ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امیتازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
همراه شویم با " مصطفی ردانی پور "
۲ خرداد ۱۳۸۹, ۰۷:۳۸ صبح (آخرین ویرایش در این ارسال: ۲ خرداد ۱۳۸۹ ۰۱:۱۷ عصر، توسط safirashgh.)
ارسال: #1
همراه شویم با " مصطفی ردانی پور "
به نام خدا

سلام به یاران و همراهان همیشگی قرآنی

این فصل را با من بخوان

+++++++++++++++++++++++++++++++:
بسم الله الرحمن الرحیم

یا ابا صالح المهدی

با رو حانی شهیدی همراه خواهید شد که مرد اول توسل بود توسل به اهل بیت ،توسل به مولایمان

صا حب الزمان عج

واقعا عاشقانه می گفت یا ابا صالح .

اگر از من بپرسید در دوران دفاع مقدس هیچ کس مثل او بچه ها را وصل نکرد . هیچ کس مثل او توسل موثر نکرد

پیروزی های بزرگ را از دولتی سر ائمه داریم . از عنایت خاص حضرت صدیقه ی طاهره س داریم ،و مصطفی واسطه ی این خیر

عظمی بود برای او که همه چیز را در توسل می دیدفرقی نمی کرد که در سنگر «خانه روباهی » خط شیر نشسته باشد

با یک مستمع یا در بیابان دار خوین با چند هزار نفر او روضه خوان بود ـ

فهمیده بود رمز پیروزی چیست .

حجة الاسلام و المسلمین مصطفی ردانی پور تنها و گمنام به کردستان آمد .

با شروع جنگ به خوزستان رفت و پس از دوسال حضور و کسب تجربه به فرماندهای سپاه سوم رسید

همه چیز را سه طلاقه کرد و خاکی خاکی ، در هیات یک تک تیر انداز به شهادت رسید .

خواندن این اسطوره ،شاید جرقه ای باشد برای خوب زندگی کردن .

مصطفی جاذبه های زیادی داشت اما بهترین آنها عروج اوبود . « مصطفی قشنگ شهید شد


بر گرفته از کتاب " بوی باران " نوشته ی : سید علی بنی لوحی .

بسم الله الرحمن الرحیم
حسبنا الله و نعم الوکیل ... آل عمران 173...پشت و پناه ما خداست و چه پشت و پناه خوبی.
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط مشکات ، کبوتر حرم ، ضحی ، هُدهُد صبا
۲ خرداد ۱۳۸۹, ۰۱:۱۲ عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۵ شهريور ۱۳۹۱ ۱۲:۱۷ صبح، توسط safirashgh.)
ارسال: #2
RE: همراه شویم با " مصطفی ردانی پور "
بسم الله الرحمن الرحیم

مصطفی ردانی پور : « با توسل به اهل بیت علیهم السلام که میشه به جایی رسید . یه جرقه کافیه تا تو رو از این رو به اون رو کنه .
یه آدم دیگه ای می شی . من توی توسل های قبل از عملیات دنبال این حال و هوا برای بچه ها هستم .»
برای من نگاه کردن به مصطفی عبرت بود و لحظه لحظه در خشش این جرقه را در او می دیدم . این همه تحول از کجا بود ؟
یکبار می گفت :
« در قم که درس می خواندم ، روزهای پنج شنبه می رفتم عملگی ، خسته و کوفته ، غروب راه می افتادم طرف جمکران . مثل دیوانه ها ، پا برهنه . تا اونجا " یابن الحسن یابن الحسن " می گفتم .»
همیشه با خود می گویم مصطفی هرچه داشت از توسل ایام طلبگی بود . خالص خالص . وصل وصل
.

بسم الله الرحمن الرحیم
حسبنا الله و نعم الوکیل ... آل عمران 173...پشت و پناه ما خداست و چه پشت و پناه خوبی.
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط یوسف زهرا ، مشکات ، کبوتر حرم
۲ خرداد ۱۳۸۹, ۰۷:۱۳ عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۵ شهريور ۱۳۹۱ ۱۲:۱۷ صبح، توسط safirashgh.)
ارسال: #3
RE: همراه شویم با " مصطفی ردانی پور "
بسم الله الرحمن الرحیم

خبر رسید که ضد انقلاب با حمله به روستایی نزدیک سنندج دکتر جهاد سازندگی رو به اسارت برده است .

صبح اول وقت را افتادیم . مصطفی , عمامه به سر ، اما با بند حمایل و یک نوار فشنگ تیر بار دور کمر قوت قلب همه بود .


پیش مرگ های کرد که در کنار ما با دشمن می جنگیدند ، چپ چپ به مصطفی نگاه می کردند ، باور نمی کردند که

او اهل رزم و در گیری باشد . همان صبح زود ، وقت بر گشتن ، پیش مرگ ها تحت تا ثیر شجاعت مصطفی ،

ول کن او نبودند . یکی از آنها ، بلند طوری که همه بشنوند گفت: « اینو می گن آخوند ، اینو می گن آخوند ! »


مصطفی می خندید . دستی به سیبل های تا بنا گوش آن کاک مسلح کشید و گفت : « اینو می گن سبیل . اینو می گن سبیل . »

بسم الله الرحمن الرحیم
حسبنا الله و نعم الوکیل ... آل عمران 173...پشت و پناه ما خداست و چه پشت و پناه خوبی.
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط مشکات ، کبوتر حرم ، ضحی
۳ خرداد ۱۳۸۹, ۱۰:۱۱ صبح (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۵ شهريور ۱۳۹۱ ۱۲:۱۸ صبح، توسط safirashgh.)
ارسال: #4
RE: همراه شویم با " مصطفی ردانی پور "
بسم الله الرحمن الرحیم

بحران کرد ستان ادامه داشت و اعزام نیروهای داوطلب عموما 30 ، 40 نفره بود . یکی از شب ها که در ستاد مشترک پادگان سنندج جمع بودیم سر هنگ صیاد شیرازی ضمن صحبت ها فهمید که آقا مصطفی در یاسوج و روستاها ی آن دارای نفوذ معنوی است ، به او گفت :
_ خوبه به یاسوج بروید ، شاید با آوردن نیروهای اون منطقه بتونیم از توان اونها در نبردهای کوهستانی استفاده کنیم .

فردا صبح راه افتاد . با شکل و شمایل طلبگی . همان عمامه ی جمع و جور ، قبا و عبای ساده و تر و تمیز .
*** سه روز بعد برگشت . با یک گردان رزمنده ی لر . همه مسلح و عاشق خاکشون .

بسم الله الرحمن الرحیم
حسبنا الله و نعم الوکیل ... آل عمران 173...پشت و پناه ما خداست و چه پشت و پناه خوبی.
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط مشکات ، کبوتر حرم
۳ خرداد ۱۳۸۹, ۰۴:۰۳ عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۵ شهريور ۱۳۹۱ ۱۲:۱۸ صبح، توسط safirashgh.)
ارسال: #5
RE: همراه شویم با " مصطفی ردانی پور "
بسم الله الرحمن الرحیم

شب های جمعه ، قبل از شروع دعای کمیل ، ده مرتبه با حال خوش این دعا را می خواند :
« یا دائم الفضل علی البریه ، یا با سط الیدین با لعطیة ، یا صا حب المواهب السنیة ، صل علی محمد و آله ، خیر الوری سجیة
و اغفرلنا یا یا ذا العلی فی هذه العشیة .»
می دونید خواندن این دعا چقدر ثواب داره؟
شیخ کفعمی ( ره ) در کتاب مصباح از ائمه طاهرین «علیهم السلام » روایت کرده کرده که :
« هر کس در شب جمعه ده مرتبه این دعا را بخواند نوشته شود در نامه ی عمل او هزار هزار حسنه و محو شود هزار هزار سیئه و بلند شود در بهشت برای او هزار هزار درجه و خداوند سه مرتبه می فرماید : که نیستم خدای او گر او را نیامرزم و درجه ی حضرت ابراهیم خلیل ( علیه السلام ) باشد .»این دعا را هدیه ای از طرف آقا مصطفی بدانید .

بسم الله الرحمن الرحیم
حسبنا الله و نعم الوکیل ... آل عمران 173...پشت و پناه ما خداست و چه پشت و پناه خوبی.
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط مشکات ، کبوتر حرم
۳ خرداد ۱۳۸۹, ۱۱:۲۸ عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۵ شهريور ۱۳۹۱ ۱۲:۱۸ صبح، توسط safirashgh.)
ارسال: #6
RE: همراه شویم با " مصطفی ردانی پور "
بسم الله الرحمن الرحیم

صبح تا شب در منطقه ی رملی دشت آزادگان را می رفتیم . هجده کیلومتر . در تنگه ی صعده آقا مصطفی دعای کمیل با حالی خواند . ده دوازده نفری می شدیم ، بچه ها صفا کردند :
- خدایا تو دیدی که راه رفتن تو رمل ها مشکله . ما چطور هفت گردان رو بیاریم پشت سر عراقی ها . تازه خسته و کوفته بزنند به دشمن . تو ارحم الراحمینی . برای تو سفت کردن رمل ها زیر پای بچه ها کار ساده ای ست .

دو هفته بعد :
یک ساعت قبل از شروع عملیات فتح بستان ، باران شدیدی آمد و رمل ها سفت شد . گردان های خط شکن انگار توی هوا راه می رفتند .
مصطفی کنار معبر ایستاده بود و گریه می کرد :
_ خدایا گفتم که تو هر کاری بخوای می تونی بکنی ...

بسم الله الرحمن الرحیم
حسبنا الله و نعم الوکیل ... آل عمران 173...پشت و پناه ما خداست و چه پشت و پناه خوبی.
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
۵ خرداد ۱۳۸۹, ۰۱:۲۳ عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۵ شهريور ۱۳۹۱ ۱۲:۱۹ صبح، توسط safirashgh.)
ارسال: #7
RE: همراه شویم با " مصطفی ردانی پور "
بسم الله الرحمن الرحیم

نوری که در وجود مصطفی تابیده بود چیز دیگری بود . در دعا در ضجه زدن در مولاگفتن در گریستن و مناجات نیمه شب در خروشیدن در خط مقدم و بر دشمن تاختن و در یابن الحسن ع گفتن بر تر از همه بود کم نمی آورد . فکرش را بکنید در میان برو بچه های عاشقی که همه آمده اند تا شهید بشوند و رنگ و آب دنیا برای آنها بال مگسی ارزش ندارد جلو دار باشی و محفل توسل را گرم کنی . آقا را صدا بزنی و طلب حضور کنی و روی حرف خودت بایستی . سجاده پهن کنی برای مولا و آن قدر در حرف و دعوت خودت پا فشاری کنی تا حضرت ولی عصر ( عج ) نظر عنایت کنند .

بسم الله الرحمن الرحیم
حسبنا الله و نعم الوکیل ... آل عمران 173...پشت و پناه ما خداست و چه پشت و پناه خوبی.
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط مشکات
۵ خرداد ۱۳۸۹, ۰۶:۱۴ عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۵ شهريور ۱۳۹۱ ۱۲:۱۹ صبح، توسط safirashgh.)
ارسال: #8
RE: همراه شویم با " مصطفی ردانی پور "
بسم الله الرحمن الرحیم

خط شیر در جبهه ی دار خو ین حکم سنگر کمین را داشت چون سنگر ها مخفی بود و مدافعان آن در شرایطی سخت زندگی چریکی را تحمل می کردند . وقتی بچه ها برای عملیات فرمانده ی کل قوا شروع به کندن کانال برای نزدیک شدن به دشمن کردند آقا مصطفی از " کانل کن های پرو پا قرص " بود .
در هوای گرم اوایل خرداد ماه امده بود انتهای کانال ؛ در آنجا صدای عرا قی هارو هم می شنیدیم
نصف شب رفت بالای کنال ، کنار یک بو ته ی گز و نماز شبش را خواند . گلوله های سرخ رسام هوا را می شکافت و پشت نخل های محمدیه نا پدید می شد اما مصطفی ، آرام آرام ، انگار با خدای خود عهدی داشت ، نماز کاملی خواند و بر سجده بود تا نماز صبح ....

بسم الله الرحمن الرحیم
حسبنا الله و نعم الوکیل ... آل عمران 173...پشت و پناه ما خداست و چه پشت و پناه خوبی.
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
۵ خرداد ۱۳۸۹, ۱۰:۵۳ عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۵ شهريور ۱۳۹۱ ۱۲:۲۰ صبح، توسط safirashgh.)
ارسال: #9
RE: همراه شویم با " مصطفی ردانی پور "
بسم الله الرحمن الرحیم

آن طرف کارون ، روستای کفیشه نیروها در سنگر استتار و به صورت چریکی مستقر بودند . سی چهل نفری می شدند
و جلوی آنها یک گردان زرهی عراق خط محکمی داشت .دم دمهای غروب آمد دار خوین و گفت :
_می رم کفشیه برای بچه ها دعا توسل بخوانم !تنها سوار قایق شد و رفت . فردا صبح رفتم دنبالش .
نیروهای این محور تازه عوض شده بودند و آقا مصطفی را نمی شناختند .
به یکی از آنها گفتم :
_اون بنده ی خدا که دیشب اومد دعا خوند کجاست ؟!نمی دونم . یک نفر اومد و گفت :« مرا فرستاده اند نگهبانی بدم»...
و تا صبح هم نخوابید و به جای چند نفر هم نگهبانی داد .

حالا هم اون جا زیر نخل ها خوابیده !
یک لیوان آب بر داشتم و آمدم ریختم تو یقه ی مصطفی .
_ مرد حسابی حالا کلک می زنی ؟
_ بده ؟ عوضش دعا کردم تو خوب بشی .

بسم الله الرحمن الرحیم
حسبنا الله و نعم الوکیل ... آل عمران 173...پشت و پناه ما خداست و چه پشت و پناه خوبی.
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط مشکات
۶ خرداد ۱۳۸۹, ۱۰:۵۶ صبح (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۵ شهريور ۱۳۹۱ ۱۲:۲۰ صبح، توسط safirashgh.)
ارسال: #10
RE: همراه شویم با " مصطفی ردانی پور "
بسم الله الرحمن الرحیم

بچه ها آماده ی عملیات علیه مواضع دشمن در شرق کارون بودند .بحران داخلی هم غوغا کرده بود و بنی صدر که یعنی رئیس جمهور وقت و فرماندهی کل قوا بود،
(* در آن زمان فرماندهی کل قوا بر عهده ی رئیس جمهور بودکه بعد از واقعه ی بنی صدر امام ( ره ) این وظیفه را بر عهد ه ی رهبری گذاشتند *)
با منافقین یکی شده بود . فهمیدیم که آیة الله بهشتی به خوزستان آمده اند . برای آوردن ایشان به اهواز رفتیم .
دکتر بهشتی با دیدن مصطفی چنان عاشقانه او را در آغوش خود گرفت که انگار فرزند خود را پس از ساله ها دیدار کرده است .
مصطفی شرح داد که بچه ها آماده ی عملیات هستند . اما به آن ها اجازه نمی دهند و کار شکنی می کنند .
شهید بهشتی فرمودند :« راضی به امری باشید که خدابرای شما نوشته است . اگر بنا باشد عملیات کنید سر ساعت مقرر انجام خواهد شد ، بدانید که ما فقط وسیله ایم .»

بسم الله الرحمن الرحیم
حسبنا الله و نعم الوکیل ... آل عمران 173...پشت و پناه ما خداست و چه پشت و پناه خوبی.
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط مشکات ، یوسف زهرا
ارسال پاسخ 


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
2 مهمان

بازگشت به بالابازگشت به محتوا