ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امیتازات: 4
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
۱۷ فروردين ۱۳۸۹, ۰۲:۳۸ عصر
ارسال: #1
نا امیدی
سلام
داشتم تو ذهنم دنبال یه موضوع میگشتم که یهو یاد این موضوع افتادم که خودم خیلی اوقات درگیرش میشم.
خیلی از جوونا هستن که گاهی اوقات از زندگی، از ادامه ی تحصیل، از پیدا کردن کار،ادامه ی شغل، ... یا حتی از خودشون نا امید میشن!
به نظر شما آخه چرا؟ چجوری میشه ریشه ی ناامیدی رو پیدا کرد و اون رو از بین برد؟
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط مشکات ، faezeh ، آرام ، هُدهُد صبا ، فاطمه گل
صفحه 2 (پست بالا اولین پست این موضوع است.)
۷ بهمن ۱۳۸۹, ۱۲:۱۰ عصر
ارسال: #11
RE: نا امیدی
من به شانس اصلا اعتقادي ندارم
و به نظرم نا اميدي ما ريشه در ضعف ما در انجام كاري يا در نوع ارتباط و رفتار ما باشه.
من خودم امتحان كردم
هر وقت سعي كردم قوي تر باشم و درست تر عمل كنم اميدوارتر بودم و از كارهاي خوبم انرژي گرفتم
و برعكس
هر وقت رفتار بدي داشتم يا در انجام كاري تنبلي كردم خب خيلي حالم گرفته شده بود و انرژي منفي و نا اميدي داشتم.
و به قول فرمايش رسول اكرم (ص) كه بشراي عزيز هم در مطالبشون فرمودند
برنامه ربزي و انجام كار سر وقت خودش به ما روحيه ميده و برعكس.

آيا به آيات قرآن نمى‏ انديشند يا [مگر] بر دل هايشان قفلهايى نهاده شده است؟
سوره محمد(ص)/ آیه 24
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط منتظر ، فاطمه گل ، mah19
۹ مهر ۱۳۹۰, ۱۲:۰۸ عصر
ارسال: #12
RE: نا امیدی
ولی من شانس رو یه کم هم قبول دارم مثلا" یکی از دوستام ارشدش رو بدون اینکه حتی بخونه رفت امتحان داد و قبول ابته این رو هم بگم که درسش و فهمیدن مطلبش خیلی هم از من برتر بود باز من با اینکه خودم رو کشتم ولی نشد.حالا حق دارم ناامید باشم یا نه؟

خدایا دستانم خالی اند و دلم غرق در آرزوها ، یا دستانم را توانا کن یا دلم را از آرزوهای دست نیافتنی خالی کن
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط mah19
۹ مهر ۱۳۹۰, ۰۷:۴۷ عصر
ارسال: #13
RE: نا امیدی
اول اینکه زود تسلیم نشوید

دوم قرار نیست همه تو یک چیزی شانس بیارن
که من هم اصلا اعتقادی به شانس ندارم
چیه تو کنکور میلیونی شرکت می کنن یکی اول میشه شانس این نیست
یعنی ملاک شانس این گزینش ها نیست

یه موضوع (چیز) گنده و با ارزش رو ملاک قرار بدیم
شاید شما زمینه موفقیت و برتری تون یه محل و یک جا و یه وقت دیگری است
دست کم نگیرید

Roseدر انتشار آنچه خوبیست و اثری از عشق در آن هست آخرین نفر نباشیدArrow
من یک اخراجی هستم
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط ضحی ، فاطمه گل ، mah19
۲۱ اسفند ۱۳۹۰, ۰۱:۳۳ عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۱ اسفند ۱۳۹۰ ۰۱:۳۶ عصر، توسط ترنم بهاری.)
ارسال: #14
RE: نا امیدی
[highlight=#212121]
هنگامی که خدا زن را آفرید به من گفت: این زن است. وقتی با او روبرو شدی، مراقب باش که ... اما هنوز خدا جمله اش را تمام نکرده بود که شیخ سخن او را قطع کرد و چنین گفت: بله وقتی با زن روبرو شدی مراقب باش که به او نگاه نکنی. سرت را به زیر افکن تا افسون افسانه گیسوانش نگردی و مفتون فتنة چشمانش نشوی که از آنها شیاطین می بارند. گوشهایت را ببند تا طنین صدای سحرانگیزش را نشنوی که مسحور شیطان می شوی. از او حذر کن که یار و همدم ابلیس است. مبادا فریب او را بخوری که خدا در آتش قهرت میسوزاند و به چاه ویل سرنگونت میکند مراقب باش.... و من بی آنکه بپرسم پس چرا خداوند زن را آفرید، گفتم: به چشم. شیخ اندیشه ام را خواند و نهیبم زد که: خلقت زن به قصد امتحان توبوده است و این از لطف خداست در حق تو. پس شکر کن و هیچ مگو.... گفتم: به چشم.

در چشم بر هم زدنی هزاران سال گذشت و من هرگز زن را ندیدم، به چشمانش ننگریستم، و آوایش را نشنیدم. چقدر دوست می داشتم بر موجی که مرا به سوی او میخواند بنشینم، اما از خوف آتش قهر و چاه ویل باز می گریختم. هزاران سال گذشت و من خسته و فرسوده از احساس ناشی از نیاز به چیزی یا کسی که نمی شناختم اما حضورش را و نیاز به وجودش را حس می کردم . دیگر تحمل نداشتم. پاهایم سست شد بر زمین زانو زدم، و گریستم. نمیدانستم چرا؟ قطره اشکی از چشمانم جاری شد و در پیش پایم به زمین نشست... به خدا نگاهی کردم مثل همیشه لبخندی با شکوه بر لب داشت و مثل همیشه بی آنکه حرفی بزنم و دردم را بگویم، می دانست.

با لبخند گفت: این زن است . وقتی با او روبرو شدی مراقب باش که او داروی درد توست. بدون او توغیرکاملی. مبادا قدرش را ندانی و حرمتش را بشکنی که او بسیار شکننده است . من او را آیت پروردگاریم برای تو قرار دادم. نمی بینی که در بطن وجودش موجودی را می پرورد؟ من آیات جمالم را در وجود او به نمایش درآورده ام. پس اگر تو تحمل و ظرفیت دیدار زیبایی مطلق را نداری به چشمانش نگاه نکن، گیسوانش را نظر میانداز، و حرمت حریم صوتش را حفظ کن تا خودم تو را مهیای این دیدار کنم... من اشک ریزان و حیران خدا را نگریستم. پرسیدم: پس چرا مرا به آتش قهر و چاه طویل تهدید کردی ؟! خدا گفت: من؟!! فریاد زدم: شیخ آن حرفها را زد و تو سکوت کردی. اگر راضی به گفته هایش نبودی چرا حرفی نزدی؟!!


خدا بازهم صبورانه و با لبخند همیشگی گفت: من سکوت نکردم، اما تو ترجیح دادی صدای شیخ را بشنوی و نه آوای مرا ... و من در گوشه ای دیدم شیخ دارد همچنان حرف های پیشینش را برای دیگری تکرار می کنید!
[/highlight]

  • Rose بودیم کسی پاس نمیداشت که هستیم باشد که نباشیم و بدانند که بودیمBrokenhead
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط hamed ، هُدهُد صبا ، mah19 ، فاطمه گل
۲۳ اسفند ۱۳۹۰, ۱۰:۴۴ عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۳ اسفند ۱۳۹۰ ۱۰:۴۷ عصر، توسط هُدهُد صبا.)
ارسال: #15
RE: نا امیدی
دوستان بيايم كلا نا اميدي رو ريشه كن كنيم.

چرا تا يه كم اوضاع نا مرتب ميشه به هم ميريزيم؟

يعني راستي راستي باور نداريم كه خدا هست و هواسش به امور ما هست؟

به دنبال راه درست بگرديم و حل مساله و اينقدر زود جا نزنيم.

هممون يه شكست ها و ناكامي هايي رو تجربه كرديم و ميكنيم. اين عجيب نيست كه.

مهم نوع برخورد ما با مساله است. وگرنه واقعا واقعا سختي ها زود گذره.

آيا به آيات قرآن نمى‏ انديشند يا [مگر] بر دل هايشان قفلهايى نهاده شده است؟
سوره محمد(ص)/ آیه 24
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط hamed ، خادم شهدا ، mah19 ، فاطمه گل
۲۴ اسفند ۱۳۹۰, ۱۲:۵۰ صبح
ارسال: #16
RE: نا امیدی
بسم الله
[/font]
[font=Times New Roman]خوندن اين متن زيبا خالي از لطف نيست ... مخصوصا براي کساني که با مشکلات زيادي دست و پنجه نرم ميکنند...

استادي درشروع کلاس درس، ليواني پراز آب به دست گرفت. آن را بالا گرفت که همه ببينند. بعد از شاگردان پرسيد:

به نظر شما وزن اين ليوان چقدر است؟

شاگردان جواب دادند:

50 گرم ، 100 گرم ، 150 گرم

استاد گفت:

من هم بدون وزن کردن، نمي دانم دقيقا“ وزنش چقدراست. اما سوال من اين است: اگر من اين ليوان آب را چند دقيقه همين طور نگه دارم، چه اتفاقي خواهد افتاد؟

شاگردان گفتند: هيچ اتفاقي نمي افتد.

استاد پرسيد:

خوب، اگر يک ساعت همين طور نگه دارم، چه اتفاقي مي افتد؟

يکي از شاگردان گفت: دست تان کم کم درد ميگيرد..

حق با توست. حالا اگر يک روز تمام آن را نگه دارم چه؟

شاگرد ديگري گفت: دست تان بي حس مي شود. عضلات به شدت تحت فشار قرار ميگيرند و فلج مي شوند. و مطمئنا“ کارتان به بيمارستان خواهد کشيد و همه شاگردان خنديدند.

استاد گفت: خيلي خوب است. ولي آيا در اين مدت وزن ليوان تغييرکرده است؟

شاگردان جواب دادند: نه

پس چه چيز باعث درد و فشار روي عضلات مي شود؟ درعوض من چه بايد بکنم؟

شاگردان گيج شدند. يکي از آنها گفت: ليوان را زمين بگذاريد.

استاد گفت: دقيقا“ مشکلات زندگي هم مثل همين است.

اگر آنها را چند دقيقه در ذهن تان نگه داريد.

اشکالي ندارد. اگر مدت طولاني تري به آنها فکر کنيد، به درد خواهند آمد.

اگر بيشتر از آن نگه شان داريد، فلج تان مي کنند و ديگر قادر به انجام کاري نخواهيد بود.

فکرکردن به مشکلات زندگي مهم است. اما مهم تر آن است که درپايان هر روز و پيش از خواب، آنها را زمين بگذاريد.

به اين ترتيب تحت فشار قرار نمي گيرند، هر روز صبح سرحال و قوي بيدار مي شويد و قادر خواهيد بود از عهده هرمسئله و چالشي که برايتان پيش مي آيد، برآييد!
دوست من، يادت باشد که ليوان آب را همين امروز زمين بگذاري زندگي همين است!
التماس دعا


"حسبی الله ونعم الوکیل ولاحول ولا قوة الا بالله ولا اله الا انت سبحـانک انی کُنتُ من الظالمین"
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط hamed ، هُدهُد صبا ، mah19 ، فاطمه گل
۶ خرداد ۱۳۹۱, ۰۶:۴۱ عصر
ارسال: #17
RE: نا امیدی
حرف شما کاملا صحیحه و اصلا هم نگران نباشید...چون این موضوع برای همه جوانها هست از جمله خود من...
و تنها راهی که میشه باهاش مقابله کرد اینه که خودتونو بسپارید به دست آرزوهاتون.
شاید تو نگاه اول بگین بی معنیه ولی باور داشته باشید با این کار این حس از شما دور میشه مثل من که این کارو کردم وشددددددددددددددد.
البته منم از یه مشاور پرسیدم.گفتم بهتون بگم شاید به دردتون بخوره.

موفق باشید...

Rose حالا که آمده ای چترت را ببند...
در سرای ما جز مهربانی نمیبارد...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط hamed ، مریم گلی ، mah19 ، فاطمه گل
۱۱ مهر ۱۳۹۲, ۰۴:۰۶ عصر
ارسال: #18
RE: نا امیدی
شايد بايد كمي زندگي را ساده تر گرفت و ارزوهاي دور و دراز نداشت و

از لحظه بهترين استفاده رو كرد و در گذشته و اينده نبود

و گاهي كمي بايد شجاع تر باشيم و همت و انگيزه بسازيم در انجام كارهايي كه ميدونيم درسته حتي اگر سنت شكني باشه

به جاي نا اميدي بايد زد به قلب ماجرا

مثل همين برگزاري مراسم ساده ازدواج به دور از تشريفات براي دختر و پسر مسلمان

آيا به آيات قرآن نمى‏ انديشند يا [مگر] بر دل هايشان قفلهايى نهاده شده است؟
سوره محمد(ص)/ آیه 24
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط mah19 ، آشنای غریب ، فاطمه گل
۱۶ مهر ۱۳۹۲, ۰۳:۲۸ عصر
ارسال: #19
RE: نا امیدی
منم با حرف انتظار عزیز موافقم.
این مشکلات برای همه هست، اصل اینه که باید با مشکلاتمون روبرو بشیم.
بررسیشون کنیم...نتونستیم تنهایی حلشون کنیم کمک بگیریم
ناامیدی رو همه دارن...ولی توکل بر خدا رو هم باید داشته باشیم همراه با شناخت خودمون و
توانائیهامون...

خدایا دستانم خالی اند و دلم غرق در آرزوها ، یا دستانم را توانا کن یا دلم را از آرزوهای دست نیافتنی خالی کن
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط nilforoosh ، mah19 ، هُدهُد صبا ، آشنای غریب
۳۱ مرداد ۱۳۹۴, ۱۱:۰۷ عصر
ارسال: #20
RE: نا امیدی
ای کاش بشه به جوانهامون بگیم همیشه امیدتون به خدا باشه
و سخترین روزهاتونم میگذره بالاخره
مهم حرکت و تلاش شما همراه با امید و باور قلبی به خداست

ما باور کردیم خداروشکر Smile

آيا به آيات قرآن نمى‏ انديشند يا [مگر] بر دل هايشان قفلهايى نهاده شده است؟
سوره محمد(ص)/ آیه 24
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط hamed
ارسال پاسخ 


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان

بازگشت به بالابازگشت به محتوا