ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امیتازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
سر گذشت دو سنگ
۲۳ بهمن ۱۳۸۸, ۰۵:۱۱ عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: ۳ دي ۱۳۹۳ ۰۱:۳۹ عصر، توسط هُدهُد صبا.)
ارسال: #1
سر گذشت دو سنگ
در یک موزه معروف که با سنگ های مرمر کف پوش شده بود ، مجسمه بسیار زیبای
مرمرینی به نمایش گذاشته بودند که مردم از راه های دور ونزدیک برای دیدنش به
آنجا میرفتند. کسی نبود که مجسمه زیبا را نبیند و لب به تحسین باز نکند .
شبی سنگ مرمرینی که کف پوش سالن بود با مجسمه شروع به حرف زدن کرد:
((این منصفانه نیست ، چرا پا روی من می گذارند تا تورا تحسین کنند ؟
مگر یادت نیست ،ما هر دو در یک معدن بودیم ؟ این عادلانه نیست ؟ من خیلی شاکی ام !))
مجسمه لبخند زد و آرام گفت :
((یادت هست، روزی که مجسمه ساز خواست رویت کار کند ، چقدر سر سختی و مقاومت کردی ؟))
سنگ پاسخ داد :
((آره، آخر ابزارش به من آسیب میرساند ، گمان کردم می خواهد آزارم دهد ، من تحمل این همه درد و رنج را نداشتم .))
و مجسمه با همان آرامش و لبخند ملیح ادامه داد:
((ولی من فکر کردم که به طور حتم میخواهد از من چیزی بی نظیر بسازد، قطعاً قرار است به یک شاهکار تبدیل شوم. به طور یقین در پی این رنج گنجی نهفته هست . پس به او گفتم هرچه می خواهی ضربه بزن، بتراش و صیقل بده!
لذا در کارهایش و لطمه هایی را که ابزارش به من میزدند را به جان خریدم و هر چه بیشتر می شدند ، بیشتر تاب می آوردم تا زیبا تر شوم .
امروز نمی توانی دیگران را سرزنش کنی که چرا روی تو پا می گذارند وبی توجه عبور می کنند.))
Idea

زیبا ترین دیالوگ پدر ژپتو : پینوکیو چوبی بمون ، دنیای آدما سنگیه Cool .
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط کبوتر حرم ، مشکات ، ذوالقرنین ، zeinab ، masomi ، هُدهُد صبا
ارسال پاسخ 


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان

بازگشت به بالابازگشت به محتوا