ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امیتازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
شعری برای امام «ره»
۱۳ بهمن ۱۳۸۸, ۰۲:۱۱ عصر
ارسال: #1
شعری برای امام «ره»
اين كيست كه حق بدو چو ايمـان داد
عــزت بـــه مـــقـام پــاك انــســـان داد
ايـــن كـيـسـت كـه رحمت خـداونـدي
احـســانـش را جــزا بـه احــســان داد
.
ايـــن كـيـسـت كـه با بـلنـدي اســلام
حـرمــت به جــمـاعــت مسـلمــان داد
اين‏كيست كه تا دمي كه فــران يـافت
هــمـواره بــه كــار خـيــر فـــرمــان داد
اين شـام دعـا و صـبــح لبخنــد است
ايـن بـنــــده مـــؤمـن خـداونـــد اسـت

بسم الله الرحمن الرحیم
حسبنا الله و نعم الوکیل ... آل عمران 173...پشت و پناه ما خداست و چه پشت و پناه خوبی.
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
۱۴ خرداد ۱۳۸۹, ۰۹:۰۵ صبح
ارسال: #2
RE: شعری برای امام «ره»
محكم و سبز

آن شب تلخ و مه‏آلوده كه يادش بر باد
همه جا دهشت و تاريكي بود ...
و غم برگ درختان سپيدار بلند ... داشت مي‏رفت از ياد
داشت مي‏رفت كه تا در گذر ثانيه‏ها
باز هم غرق شود قايق عشق
و سيه بوته خار ....
باز هم سر دهد از روي غرور
همه جا هلهله پيروزي
برگ ياس نمناك
نگهي كرد به خاك ته باغ
و دگر باز نشد
بادِ زخمي
پوزخندي زد و گفت
كه در اين باغ دگر
گل نخواهد روئيد
و كسي نرگس را در باغ
نخواهد بوئيد
ناگهان لاله سرخ،
جنبشي داد به خويش،
با نهيبي كه صدايش به ته باغ رسيد
از صدايش گلها
همگي لرزيدند
با نگاهي معصوم
همگي پرسيدند
چه كسي بود به ما بيداري بخشيد ؟
آنزمان محكم و سبز
مردي از روي چمنزار گذشت
پرصلابت چون كوه
در نجابت، خورشيد
از طراوت باران
دستي از روي نوازش به سر باغ كشيد
و پس از چند صباح، همه گلها ديدند،
باد زخمي سرتعظيم فرود آورده است
بر قدمهاي بهار آگينش
گل سرخ،
برگهايش را
يك به يك
هديه مي‏داد به او
ابر از شوق گريست
سوز و سرما طي شد
و بهاران همه را مهمان كرد
و شقايق خنديد ...
صبح آزادي بود
روز آبادي بود

از خود به خدا هیچ نگوییم و نپرسیم .:. ما هم به خدا گر به خود آییم ، خداییم

[تصویر:  1_emza_22.jpg]
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط safirashgh
۱۵ خرداد ۱۳۸۹, ۰۸:۳۹ صبح
ارسال: #3
RE: شعری برای امام «ره»
بسم الله الرحمن الرحیم

دلِ صبور تو،ای پیر! تازغم خون شد

به دشت مهرتو،صدها قبیله مجنون شد

نیاز،بر لب هر ذره، ناگهان رویید

تمام خاک، تمنا شد آسمان مویید

زلال عکس تو،در قابِ چشمها،گم شد

ز بس که، خون دل ازدیدگان مردم شد

به شوق خاطرتو،خاک دل را اِرَم کردند

ضریح سینه ی تفتیده را حرم کردند

هزار دست تمنا ترا دعا کردند

هزار حنجره ی خسته ات صدا کردند

هزار دیده چو یعقوب عاشقانه گریست

هزار چشم بسیجی ،هزار خانه گریست

هزار دست شکسته به استغاثه شکفت

هزار دیده ی بی سو ،هزار دیده نخفت

به پیشگاه خداصد هزار دل مویید

هزار پای بریده ره حر م پویید

کویر وجنگل ودریا ترا دعا کردند

ستاره های خدا هم خداخدا کردند

ترا مگر، نستاند خدا، جوانه گریست

تمام خاک، ذلیلانه ،غمگنانه گریست

تو در درون غمینت چه با خدا گفتی

چگونه زمزمه کردی ؟ چسان دعا کردی

کز اضطرار تو، تنها نتیجه حاصل شد

هزار ناله ی "امن یجیب" باطل شد

تو یاد "بتکده"کردی کرم نمود خدا

به روی تو ،در میخانه را گشود خدا

به روز واقعه سوگند، زخم ما کاری است

ز کوچ چلچله ی عشق، خون جاری است

به واژه واژه ی آن "نامه" ی بیکران نفرین

هزار بار بر آن "جام شوکران" نفرین

به روح حادثه سوگند، جان گل افسرد

بهار رفت و خزان شد، جوانه هم پژمرد

به عمق فاجعه سوگند، پشتمان بشکست

زمین فسرد و، زمان مرد و،آسمان بشکست

پرنده های مهاجر ترا صدا کردند

ترا ز جمع غم آلود ما جدا کردند

ترا که از همه بودی، زمانه قسمت کرد

میان خاک وخدا ، عادلانه قسمت کرد

اگر چه بعد تو هم باغ داغ خواهد دید

هزار داغ دگر باز باغ خواهد دید

ولی به روح تو سوگند تا طلوع سحر

نماز عشق تو برپاست ای طلوع سحر

گیاه رمز عطش را، ز چشمه خواهد جست

به متن خاک قسم ،گل دوباره خواهد رست

قسم به روح چمن باغ یاد تو سبز است

هماره تا ابدیت نژاد تو سبز است.



علی اکبر رشاد

بسم الله الرحمن الرحیم
حسبنا الله و نعم الوکیل ... آل عمران 173...پشت و پناه ما خداست و چه پشت و پناه خوبی.
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال پاسخ 


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان

بازگشت به بالابازگشت به محتوا