ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امیتازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
اصل مساوات در اندیشه ی سیاسی امام علی (ع)
۱۰ شهريور ۱۳۹۲, ۱۲:۰۹ صبح (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۰ شهريور ۱۳۹۲ ۱۲:۱۱ صبح، توسط یاس بهشتی.)
ارسال: #1
اصل مساوات در اندیشه ی سیاسی امام علی (ع)
از اصول مورد تأکید امیرمؤمنان علی (ع) در زمامدارای و مدیریت، اصل مساوات است که آن حضرت خود سخت پایبند آن بود و به مدیران و کارگزاران خود مؤکداً سفارش می کرد که پاسدار اصل مساوات باشند و میان مردمان تبعیض روا ندارند و در حق، مردمان را یکسان ببینند و تفاخر و امتیازات نژادی و اختلاف های طبقاتی و برتری جویی های اجتماعی را زیر پا بگذارند.
در اندیشه ی سیاسی امیرمؤمنان علی (ع) بنابر آموزش های قرآن کریم، ملاک برتری مردمان، پرواپیشگی و فضلیت های حقیقی است که با چنین نگرشی به مردمان زمینه ی لازم برای تحقق اصل مساوات در مدیریت فراهم می شود امیرمؤمنان علی (ع) در آغاز حکومت خود این نگرش را تبیین فرمود تا همگان با بینش و روش او آشنا شوند و از راه و رسم آن حضرت آگاه گردند. در خطبه ای فرمود:
«فَافضلُ الناسّ -ایها الناسُ - عِندَ اللِه منزلهً و اعظمهُم عنِدَ اللهِ خطراً اطواعُهم لامرِ اللِه و اعلمُهم بطاعهِ اللهِ و اتَبعُهم لسُنهِ رسول اللهِ - صلی الله علیه و آله - و احیاهُم لکتاب ِاللهِ فلَیس لاحدٍ من خلقِ اللِه عندِنا فضلُ الا بطاعهِ اللهِ و طاعهِ رسولهِ و اتباعِ کتابهِ و سُنه نبیهِ - صلی الله علیه و آله - هذا کتاب الله بین اظهُرنِا و عَهدُ نبَی اللهِ و سِیرتُه فیناً، لا یَجهلُها الا جاهِلُ مخالفُ مُعَاندُ عَن الله عز و جل یقُول الله: (یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثَى وَ جَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ )،(1) فَمن اتقَی اللهَ فهُوَ الشَّریفُ المُکرَّم المُحِبُ. و کذلکَ اهل طاعتهِ و طاعهِ رسول الله، یَقُولُ اللُه فی کتابهِ: [إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ‌ ](2) و قال: [أَطِیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ الْکَافِرِینَ‌ ](3) [ثم صَاحَ باعَلی صوَته:ِ] یَا مَعشرَ المُهاجرینَ و الانصارِ و یا مَعاشرِ المُسلمینَ، اتمُنون علی الله و علَی رسولهِ باسلامکُم و للِه و لرسولهِ المَنُّ علَیکُم ان کنُتم صادقینَ. [ثُم قالَ:] الا انه من استقبلَ قبلتَنا و اکلَ ذبیحَتنا و شَهدَ ان لا الهَ الا اللهُ و ان محمداً عَبده و رسولُه اجرَینا علیهِ احکامَ القُرآن و اقَسام الاسلام. لیَس لاحدٍ عَلی احدٍ فَضلُ الا بتقوی الله و طاعتهِ. جَعلنا اللهُ و ایاکُم مِن المتُقینَ و اولیائهِ و احبائهِ الذین لا خَوفُ علیهم و لا هم یَحزنُونَ...»(4)
ای مردم، بهترین مردمان از نظر مقام نزد خداوند و با ارزش ترین ایشان پیش خدا، فرمان بردارترین آنهاست برای فرمان خدا، و کارکن ترینشان به طاعت خدا و پیروترینشان بر سنت رسول خدا (ص) و آنان که کتاب خدا را زنده تر دارند. برای هیچ یک از خلق خدا نزد ما فضلی نیست مگر به طاعت خدا و طاعت رسولش و پیروی از کتاب او و سنت فرستاده اش. این کتاب خدا و فرمان پیامبر خدا و سیره ی اوست در میان ما و جز جاهل و مخالف و معاند آن را ندیده نگیرد که از خدای عزوجل است که می فرماید: «ای مردم، ما شما را از نر و ماده آفریدیم و شما را تیره تیره و قبیله قبیله قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید، بی شک گرامی ترین شما نزد خدا با تقواترین شماست». هر که تقوا دارد شریف با کرامت است و دوست داشتنی، و نیز آن کس که اهل طاعت خدا و طاعت رسول خداست. خداوند در کتاب خویش می فرماید: «اگر خدا را دوست می دارید از من پیروی کنید تا او نیز شما را دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد که خداوند آمرزنده و مهربان است.» و فرمود: «از خدا و رسول فرمان برید. پس اگر رویگردان شدند، بدانند که خداوند کافران را دوست ندارد». [سپس به آواز بلند فریاد زد:] ای گروه مهاجران و انصار، ای گروه مسلمانان، آیا بر خدا و رسولش منت دارید که مسلمانید؟ خدا و رسولش بر شما منت دارند اگر راست بگویید. [سپس فرمود:] آگاه باشید، به درستی هر که رو به قبله ی ما دارد و ذبیحه ی ما را می خورد و بر یگانگی خدا و بندگی و رسالت محمد (ص) شهادت می دهد، احکام قرآن و بهره های اسلام را در حق او اجرا می کنیم. کسی را بر دیگری برتری نیست، جز به تقوای الهی و اطاعت او. خداوند ما را و شما را از جمله متقیان و دوستان و اولیای خودش که ترسی بر آنها نیست و اندوهی ندارند، قرار دهد.
کسانی می توانند در صحنه ی عمل و مدیریت امور پاسدار حقوق مردمان باشند و خود را از تبعیض پاک نگه دارند و امتیازات باطل را زیر پا بگذارند که بر اساس بینشی درست به آدمیان بنگرند و آنان را از یک اصل و ریشه ببینند و میانشان جز به پرواپیشگی و اطاعت حق فرق نگذارند و امتیاز ندهند. امیر مؤمنان علی (ع) نگاه خود را به آدمیان و راه و رسم خود را در اداره ی ایشان، بر اساس مساوات چنین بیان فرموده است:
«الِرزقُ مَقسومُ و الایامُ دولُ و الناسُ الی ادمَ شُرع سَواءُ.»(5)
روز تقسیم شده است و روزگار می چرخد و مردم تا به آدم همه مساوی اند.
آن حضرت خود و دیگران را، همه را، بندگان خدا می دید و بر این اساس با همه رفتار می کرد. ضمن خطبه ای که در صفین ایراد فرمود و در آن حقوق متقابل زمامداران و مردمان را بیان کرد، این حقیقت را نیز یادآور شد و فرمود:
«فاَّنما انا و انُتم عَبیدَ ممَلوکُون لربٍ لا ربَّ غَیره، یَملکُ منَّا ما لا نَملکُ من انُفسنَا.»(6)
جز این نیست که ما و شما بندگان و مملوک پروردگاریم و جز او پروردگاری نیست. از مالک ماست و ما را بر نفس خود اختیاری نیست.
تأکید بر رعایت مساوات در اداره ی امور
امیرمؤمنان علی (ع) کارگزاران خود را پیوسته به رعایت مساوات در اداره ی امور سفارش می کرد، چنان که وقتی محمد بن ابی بکر را والی مصر قرار داد، در فرمانی به او یادآور شد:
«و امَرهُ ان یَلینَ لهُم جَناحَهُ، و ان یُساوی بیَنهُم فی مَجلسِه و وَجههِ، و یکُونَ القَریبُ و البَعیدُ عِندُه فِی الحقِ سَواءً.»(7)
و به او فرمان داد تا با مردمان به نرمی رفتار کند و همه را به یک چشم بنگرد و خویش و بیگانه را در حق برابر شمارد. هم چنین آن حضرت در نامه ای که پس از رفتن محمد بن ابی بکر به مصر به او و اهل مصر نوشته است، به محمد بن ابی بکر سفارش می کند که بر اساس مساوات امور را اداره کند و پیامدهای آن را یادآور می شود تا محمد بن ابی بکر بداند که این امر از چه اهمیتی برخوردار است:
«و أس بَینهُم فی اللُحظهِ و النظرهِ، حتَی لا یطمَع العُظماءُ فی حَیفِکَ لهُم، و لا یَیاسَ الضُعفاءُ من عَدلکَ بِهم»(8)
و همه را به یک چشم نگاه کن (در میان آنان مساوات را رعایت کن) تا بزرگان در تبعیض تو طمع ستم بر ناتوانان نبندند و ناتوانان از عدالتت مأیوس نگردند.
مشخص است که اگر زمامداران و کارگزاران در عمل پایبند اصل مساوات نباشند و همه را به یک چشم ننگرند و تبعیض روا دارند، بهترین زمینه ی تجاوز و تعدی زورمندان و ستمگران را فراهم خواهند کرد و اسباب یأس و نومیدی ستمدیدگان را؛ و این امر مهم ترین علت تباهی و سقوط حکومت ها و دولت هاست و هیچ دولتی نمی تواند در چنین اوضاع و احوالی به مقاصد اصلاحی دست یابد.
تأکید امام علی (ع) بر رعایت اصل مساوات چنان است که در نامه ی مذکور مجدداً بر این امر فرمان می دهد و محمد بن ابی بکر را به پاسداری از آن می خواند.
«و احِبب لعامهِ رعیَتکَ ما تُحبُ لنفِسکَ و اهلِ بیتکَ، و اکرِه لهُم ما تُکره لنِفسکَ و اهلِ بیتکَ.»(9)
و برای همه مردم خود آن چه را دوست بدار که برای خود و خاندانت دوست می داری، و آن چه را که برای خود و خاندانت نمی پسندی، برای آنان نیز مپسند.
امیرمؤمنان علی (ع) در نامه ای که به اسود بن قطبه(10) سردار سپاه «حلوان»(11) نوشته است، او را نیز به رعایت مساوات در اداره ی امور فرمان داده و چنین فرموده است:
«فلیَکُن امرُ الناسِ عندَک فی الحقِ سواءً، فانه لَیس فی الجَور عِوضُ من العَدلِ.»(12)
پس باید کار مردم در آن چه حق است، نزد تو یکسان باشد که از ستم نتوان به عدالت رسید.
امیرمؤمنان علی (ع) خود بیش از هر کس اصل مساوات را در اداره ی امور پاس می داشت و در آن چه مردم در آن مساوی اند اجازه ی هیچ گونه امتیازخواهی به کسی نمی داد؛ و در این باره نسبت به نزدیکان و خاندان خود چنان سخت می گرفت که هیچ کس جرأت فراتر رفتن از اصل مساوات را به خود ندهد. علی بن ابی رافع گوید: من خزانه دار بیت المال و کاتب علی بن ابی طالب بودم، و در بیت المال آن حضرت، گردنبندی از غنائم جنگ بصره وجود داشت. پس دختر علی بن ابی طالب (ع) کسی را فرستاد و گفت: شنیده ام که در بیت المال امیرمؤمنان علی (ع) گردنبندی وجود دارد که در اختیار توست و من مایلم آن را به من عاریت دهی تا در روزهای عید قربان از آن استفاده کنم. من گردنبند را فرستادم و یادآوری کردم: دختر امیرمؤمنان! عاریتی است که شما ضامن آنید. گفت: بسیار خوب، به عنوان امانت نزد من باشد که خود ضامن آنم و پس از سه روز آن را باز می گردانم. چون امیرمؤمنان علی (ع) آن را در دست دخترش دیده بود، شناخته و پرسیده بود: این گردنبند از کجا به دست تو رسیده است؟ پاسخ داده بود: از علی بن ابی رافع خزانه دار بیت المال امیرمؤمنان به امانت گرفته ام تا در عید به عنوان زینت استفاده کنم و سپس بازگردانم. آن گاه امیرمؤمنان علی (ع) به دنبال من فرستاد و من نزد آن حضرت رفتم. فرمود: آیا به مسلمانان خیانت می کنی؟ عرض کردم: پناه بر خدا که من به مسلمانان خیانت کنم! فرمود: پس چه گونه گردنبندی را که در بیت المال مسلمانان بوده است بدون اجازه ی من و بی رضایت مردمان به دختر امیرمؤمنان به امانت داده ای؟ عرض کردم: ای امیرمؤمنان! او دختر شماست و از من خواست تا آن را به وی عاریت دهم و من نیز آن را به صورت امانت به او دادم و شرط کردم که اگر آسیب بیند ضامن باشد و به موقع باز گرداند و او نیز شرط ضمانت را پذیرفت و بر عهده ی من است که آن را سالم به جای خود برگردانم. حضرت فرمود: همین امروز آن را برگردان و مبادا که دوباره چنین کاری بکنی که دچار مجازات من خواهی شد. وانگهی سوگند می خورم که اگر دخترم گردنبند را بدون شرط امانت و ضمانت که به موقع بازگرداند گرفته بود، به یقین او نخستین زن هاشمی بود که دستش را به جرم دزدی قطع می کردم.
علی بن ابی رافع گوید: سخن امام به گوش دخترش رسید و به آن حضرت عرض کرد: ای امیرمؤمنان، من دختر شما و پاره ی تنتان هستم، چه کسی سزاوارتر از من به استفاده از آن گردنبند است؟ امیرمؤمنان علی (ع) به او فرمود: دختر علی بن ابی طالب، هوای نفس تو را از راه حق خارج نسازد! آیا همه ی زنان مهاجر در این عید چنین زینتی دارند؟ بدین ترتیب گردنبند را از او باز پس گرفتم و به جای او برگرداندم.(13)
مساوات در برابر قانون
مهم ترین وجوه رعایت اصل مساوات در اداره ی امور، مساوات همگان در برابر قانون است. رعایت قانون از جانب همگان در هر مرتبه ای که باشند و عدم تبعیض و عمل به مساوات در اجرای قانون برتری چیزی است که سلامت دولت ها را حفظ می کند و پشتوانه ی مردمی آنها را تضیمن می نماید. امیرمؤمنان علی (ع) در روزگاری که از حکومت محروم شده بود، این حقیقت را به زمامداران یادآور می شد تا آنان از مسیر درست خارج نشوند؛ چنان که به عمر بن خطاب یادآور شد و فرمود:
«ثلَاثُ ان حَفظهن و عَملتَ بهِنَّ کَفتکَ ما َسواهُن، و ان تشرکتهُنَ لَم یَنفعکَ شیءُ سَواهُن. [قالَ: و ما هُن یا ابا الحَسن؟ قالَ:] اقامهُ الحدُود ِعلَی القَریبِ و البَعیدِ، و الحُکمُ بکتابِ الله فی الرضا و السَخطِ، و القِسمُ بالعدلِ بین الاحمرِ و الاسودِ.»(14)
سه چیز است که اگر آنها را پاس داری و بدان ها عمل نمایی از سایر امور بی نیاز باشی و اگر آنها را ترک کنی چیزی جز آنها سودت نبخشد. [پرسید: آنها چیست؟ فرمود:] اجرای حدود (قانون) [به طور یکسان] نسبت به نزدیک و دور (خویش و بیگانه) و حکم به کتاب خدا در خشنودی و خشم، و تقسیم [بیت المال] به عدالت (مساوات) میان سفید و سیاه.
مساوات همگان در برابر قانون و پرهیز از هرگونه تبعیض و بی عدالتی در اندیشه و سیره ی امیرمؤمنان علی (ع) چنان اهمیت داشت که اندکی دور شدن از آن را برنمی تافت. داستان به دادگاه کشیده شدن امیرمؤمنان علی (ع) در زمان خلافت خلیفه ی دوم نمونه ای درس آموز تمام زمامداران و کارگزاران مسلمان در همه ی تاریخ است.
در زمان عمر بن خطاب فردی یهودی برضد امیرمؤمنان علی (ع) اقامه ی دعوی کرد و کار به محکمه کشید و عمر بن خطاب، علی بن ابی طالب را به منظور اقامه ی دلیل به محکمه دعوت کرد و در آن جا علی (ع) را با کنیه «ابوالحسن» خطاب کرد. حضرت از این گونه بیان رنگش متغیر شد. پس از اتمام مرافعه، خلیفه به علی (ع) گفت: «گویا از این که با یک یهودی در محکمه حاضر شدی تا اقامه ی دلیل کنی ناراحت گشتی؟» حضرت گفت:
«کَلا، و انِما سَاءنی انکَ کنَیتنَی، و لَم تُساو بَینی و بَین خَصمی، و المُسلم و الیَهودی امامَ الحَق سواءُ.»(15)
هرگز، ناراحتی من از این بود که مرا با کنیه یاد کردی [و بدین سبب مرا بر او ترجیح دادی] و رعایت مساوات میان من و مدعی را نکردی، حال آن که مسلمان و یهودی در پیشگاه حق و از نظر قانون مساوی اند.
امکان ندارد که دولت اسلامی به سوی اهداف متعالی خود سیر کند مگر آن که همگان اعم از زمامداران و مردمان، توانگران و ناتوانان در برابر قانون مساوی شمرده شوند و همه ی مردم از نظر حقوق انسانی و طبیعی یکسان محسوب گردند و میان پیشوای مسلمانان و فردی عادی یا شخصی اهل کتاب و در ذمه ی حکومت اسلامی تفاوتی گذاشته نشود. زیباترین جلوه ی مساوات در برابر قانون ماجرایی است که در دوران زمامداری علی (ع) روی داده است.
زمانی که امیرمؤمنان علی (ع) بر مصدر حکومت بود؛ زره آن حضرت به سرقت رفت. روزی علی (ع) زره خود را در دست مردی نصرانی یافت و او را نزد شریح قاضی برد تا اقامه ی دعوی کند. به شریح گفت: «این زره از آن من است که نه آن را فروخته ام و نه بخشیده ام.» مردم نصرانی منکر شد و ادعا کرد که زره، زره خود اوست و اضافه کرد که البته نمی گویم که امیرمؤمنان دروغ می گوید. شریح رو به امام (ع) کرد و گفت: «ای امیرمؤمنان. آیا بر ادعای خود شاهد و دلیلی داری؟» گفت: «نه.»
پس شریح به سود آن نصرانی حکم داد. نصرانی اندکی رفت و بازگشت و گفت: «شهادت می دهم که این گونه قضاوت ها، قضاوت پیامبران است. امیرمؤمنان مرا نزد قاضی خود آورده است و قاضی او را به زیانش رأی می دهد. شهادت می دهم که خدایی جز خدای یکتا نیست و شهادت می دهم که محمد بنده و فرستاده ی اوست. ای امیرمؤمنان، به خدا سوگند که این زره، زره توست. سپاهت حرکت کرد و تو به صفین می رفتی، این زره از پشت شتر خاکستری تو فرو افتاد.»
حضرت فرمود: «اکنون که اسلام آوردی این زره از آن تو باشد.» و اسبی نیز بدو داد.(16)
اگر اصل مساوات در اداره ی امور رعایت شود خود بهترین زمینه برای سیر به سوی اهداف دولت اسلامی و رشد و تعالی مردمان است.
پی نوشت ها :

1. قرآن، حجرات / 13.
2. قرآن، آل عمران / 31.
3. قرآن، آل عمران / 32.
4. تحف العقول، ص 124.
5. همان، ص 152.
6. نهج البلاغه، خطبه ی 216.
7. تحف العقول، ص 119.
8. نهج البلاغه، نامه ی 27؛ تحف العقول، ص 119[«اللحظ» و «النظر» آمده است].
9. تحف العقول، ص 122؛ امامی الطوسی، ج1، ص 30.
10. نسب «اسود بن قطبه» خیلی روشن نیست و در منابع تاریخی و رجالی حتی نام او با اختلاف آمده است. ابن ابی الحدید معتزلی گوید که من تاکنون بر نسب «اسود بن قطبه» آگاه نشده ام و در بسیاری از منابع خوانده ام که او ««حارث» و از قبیله «حارث بن کعب» است، ولی این موضوع را به تحقیق نمی دانم. آن چه گمان بیشتر من است، این است که او «اسود بن زید بن قطبه بن غنم انصاری» از خاندان «عبید بن عدی» است. ابن عبدالبر در کتاب الاستیعاب از او نام برده و گفته است که موسی بن عقبه او را از شرکت کنندگان جنگ بدر دانسته است که البته علامه شوشتری این نظر را بر خطا می داند و یادآور می شود که آن که ابن عبدالبر نام برده، «اسودبن زید بن ثعلبه» است که صحابی است و این «اسود» ظاهراً تابعی است.
البته در برخی منابع نام او به صورت «اسود بن قطیبه» یا «اسود بن قطنه» وارد شده است. ر. ک: وقعه صفین، ص 106؛ الاستیعاب، ج1، ص 73، شرح ابن ابی الحدید، ج 17، ص 145؛ کمال الدین میثم بن علی بن میثم البحرانی، شرح نهج البلاغن، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1362ش. ج5، ص 196؛ محمد تقی التستری، بهج الصباغه فی شرح نهج البلاغه، الطبعه الاولی، دار امیرکبیر للنشر، 1418ق. ج6، ص 590.
11. «حلوان» شهرکی بوه است آباد بر ساحل چپ رودخانه «حلوان» در جنوب سرپل ذهاب که پس از فتح مداین «یزدگرد» به آنجا پناه برد تا نیروهایش را سازماندهی کند ولی از آنجا به اصفهان گریخت و «حلوان» بدون خونریزی به دست جریر بن عبدالله بجلی فتح شد. ر. ک: فتوح البلدان، ص 299؛ معجم البلدان، ج2، ص 291.
12. نهج البلاغه، نامه ی 59.
13. تنبیه الخواطر، ج2، صص 3-4.
14. ابوجعفر محمد بن الحسن الطوسی، تهذیب الاحکام، حققه و علق علیه السید حسن الخراسان، دارالکتب الاسلامیه، طهران، 1390ق. ج6، ص 227.
15. باقر شریف القرشی، النظام السیاسی فی الاسلام، دار التعارف للمطبوعات، بیروت، 1399ق، ص 210.
16. الغارات، صص 74-75؛ جمال الدین محمد بن مکرم ابن منظور، مختصر تاریخ دمشق لابن عساکر، الطبعه الاولی، دار الفکر، دمشق، 1404-1408 ق. ج18، ص 63؛ الکامل فی التاریخ، ج3، ص 401.
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط هُدهُد صبا ، mah19
ارسال پاسخ 


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان

بازگشت به بالابازگشت به محتوا