ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 3 رأی - میانگین امیتازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
۱۶ ارديبهشت ۱۳۸۹, ۱۲:۰۳ عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۸ ارديبهشت ۱۳۸۹ ۰۸:۰۱ صبح، توسط safirashgh.)
ارسال: #1
دفتر سرخ
بسم الله الرحمن الرحیم

   


دفتر سرخ از بسیجی " مرحوم ابولفضل سپهر"

در قسمت " شعر " این تالار بیشتر اشعار ایشون رو گذاشتم که البته به نظرم رسید در یک موضوع مطالب و اشعار و اندیشه های ایشون رو جمع آوری کنم

نمی دونم آیا اجازه ی این کار رو دارم یا خیر از مدیران مسئول خواهش می کنم کمک کنند هرچند تا الان متاسفانه پیغام های بنده رو که اخیرا براشون پست کردم پاسخ گو نبودند !اما امید این رو دارم که در این مورد پاسخ گو باشند

با سپاس و امتنان

بسم الله الرحمن الرحیم
حسبنا الله و نعم الوکیل ... آل عمران 173...پشت و پناه ما خداست و چه پشت و پناه خوبی.
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
صفحه 2 (پست بالا اولین پست این موضوع است.)
۵ خرداد ۱۳۸۹, ۱۱:۳۳ صبح (آخرین ویرایش در این ارسال: ۵ خرداد ۱۳۸۹ ۱۱:۳۴ صبح، توسط safirashgh.)
ارسال: #11
RE: دفتر سرخ


یادم تو را فراموش...

یه روزی ، رو زگاری ******دو تا بچه بسیجی

نمی دونم کجا بود ****** تو فکه یا دوعیجی

تو فاو و یا شلمچه ******تو کرخه یا موسیان

مهران و یا دهلران ******تو تنگه ی حاجیان

کنار هم نشستند. ****** دست توی دست هم



با هم جناق شکستند******با هم قرار گذاشتن

قدر همو بدونن******برای دین بمیرن

برای دین بمونن******با هم قرار گذاشتن

که توی زندگیشون ******رفیق باشن و لیکن



اگه یه روز یکیشون ******.پرید و از قفس رفت،

اون یکی کم نیاره ******به پای این قرارداد

زندگیشو بذاره






سالها گذشت و اما ****** بسیجی های باهوش

نمی ذاشتن که اون عهد ****** هرگز بشه فراموش

یه روز یکی ازاون دو...یه مهر به اون یکی داد

اون یکی با زرنگی ****** مهر رو گرفت و گفت" یاد"



روز دیگه اون یکی ****** رفت و شقایقی چید

برد و داد به رفیقش ****** صورت اونو بوسید

گل رو گرفت و گفتش : ****** بسیجی دست مریزاد

قربون دستت داداش ****** گل رو گرفت و گفت " یاد "



عکسهای یادگاری ****** جورابهای مردونه

سربندهای رنگارنگ ****** انگشتری و شونه

این می داد به اون یکی ****** اون می داد به این یکی

ولی هر کی می گرفت ******می خندید و می گفت " یاد"


هی روزها و هفته ها ****** از پی هم می گذشت

تا که یه روز صدایی ****** اینطور پیچید توی دشت

یکی نعره می کشید : ****** عراقی ها اومدن

ماسکهاتونو بذارین ****** که شیمیایی زدن



از اون دو تا یکیشون ****** در صندوقو گشود ،


ماسک خودش بود ، ولی ******ماسک رفیقش نبود !




دستشو برد تو صندوق ******ماسک گازشو برداشت ،


پرید، روی صورت ****** دوست قدیمی گذاشت !




همسنگر قدیمیش ****** دست اونو گرفتش


هل داد به سمت خودش ****** نعره کشید و گفتش :


چرا می خوای ماسکتو ****** رو صورتم بذاری


بذار که من بپرم ****** تو، دو تا دختر داری !




ولی اون اینجوری گفت: ****** تو رو به جون امام


حرف منو قبول کن ****** نگو ماسک رو نمی خوام



زد زیر گریه و گفت : ****** اسم امامو نبر


آبرو ما رو بخر! ****** ماسکو رو صورت بذار




زد زیر گوشش و گفت : ****** کشکی قسم نخوردم


بچه ! چرا حالیت نیست ****** اسم امامو بردم !



اون یکی با گریه گفت : ****** فقط برای امام !

اما بدون ، بعد تو ****** زندگی رو نمی خوام !




ماسکو رفیقش گرفت ****** گاز توی سنگر اومد

وقتی می خواست بپره ****** رفیقشو بغل کرد


لحظه های آخرین ****** وقتی می رفتش از هوش



خندید و گفت: برادر!



" یادم تو را فراموش "

******


آهای آهای برادر ! ****** گوش بده با تو هستم


یادت می یاد یه روزی ****** باهات جناق شکستم


تویی که روزمره گیت ****** توی خونه نشونده



تویی که بعد چند سال ****** هیچی یادت نمونده






عکسهای یادگاری ****** جورابهای مردونه


سربندهای رنگارنگ ****** انگشتری و شونه


هر چی رو بهت میدم ****** روی زمین می ندازی



میگی همش دروغ بود!

.
.
.

****** " یاد " نمیگی، می بازی!!! ******

بسم الله الرحمن الرحیم
حسبنا الله و نعم الوکیل ... آل عمران 173...پشت و پناه ما خداست و چه پشت و پناه خوبی.
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط مشکات ، ذوالقرنین ، zeinab
۵ خرداد ۱۳۸۹, ۰۳:۱۷ عصر
ارسال: #12
RE: دفتر سرخ
سلام.
ممنون، خیلی زیبا بود.
" یاد " نمیگی، می بازی.

از خود به خدا هیچ نگوییم و نپرسیم .:. ما هم به خدا گر به خود آییم ، خداییم

[تصویر:  1_emza_22.jpg]
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط safirashgh
۶ خرداد ۱۳۸۹, ۱۰:۱۸ عصر
ارسال: #13
RE: دفتر سرخ
یه‌ مادرمهربون...اتل‌ متل‌
اتل‌ متل‌ یه‌ مادر
نحیف‌ و زار و خسته‌
با صورتی‌ حزین‌
دستای‌ پینه‌ بسته‌

بپرس‌ ازش‌ تا بگه‌
چه‌ جور میشه‌ سوخت‌ و ساخت‌
با بیست‌ هزار تومن‌ پول‌
اجاره‌ خونه‌ پرداخت‌

اجاره‌های‌ سنگین‌
خرج‌ مدرسه‌ ما
خرج‌ معاش‌ خونه‌
خرج‌ دوای‌ مینا

بپرس‌ ازش‌ تا بگه‌
چه‌ جوری‌ میشه‌ جنگ‌ کرد
با سیلی‌ جای‌ سرخاب‌
صورتا رو قشنگ‌ کرد

بپرس‌ ازش‌ تا بگه‌
چه‌ جوری‌ میشه‌ جنگ‌ کرد
یااینکه‌ بی‌ رنگ‌ مو
موی‌ سیاهو رنگ‌ کرد

وقتی‌ که‌ گفتند بابا
تو جبهه‌ها شهید شد
خودم‌ دیدم‌ یک‌ شبه‌
چند تا موهاش‌ سفید شد

می‌ خوای‌ بدونی‌ چرا
نصف‌ موهاش‌ سفیده‌؟
بپرس‌ که‌ بعد بابا
چی‌ دیده‌، چی‌ کشیده‌

یا میره‌ داروخانه‌
برا دوای‌ مینا
یا که‌ میره‌ سمساری‌
یا که‌ بهشت‌ زهرا(س‌)

یه‌ روز به‌ دنبال‌ وام‌
مامان‌ میره‌ به‌ بنیاد
یه‌ روز به‌ دنبال‌ کار
پیرِ آدم‌ درمیاد

هر وقت‌ به‌ مامان‌ میگم‌:
«طعم‌ غذات‌ عالیه‌»
مامان‌ با گریه‌ میگه‌:
«جای‌ بابات‌ خالیه‌»

بعضی‌ روزا که‌ توی‌
خونه‌ غذا نداریم‌
غذای‌ روز قبلو
برا مینا میذاریم‌

مینا با غم‌ میپرسه‌:
«غذا فقط‌ همینه‌؟»
مامان‌ با گریه‌ میگه‌:
«بابات‌ کجاس‌ ببینه‌؟»

وقتی‌ که‌ بیست‌ می‌گیرم‌
میاد پیشم‌ میشینه‌
نوازشم‌ می‌کنه‌
نمره‌ها مو می‌بینه‌

میگم‌: «معلمم‌ گفت‌
که‌ نمره هات‌ عالیه‌»
مامان‌ با گریه‌ میگه‌:
«جای‌ بابات‌ خالیه‌»

یه‌ بار گفتم‌: «مامان‌ جون‌
این‌ آقا بقالیه‌
با طعنه‌ گفت‌ تو خونه‌
جای‌ بابات‌ خالیه‌؟»

تا حرف‌ من‌ تموم‌ شد
با دست‌ تو صورتش‌ زد
با گریه‌ گفت‌: «ای‌ خدا
بی‌شرفی‌ تا این‌ حد؟»

میگم‌ : «مامان‌ راست‌ بگو
اگه‌ بابا دوست‌ داشت‌
چرا ازت‌ جدا شد
پس‌ چرا تنهات‌ گذاشت‌؟»

چشم‌ میدوزه‌ تو چشمام‌
لب‌ میگزه‌ ، می‌خنده‌
بیرون‌ میره‌ از اتاق‌
محکم‌ در و می‌بنده‌

رفتم‌ و از لای‌ در
توی‌ اتاقو و دیدم‌
صدای‌ گریه‌هاشو
از لای‌ در شنیدم‌

داشت‌ با بابام‌ حرف‌ میزد
چشاش‌ به‌ عکس‌ اون‌ بود
انگار که‌ توی‌ گلوش‌
یه‌ تیکه‌ استخون‌ بود

«مرتضی‌ جون‌ میدونم‌
زنده‌ای‌ و نمردی‌
بعد خدا و مولا
ما رو به‌ کی‌ سپردی‌؟

دست‌ خوش‌ آقا مرتضی‌
خوش‌ به‌ حالت‌ که‌ رفتی‌
ما اینجا مستأجریم‌
تو اونجا جا گرفتی‌؟

خواستگاریم‌ یادته‌؟
چند تا سکه‌ مهرمه‌
مهریه‌ مو کی‌ میدی‌؟
گره‌ توی‌ کار مه‌

مهریه‌مو کی‌ میدی‌
دختر مون‌ مریضه‌
بیاببین‌ که‌ موهاش‌
تند تند داره‌ میریزه‌

مهریه‌مو کی‌ میدی‌؟
اجاره‌ خونه‌ داریم‌
صاحب‌ خونه‌ می‌گفتش‌
دیگه‌ مهلت‌ نداریم‌

امروز که‌ صاحب‌ خونه‌
اومد برا اجاره‌
همسایمون‌ وقتی‌ گفت‌
مهلت‌ بده‌ نداره‌

یهو تو کوچه‌ داد زد:
اینا همش‌ بهونه‌اس‌
دق‌ّ اجاره‌ داره‌
دردش‌ اجاره‌ خونه‌اس‌

به‌ من‌ چه‌ شوهرش‌ رفت‌
یا که‌ زن‌ شهیده‌
خونه‌ اجاره‌ کرده‌
یا خونه‌ مو خریده‌؟

درد دل‌ خسته‌مو
فقط‌ برا تو گفتم‌
چون‌ از تموم‌ مردم‌
«به‌ من‌ چه‌» می‌شنفتم‌

میگم‌ خونه‌ نداریم‌
خیلی‌ مریضه‌ بچه‌
سایة‌ سرنداریم‌
همه‌ میگن‌ «به‌ من‌ چه‌»

با آه‌ خود به‌ عکس‌
بابا جونم‌ جون‌ میده‌
چادرو وَرمیداره‌
موهاشو نشون‌ میده‌

صورتشو میذاره‌
روصورت‌ شهیدش‌
بابام‌ نگاه‌ می‌کنه‌
به‌ موهای‌ سفیدش‌

اشک‌ مامان‌ می‌ریزه‌
روصورت‌ باباجون‌
بابام‌ گربه‌ میکنه‌
برای‌ غمهای‌ اون‌

بابا با چشماش‌ میگه‌
قشنگ‌ِ مهر بونم‌
همسر خوب‌ و تنهام‌
غصه‌ نخور می‌دونم‌

اتل‌ متل‌ یه‌ مادر
نحیف‌ و زار و خسته‌
با صورتی‌ حزین‌ و
دستای‌ پینه‌ بسته‌

دستای‌ پینه‌دارش‌
عجب‌ حماسه‌ سازه‌
دستایی‌ که‌ شوهرش‌
خیلی‌ به‌ اون‌ مینازه‌

دستایی‌ که‌ پرچم‌ِ
بابا رو ورمیداره‌
توی‌ خزون‌ غیرت‌
دستایی‌ که‌ بهاره‌

دستایی‌ که‌ عینهو
دست‌ بابا می‌مونه‌
نمی‌ذاره‌ سلاح‌ِ
بابام‌ زمین‌ بمونه‌

دستی‌ که‌ بچه‌هاشو
بسیجی‌ بار میاره‌
بذر غیرت‌ و ایمان‌
تو روحشون‌ میکاره‌

درسته‌ که‌ شوهرش‌
تو جبهه‌ها شهید شد
درسته‌ که‌ موی‌ اون‌
بعد بابا سفید شد

اما خون‌ بابا و
موهای‌ مادر من‌
وقتی‌ با هم‌ جمع‌ شدن‌
سیلی‌ زدن‌ به‌ دشمن‌

سرخی‌ صورت‌ اون‌
سرخی‌ خون‌ باباست‌
موی‌ سفید مادر
افتخار بچه‌هاست‌

باید فهمیده‌ باشی‌
چه‌ جوری‌ میشه‌ جنگ‌ کرد
با سیلی‌ جای‌ سرخاب‌
صورتا رو قشنگ‌ کرد

باید فهمیده‌باشی‌
چه‌ جوری‌ میشه‌ جنگ‌ کرد
یا اینکه‌ بی‌رنگ‌ مو
موی‌ سیاهو رنگ‌ کرد

اتل‌ متل‌ یه‌ مادر
خیلی‌ چیزا میدونه‌
از بی‌مروّتیها
از بازی‌ زمونه‌

ای‌ که‌ در این‌ حوالی‌
غربت‌ مارو دیدی‌
صدای‌ ناله‌های‌
مادرمو شنیدی‌

دست‌ رو گوشات‌ گذاشتی‌
چشماتو خیره‌ کردی‌
زل‌ زدی‌ به‌ مادرم‌
فکر کردی‌ خیلی‌ مردی‌؟

تو که‌ به‌ زخم‌ قلب‌
مامان‌ نمک‌ گذاشتی‌
اگه‌ مامان‌ بمیره‌
مادرمو تو کشتی‌

اگه‌ بابام‌ نبودش‌
هر چی‌ داشتی‌ می‌خوردن‌
مال‌ و منالت‌ که‌ هیچ‌
مادرتم‌ می‌بردن‌

اگه‌ مامان‌ بمیره‌
دق‌ می‌کنم‌، می‌میرم‌
پیش‌ خدا و بابام
من جلوتو می‌گیرم

بسم الله الرحمن الرحیم
حسبنا الله و نعم الوکیل ... آل عمران 173...پشت و پناه ما خداست و چه پشت و پناه خوبی.
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط مشکات ، ذوالقرنین ، zeinab
۱۰ خرداد ۱۳۸۹, ۱۱:۲۹ عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۰ خرداد ۱۳۸۹ ۱۱:۲۹ عصر، توسط safirashgh.)
ارسال: #14
RE: دفتر سرخ
همون درد جدایی....

آی قصه قصه قصه ****** داد میزنه یه عاشق

میگه شهید آوردند ........ ****** بازم گل شقایق

شهیدایی که بودند. ****** همه جوون بی باک

بر گشتن، ولی اینبار ****** همه بدون پلاک

پلا ک هاشون جا مونده،****** گم کردند خیلی آسون

بعضیاشون تو اروند ****** بعضیا هم تو مجنون

پلاکایی که شاید ****** همه باشن بازیچه

بعضیاشون هنوزم ****** مخفی اند تو شلمچه

نگاه کنید رو تابوت ****** چقدر قشنگ نوشتن

انگاری رو هر کدوم ****** فقط یه اسم نوشتن

بزار برم ببینم، ****** رو تابوتا رو آرام

آخ بمیرم الهی ****** بازم" شهید گمنام"

اون مادر رو نگاه کن، ****** اومده با دخترش

یه عکسی تو دستشه ****** میزاره روی سرش

دستای بی جونشو ****** آروم بالا میاره

تو چله ی تابستون ****** ببین بارون میباره!!!

خدا گریه ش و از نو ****** دوباره آغاز کرد

چون دختر شهیدی ****** در تابوتو باز کرد

دخترک از هوش رفت،****** تو لحظه ی جنون بود

چون توی تابوت فقط، ****** یه تیکه استخون بود



استخونای شما ****** آی شهدای گمنام

ما رو به عرش میبره ****** بدون حرف و کلام

درسته سعی میکنن ****** راه و به ما ببندن

همونایی که دارن ****** به گریمون میخندن

بزار به ما بخندن ****** تا ابد مست و راحت

بزار آروم بگیرن ****** با خنده به شهادت

ولی بدون ای بشر ****** به بد چیزی خندیدی

مگه تو اشکای اون ****** مادر و ندیدی؟

یقه تو سفت میگیره ****** مادر اون شهیدی

که تو به استخون ****** جگرگوشش خندیدی

بازم دعایی داریم ****** همون درد جدایی

بسم الله الرحمن الرحیم
حسبنا الله و نعم الوکیل ... آل عمران 173...پشت و پناه ما خداست و چه پشت و پناه خوبی.
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط LeMa.89 ، کبوتر حرم ، faezeh ، zeinab
۱۶ خرداد ۱۳۸۹, ۰۹:۲۳ صبح (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۶ خرداد ۱۳۸۹ ۰۹:۲۴ صبح، توسط safirashgh.)
ارسال: #15
RE: دفتر سرخ
مادردروغگو!...اتل متل

اتل متل یه مادر****عین غنچه شب بو****یه مادر فداکار****اما یه کم دروغگو!
یه ساعتی می گذره ****دست می کشه رو سرم****بهم میگه بیداری؟****یا خوابیدی دخترم؟
لابد می پرسید چرا****عین گل شب بوئه****سر زنشش می کنین****چون یه کم دروغ گوئه!
دوباره و سه باره****وقتی جواب نمی دادم****نوازشم می کنه****فکر می کنه خوابیدم
عین گل شب بوئه****چون تا سحر بیداره****ولی دروغ دروغی****چشاشوهم میذاره
بلند می شه از توجا****از اتاق بیرون می ره****شاید میخواد مادرم****بره وضو بگیره
بلند می شم دزدکی****به دنبال اون می رم****تا دستشو بخونم****تا مچشو بگیرم
رو سری رو مادرم****روی سرش کشیده****تا که بابام نفهمه****نصف موهاش سفیده
می ره توی اتاق خواب****رو به روی آیینه****روی زردش رو مادر****تو آیینه می بینه
با دست پینه دارش****کشو رو وا می کنه****عطر بابام تو دستش****رضا ،رضا ،میکنه
نگاه ناز مادر****یواشی می ره بالا****تا بالای آیینه****تا روی عکس بابا
رضا اسم بابامه****مامان خیلی می خوادش****جنازشو بغل زد****ولی میگه میادش
مامان همیشه می گه****که بابا بر می گرده****که بابا بر می گرده****ولی بعضی آدما
می گن که قاطی کرده****بهش می گه رضا جان****غصه نخور عزیزم****منو حبیبه خوبیم
نمی گه من مریضم****ادکلن بابا رو****درشو وا می کنه****می ذاره روی قلبش
خدا،خدا، می کنه****بهش می گه رضا جان****وضع زندگی خوبه****نمی گه لای چرخ
زندگی صد تا چوبه****عطرشو بومی کنه****دو چشمشو می بنده****اون مادر دروغگو*****زور زورکی می خنده
نمی گه که واسه کار****تا کجاها که رفته****نمی گه چند وقتیه****دیسک کمر گرفته
یهو مامان هول می شه****روی زمین می شینه****تا که بابا قامت****خمیدش رونبینه
دست می ذاره رو چشماش****از توی دست سردش****عطر بابا می ریزه****روی چهره زردش
نمیگه صاحب خونه****اجاره خونه می خواد****یا که سرش داد زدن****تو ساختمون بنیاد!
می زنه زیر گریه****بوی عطر بابا جون****با بوی عطر شب بو****می پیچه توی خونمون
مامان نمی گه دادگاه****حکم تخلیه داده****تا که یهو می فهمه****چشماش اونو لو داده
تموم عالم امشب****مست گل شب بوئه****انگار همه فهمیدن****مادرم دروغ گوئه

بسم الله الرحمن الرحیم
حسبنا الله و نعم الوکیل ... آل عمران 173...پشت و پناه ما خداست و چه پشت و پناه خوبی.
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط کبوتر حرم ، مشکات ، faezeh ، zeinab
۲۴ تير ۱۳۸۹, ۱۱:۴۱ عصر
ارسال: #16
RE: دفتر سرخ
حرامیان، حرامتان
به جبهه ها، رشادتم
به سالها اسارتم
خنده ی صبح و شامتان
حرامیان، حرامتان

اشک دو چشم رهبرم
خون چکیده از سرم
شهد شده به کامتان
حرامیان، حرامتان

داس عدو به گردنم
شخم عدو بر بدنم
گندم بی همتتان
حرامیان، حرامتان

ماهی شط خون چه شد؟
عشق چه شد؟ جنون چه شد؟
دور شده به کامتان
حرامیان، حرامتان

هم نفس آه که شد؟
یوسف صد چاه که شد؟
پله و نردبان تان
حرامیان، حرامتان

عبد چه شد؟ خدا چه شد؟
دیانت و رضا چه شد؟
گسیخته لجامتان
حرامیان، حرامتان

همسفران هم نفس
پریده از کنج قفس
مرغ هوس به بامتان
حرامیان، حرامتان

طبع شکم باره ی تان
مرکب راه وارتان
قرعه که زد به نامتان؟
حرامیان، حرامتان

جبهه به خون کشیده شد
حنجره بس دریده شد
طراوت کلامتان
حرامیان، حرامتان

راهی صد کمین که شد؟
معبر روی مین که شد؟
معبر زیر گامتان
حرامیان، حرامتان

خانه ام افروخته شد
بام به کف دوخته شد
امنیت خانه ی تان
حرامیان، حرامتان

کشته ی صد پاره که شد؟
به خصم دون چاره که شد؟
دوامتان، دوامتان
حرامیان، حرامتان

برف من و بام شما
درد من و دام شما
وسعت بام و دامتان
حرامیان، حرامتان

خنده به اشک مادرم
نمک به زخم همسرم
مادرتان، همسرتان
حرامیان، حرامتان

بسم الله الرحمن الرحیم
حسبنا الله و نعم الوکیل ... آل عمران 173...پشت و پناه ما خداست و چه پشت و پناه خوبی.
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط کبوتر حرم ، zeinab ، مشکات
۲۶ تير ۱۳۸۹, ۱۲:۳۳ عصر
ارسال: #17
RE: دفتر سرخ
دارا»و «سارا»...
هنگام جنگ دادیم صدها هزار دارا

شد کوچه های ایران مشکین ز اشک سارا



سارا لباس پوشید ، با جبهه ها اجین شد

در فکه و شلمچه ، دارا به روی مین شد



چندین هزار دارا ، بسته به سر سربند

یا تکه تکه گشتند یا که اسیر و در بند



سارای دیگری در مهران شده شهیده

دارا کجاست ؟ او در ، اروند آرمیده



دوخته هزار سارا چشمی به حلقه ی در

از یک طرف و دیگر چشمی ز خون دل ، تر




سارا سوال می کرد ، دارا کجاست اکنون؟

دیدن شعله ها را در سنگرش به مجنون



خون گلوی دارا آب حیات دین است

روحش به عرش جسمش ، مفقود در زمین است



در آن زمانه رفتند صد ها هزار دارا

در این زمانه گشتند ده ها هزار «دارا»



هنگام جنگ دارا گشته اسیر و در بند

دارای این زمان با بنزش رود به دربند



دارای آن زمانه بی سر درون کرخه

سارای این زمانه در کوچه با دوچرخه



در آن زمانه سارا با جبه ها اجین شد

در این زمانه ناگه ، چادر« لباس جین» شد


با چفیه ای که گلگون از خون صد چو داراست

سارا ، خود از برای ، جلب نظر بیاراست


آن مقنعه ور افتاد جایش فوکل در آمد

سارا به قول دشمن از املی در آمد



دارا و گوشواره ، حقا که شرم دارد !


در دست هایش امروز او بند چرم دارد



با خون و چنگ و دندان دشمن زخانه راندیم


اما به ماهواره تا خانه اش کشاندیم


یا رب تو شاهدی بر اعمالمان یکایک


بدم المظلوم یا الله ، عجل فرجه ولیک

جای شهید اسم خواننده روی دیوار


آن ها به جبهه رفتند ، اینها شدند طلبکار

بسم الله الرحمن الرحیم
حسبنا الله و نعم الوکیل ... آل عمران 173...پشت و پناه ما خداست و چه پشت و پناه خوبی.
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط کبوتر حرم ، zeinab
ارسال پاسخ 


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان

بازگشت به بالابازگشت به محتوا