ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امیتازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
۷ ارديبهشت ۱۳۹۳, ۱۰:۵۱ صبح (آخرین ویرایش در این ارسال: ۸ ارديبهشت ۱۳۹۳ ۰۷:۲۰ صبح، توسط hamed.)
ارسال: #1
مالک اشتر
هنگامي كه خبر شهادت مالك اشتر را به امام (ع) دادند، آن حضرت فرمود:
مالك، چه بود مالك؟

سوگند به خدا، اگر كوهي بود، كوهي بي همتا و يگانه بود و اگر صخره اي بود، صخره اي سخت و محكم بود، كه هيچ رونده اي بر قله ي بلند آن دست نمي يافت و هيچ پرنده اي توانائي رسيدن بر فراز آن را نداشت.مالك اشتر از جمله مردان بزرگ اسلام است كه در كشاكش مبارزه ي حق با باطل و عدالت با ظلم، راه قسط و حقيقت را انتخاب كرد و آنچنان در طول زندگي خود بر سر ظالمان و مستكبران و طاغيان كوبيد كه مرد مبارزه و فرمانده ي سپاه حق و عدل، يعني سپاه امام علي (ع) گشت.

]وي در عين رزمندگي و شجاعت، از بزرگان علم و فضيلت بود و در عين فرماندهي كل سپاه علي عليه السلام، از متواضع ترين مردان به شمار مي رفت. اين شخصيت الهي، شاگرد ممتاز مكتب علي عليه السلام است و براي معرفي واقعي او هيچ سخني بالاتر از سخن ابر مرد تاريخ اسلام حضرت امير (ع) نيست. ببينيد معلم كبير اسلام و مولاي متقيان و اميرمومنان، در مورد اين انسان بزرگ چه مي گويد و چگونه از او ياد مي كند و او را به چه ماموريت هاي دشواري گسيل مي دارد كه از تمام آن ها پيروزمند باز مي گردد.

آن زمان كه امام علي عليه السلام اوضاع مصر را بعد از تعويض استاندارهاي متعدد به دست «محمد بن ابي بكر» مي سپارد، لشكريان سفاك معاويه حملات سخت خود را تا اعماق مصر گسترش مي دهند و اوضاع بزرگترين استانها و سوق الجيشي ترين مناطق حكومت علي عليه السلام دچار آشفتگي خاصي مي گردد. اين برهه ي حساس از زمان، مردي بزرگ و رزمنده اي شجاع و در عين حال عالم و بصير را مي خواهد كه دشمنان را بر سر جايشان بنشاند. لذا امام علي (ع) با اينكه به وجود مالك اشتر در ارتش خود سخت نيازمند بود، بنابراين مصالح اسلام، او را روانه ي مصر مي كند و اين نامه ي بسيار مهم را در معرفي شخصيت مالك اشتر براي اهالي مصر مي نويسد:

از بنده ي خدا علي اميرالمومنين به مردم كه براي خشنودي خداوند متعال غضب كردند زماني كه مشاهده نمودند بر روزي زمين خدا معصيت او مي شود و انحراف (از دين او) شده است و حق از ميان رفته و ستمگري آنچنان طغيان نموده است كه همه را فراگرفته و بر سر هر كس ضربه وارد مي كند، اعم از خوبان و بدان و مسافران و كساني كه مقيم آن ديار هستند. در اين موقع، نه معروف و شايسته اي به جا مانده است كه بتوان در سايه ي امنيت آن كارهاي شايسته كرد و نه منكر و ناشايسته اي قابل شناخت است تا اينكه مردم را از آن نهي نمود.

باري، من به سوي شما بنده اي از بندگان خدا را مي فرستم. اين مرد، چنان شخصيتي است كه در ايام وحشت و مخاطره هيچ گاه نمي خوابد و غافل نمي شود، بلكه هميشه هشيار و بيدار است و در كشاكش حمله و هجوم، ترس به خود راه نمي دهد و براي تبهكاران و اشرار و فجار، سخت تر از سوزندگي آتش است. اين مرد، مالك پسر حارث از قبيله «مذحج» مي باشد. بنابراين گوش به فرمان او باشيد و از فرامين او آنچه را كه مطابق حق باشد اطاعت كنيد. چون مالك، شمشيري از شمشيرهاي خدا است كه اين شمشير هيچ گاه كند نمي شود و از هدف خود انحراف نمي يابد. آنگاه كه از شما خواست كه در جبهه هاي جنگ حاضر شويد، به فرمان او گوش فرادهيد و بدان عمل كنيد و اگر دستور توقف داد، توقف كنيد، زيرا او هر قدمي كه پيش مي گذارد يا واپس مي نهد، تاخير مي كند و يا پيشقدم مي شود، همه به فرمان ما مي باشد. چون او خيرخواه شما مردم مصر است او را نزد شما مي فرستم. او در برابر دشمنانتان مرديست سخت و كوبنده.

اين جاودانه توصيفي است كه از زبان گوياي قرآن، علي عليه السلام، در مورد مردي كه عامل امين و صادق و قاطع اسلام مي باشد، صادر شده است.

]آن حضرت، در نامه اي ديگر، خطاب به دو تن از اميران ارتش، مالك را چنين توصيف مي كند:

]مالك اشتر را بر شما دو نفر و همه ي آنها كه زير فرمان شما هستند، فرمانده قرار داده ام. گوش به فرمان او باشيد و از او پيروي كنيد و مالك را سپر و حافظ خويش قرار دهيد. زيرا او از جمله ي كساني است كه هيچ بيمي بر او نيست كه سست و ضعيف گردد و يا بلغزد و منحرف شود و نه كسي است كه اگر در كاري احتياج به احتياط باشد، شتاب و عجله كند و يا در كاري كه نيازمند سرعت است، سستي و اهمال بي مورد نشان دهد.
سخنان اميرالمومنين در مورد شخصيت ممتاز مالك اشتر، خود فصلي مشبع است، ولي براي شناخت نسبي او به همين دو نامه اكتفا مي شود.

متقابلا از جبهه ي باطل و از باند اشرار اموي، سخناني در مورد شخصيت مالك گفته شده كه به دو مورد آن اشاره مي شود تا معلوم گردد مالك كيست.

«ابن اثير»، مورخ برزگ مي نويسد:

معاويه ابن ابي سفيان، هر گاه قنوت مي خواند علي و ابن عباس و حسن و حسين و مالك اشتر را لعن مي كرد.معاويه، سردمدار كفر و نفاق و راس مستكبران و طاغيان تاريخ، پس از شهادت مالك- كه به دست عمال خائن او صورت گرفت- در مركز جباريت و طغيان خود، پس از شكر و ستايش خدا (آن خدائي كه او قبول دارد) براي بزرگترين نعمت در زندگيش، يعني شهادت مالك، چنين گفت:

علي بن ابي طالب، دو دست داشت كه يكي را در جنگ صفين از او قطع كردند و آن «عمار ياسر» بود و ديگري مالك اشتر، كه اكنون قطع شد.

مجتمع قضایی شهید بهشتی
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط هُدهُد صبا ، hamed ، آشنای غریب
ارسال پاسخ 


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان

بازگشت به بالابازگشت به محتوا