام انجام دهم و هر كس طلبی از من دارد، بگوید تا بپردازم. در این موقع مردی برخاست و عرض كرد: چندی قبل به من وعده دادید كه اگر ازدواج كنم، مبلغی به من كمك كنید، پیامبر فورا به فضل دستور داد كه مبلغ مورد نظر او را بپردازد و از منبر پایین آمد و به خانه رفت. سپس روز جمعه، سه روز پیش از وفات خود، بار دیگر به مسجد آمد و شروع به سخن نمود و در طی سخنان خود فرمود: هر كسی حقی بر گردن من دارد برخیزد و اظهار كند، زیرا قصاص در این جهان، آسان‌تر از قصاص در روز رستاخیز است.(1)

در این موقع سوادة بن قیس برخاست و گفت: موقع بازگشت از نبرد "طائف" در حالی كه بر شتری سوار بودید، تازیانه خود را بلند كردید كه بر مركب خود بزنید، اتفاقا تازیانه بر شكم من اصابت كرد، من اكنون آماده گرفتن قصاصم.

درخواست پیامبر یك تعارف اخلاقی نبود؛ بلكه جداً مایل بود حتی یك چنین حقوقی را كه هرگز مورد توجه مردم قرار نمی‌گیرد جبران نماید. گذشته از این، چون اصابت تازیانه بر شكم سواده عمدی نبود، از این نظر او حق قصاص نداشته است، بلكه با پرداخت دیه‌ای جبران می‌گردید. مع الوصف پیامبر، خواست، نظر وی را تامین كند.

پیامبر دستور داد، بروند همان تازیانه را از خانه بیاورند، سپس پیراهن خود را بالا زد تا سواده قصاص كند. یاران رسول خدا با دلی پر غم و دیدگانی اشكبار و گردن‌های كشیده و ناله‌هایی جانگداز، منتظرند كه جریان به كجا خاتمه می‌پذیرد؛ آیا سواده واقعا از در قصاص وارد می‌شود؟ ناگهان دیدند سواده بی اختیار، شكم و سینه پیامبر را می‌بوسد؛ در این لحظه پیامبر او را دعا كرده، گفت: خدایا! از سواده بگذر، همانطور كه او از پیامبر اسلام در گذشت.(2)

فروغ ابدیت جلد2، صفحات 864- 865 (با اندكی تغییر)

پس از مطالعه مطلب ارسالی ما را از نظر خویش بهره مند بفرمایید.
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط خادم شهدا ، hamed ، هُدهُد صبا ، seyedebrahim ، آشنای غریب
۱۰ دي ۱۳۹۲, ۱۲:۳۴ صبح (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۰ دي ۱۳۹۲ ۱۲:۳۷ صبح، توسط آشنای غریب.)
ارسال: #24
RE: گوشه ‏اى از اخلاق عظيم پيامبر (ص)
زیاد نماز می­خواند. پاهایش تاول زده بود. آیه نازل شد: «قرآن را بر تو نازل نکردیم تا به زحمت بیفتی.»[26] وقت نماز، گریه ­اش می­گرفت و بی­حال می­شد. به او می­گفتند: تو پیامبر خدا هستی؛ تضمین شده­ ای! می­گفت: آیا شکرش را نگزارم؟ وقت نماز، ناشناسِ ناشناس می­شد. دیگر آدمِ چند لحظه پیش نبود. هیچ کاری او را از ملاقات خدا غافل نمی­کرد. این را امام علی ـ علیه السلام ـ می­گفت؛ جانش بود پیامبر.

قرآن

اگر پیامبر هم باشی، از تذکر بی ­نیاز نیستی. به عبدالله بن مسعود ـ قاری قرآنش ـ گفته بود: برایم قرآن بخوان.

ـ من بخوانم؟! قرآن بر شما نازل شده، من برایتان بخوانم؟!

ـ آری، دوست دارم از دیگری بشنوم. عبدالله می­خواند و پیامبر اشک می­ریخت.[27]

ساده­ زیستی

رفته بودند دیدنش. حصیر، بسترش بود و لیف خرما هم متّکایش . وقتی تعجب آنها را دید، گفت: مرا به دنیا چه کار؟ در گذرم؛ مسافری که ساعتی زیر درخت می­آساید و می­رود. برایش بستری از پشم آورده بودند. متوجه نبودند. به عایشه گفت: اگر می­خواستم، خدا کوه­ها را برایم طلا می­کرد.[28]

تشویق به کار

از تبوک برمی­گشت، سعد انصاری به استقبالش رفت.

ـ دستان زبری داری، سعد!

ـ طناب و بیل، منبع درآمدم است.

باورش سخت بود. بر دستان سعد بوسه زد: «این دستی است که آتش دوزخ به آن نمی­رسد».

یک بار از ذکر و دعا و قرآن و نماز کسی برایش گفتند. پرسید: چه کسی کارهایش را انجام می­دهد؟

گفتند: البته ما با کمال میل! فرمود: شما از او بهتر هستید.[29]

خوش­رفتاری با کودکان

دامان مبارکش نجس شده بود. کودک نتوانسته بود خودش را نگه دارد. پدر و مادر بچه ناراحت و شرمنده شدند. خواستند او را عتاب کنند؛ اما نگذاشت: «رهایش کنید؛ بگذارید راحت باشد. اثر نجاست می­رود؛ اما اثر تندی می­ماند».[30]

رعایت حال همسایگان

برای همسایه حرمت قائل بود؛ مثل خون مسلمان. تا چهل خانه را هم همسایه اعلام کرد. برای وحدت و همیاری بیشتر؛ می­گفت: اگر مریض شد باید عیادتش کنی، اگر مُرد باید تشییعش کنی، اگر قرض خواست باید بدهی و اگر حادثه تلخ و شیرینی رخ داد، باید شریکش باشی و تسلیت یا تبریکش گویی. حتی در خانه ­سازی هم مراعاتش را بکن؛ دیوار خانه ­ات مانع باد نباشد. در جنگ تبوک گفت: هر کس همسایه ­اش را اذیت کرده، با ما نیاید.[31]

خوش­خویی

عرب بیابانی چنان عبایش را کشید که ردّ آن روی گردنش ماند. می­گفت: فرمان بده تا آنچه از مال خدا نزد توست، به من هم بدهند! به این جور رفتارها عادت کرده بود. تبسّم کرد و گفت: این همه درشتی لازم نبود. هرچه می­خواهد، به او بدهید.[32]

پی نوشت :

[26] . نک: بحارالانوار، ج16، صص264 و 288.

[27] . نک: شیخ عباس قمی(ره)، الشمائل المحمدیه.

[28] . نک: مکارم الاخلاق، ص25.

[29] . نک: اُسد الغابه، ج2، ص259.

[30] . نک: مکارم الاخلاق، ص 25؛ بحارالانوار، ج16، ص260.

[31] . نک: کافی، ج2، باب حق الجوار.

[32] . نک: بحارالانوار، ج16، ص230.

محمدکاظم بدرالدین

خداوند می بیند می داند می تواند
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط Bitanem ، هُدهُد صبا ، hamed
۱۰ دي ۱۳۹۲, ۰۵:۵۹ عصر
ارسال: #25
RE: گوشه ‏اى از اخلاق عظيم پيامبر (ص)
امام علی (ع) فروتنی او را چنین بازگو می‌کند :
محبوبم محمد (ص)، پای شتر را خود می‌بست، خود به حیوانات علف می‌داد،
با دستش گوسفند را می‌دوشید و بر لباس و کفش وصله می‌زد.
یارانش جلوی پایش برنمی‌خاستند؛ زیرا می‌دانستند این کار را دوست نمی‌دارد.
چیزی را که از بازار می‌خرید، خود به خانه می‌آورد.
هر گاه سواره ره می‌سپرد، اجازه نمی‌داد کسی پیاده همراهش بیاید. می‌خواست او نیز سوار شود،
اگر نمی‌پذیرفت می‌فرمود: جلوتر برو و در جایی که می‌خواهی منتظر باش. من نزد تو می‌آیم.
می‌فرمود: کسی فروتنی نکرد، جز آن که خداوند او را بالا بُرد.
همواره می‌فرمود: ای مردم! مرا برتر از مرتبه‌ام ندانید؛
پروردگار پیش از آن که مرا پیامبر قرار دهد، بنده ساخته است.
می‌فرمود: در ستودن من از اندازه تجاوز مکنید؛ آن چنان که مسیحیان در مورد عیسی (ع) کردند.
همانا که بندة خدایم. دربارة من بگویید: بنده و رسول خدا.
برگرفته از کتاب همنام گلهای بهاری
نوشته حسین سعیدی

آيا به آيات قرآن نمى‏ انديشند يا [مگر] بر دل هايشان قفلهايى نهاده شده است؟
سوره محمد(ص)/ آیه 24
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط hamed ، آشنای غریب
۴ اسفند ۱۳۹۲, ۰۳:۲۲ عصر
ارسال: #26
RE: گوشه ‏اى از اخلاق عظيم پيامبر (ص)
[تصویر:  1393152143921780_large.jpg]

آيا به آيات قرآن نمى‏ انديشند يا [مگر] بر دل هايشان قفلهايى نهاده شده است؟
سوره محمد(ص)/ آیه 24
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط hamed ، آشنای غریب
۲۹ آذر ۱۳۹۳, ۰۱:۲۶ عصر
ارسال: #27
RE: گوشه ‏اى از اخلاق عظيم پيامبر (ص)
امام حسين(ع) مى فرمايد :
سإلت إبى عن مدخل رسول الله صلى الله عليه و آله فقال :
كان دخوله فى نفسه مإذونا فى ذلك, فاذا آوى الى منزله جزإ دخوله ثلاثه اجزإ, جزءا لله و جزءا لا هله و جزءا لنفسه. ثم جزء جزئه بينه و بين الناس فيرد ذلك بالخاصه على العامه و لا يدخر عنهم عنه شيئا....

از پدرم در مورد امور رسول خدا (ص) در داخل خانه سوال كردم , فرمودند :
وقتى به خانه اش مى رفت , اوقاتش را سه قسمت مى كرد : يك قسمت براى خدا و يك قسمت براى خانواده اش و يك قسمت براى خودش , آن گاه قسمت خودش را نيز ميان خود و مردم تقسيم مى كرد و آن را براى بستگان و بزرگان صحابه (كه در منزلش به خدمت او مى رسيدند) قرار مى داد و ذره اى از امكانات خود را از آنان دريغ نمى نمود (بلكه آن چه امكان داشت در حقشان انجام مى داد.)
http://www.beytoote.com/religious/bozorg...raphy.html
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط آشنای غریب ، hamed
۲۲ مهر ۱۴۰۱, ۱۲:۳۰ عصر
ارسال: #28
RE: گوشه ‏اى از اخلاق عظيم پيامبر حضرت محمد رسول الله(ص)
   

خداوند می بیند می داند می تواند
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال پاسخ 


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان

بازگشت به بالابازگشت به محتوا