ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امیتازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
۱۱ مرداد ۱۳۹۲, ۰۴:۴۵ عصر
ارسال: #1
زندگي

[b]شکسپیر گفت: [/b]

من همیشه خوشحالم، می دانید چرا؟

برای اینکه از هیچکس برای چیزی انتظاری ندارم،

انتظارات همیشه صدمه زننده هستند ..
زندگی کوتاه است ..
پس به زندگی ات عشق بورز ..

خوشحال باش .. و لبخند بزن .. فقط برای خودت زندگی کن و ..

قبل از اینکه صحبت کنی » گوش کن

قبل از اینکه بنویسی » فکر کن

قبل از اینکه خرج کنی » درآمد داشته باش

قبل از اینکه دعا کنی » ببخش

قبل از اینکه صدمه بزنی » احساس کن

قبل از تنفر » عشق بورز

زندگی این است ... احساسش کن، زندگی کن و لذت ببر
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط هُدهُد صبا ، hamed ، Mohammad23 ، mah19 ، فاطمه گل
صفحه 4 (پست بالا اولین پست این موضوع است.)
۱۴ آذر ۱۳۹۲, ۰۴:۴۲ عصر
ارسال: #31
زندگي
عشق مثل کشیدن دو سر یه کش میمونه که دونفردارن میکشنش...
اگه یکی ولش کنه دردش واسه کسی میمونه که هنوزاونو سفت نگه داشته

Rose حالا که آمده ای چترت را ببند...
در سرای ما جز مهربانی نمیبارد...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط Bitanem
۱۵ آذر ۱۳۹۲, ۰۱:۴۰ صبح
ارسال: #32
RE: لحظاتی همراه با عشق...
ماهی کوچک قرمز
برای انتقام جفتش
سایه ماهیگیر را در اب تکه تکه کرد...

Rose حالا که آمده ای چترت را ببند...
در سرای ما جز مهربانی نمیبارد...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط Bitanem ، فاطمه گل
۱۵ آذر ۱۳۹۲, ۰۴:۱۰ عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۵ آذر ۱۳۹۲ ۰۴:۳۹ عصر، توسط Entezar.)
ارسال: #33
لحظاتی همراه با عشق...
از سکوتم بترس...!
وقتی که ساکت می شوم...
یعنی همه ی درد دل هایم رابرده ام پیش خدا...
چقدر خوبه...
وقتی با عشقت قهر میکنی و برخلاف میلت میگی:
دیگه دوست ندارم. نمیخوامت.
این جمله رو بشنوی:
چه بخوای چه نخوای مال منی...

Rose حالا که آمده ای چترت را ببند...
در سرای ما جز مهربانی نمیبارد...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط Bitanem
۱۵ آذر ۱۳۹۲, ۰۴:۱۱ عصر
ارسال: #34
زندگي
خیلی تند رفت! کودکی هایم با آن دوچرخه قراضه اش کاش همیشه پنچر می ماند...

Rose حالا که آمده ای چترت را ببند...
در سرای ما جز مهربانی نمیبارد...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط Bitanem
۱۶ آذر ۱۳۹۲, ۰۳:۴۷ عصر
ارسال: #35
لحظاتی همراه با عشق...
من نگذاشتم و نمیگذارم روی صندلی یاد تو هیچکس بنشیند. حتی غبار...

Rose حالا که آمده ای چترت را ببند...
در سرای ما جز مهربانی نمیبارد...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط Bitanem ، فاطمه گل
۱۶ آذر ۱۳۹۲, ۰۳:۵۴ عصر
ارسال: #36
زندگي
مسیر زندگی یک طناب باریک است که
اگر نتوانید بین عقل و قلبتان تعادل برقرار کنید
سقوط شما حتمی است

Rose حالا که آمده ای چترت را ببند...
در سرای ما جز مهربانی نمیبارد...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط Bitanem ، آشنای غریب
۱۶ آذر ۱۳۹۲, ۰۹:۱۸ عصر
ارسال: #37
RE: لحظاتی همراه با عشق...
خــدا قـسـمــت داشتـنـت را از مـــטּ گــرفــت
شـایــد ڪـســے تـو را بـیـشتـــر از مـــטּ دعـــا ڪــرده بــود

خدایا دستانم خالی اند و دلم غرق در آرزوها ، یا دستانم را توانا کن یا دلم را از آرزوهای دست نیافتنی خالی کن
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط Entezar
۱۷ آذر ۱۳۹۲, ۰۴:۱۰ عصر
ارسال: #38
لحظاتی همراه با عشق...
دختر بچه :دوسِت دارم
پسر بچه :مثل آدم بزرگا؟!
دختر بچه :نه... راستکی..!

Rose حالا که آمده ای چترت را ببند...
در سرای ما جز مهربانی نمیبارد...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط Bitanem
۱۸ آذر ۱۳۹۲, ۰۳:۲۹ عصر
ارسال: #39
لحظاتی همراه با عشق...
گاهی صعودی
گاهی نزولی
گاهی هم از روی عادت
اما هرچه هست
همیشه هست
* دوست داشتنم برای تو *

Rose حالا که آمده ای چترت را ببند...
در سرای ما جز مهربانی نمیبارد...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط Bitanem
۲۰ آذر ۱۳۹۲, ۰۱:۱۱ صبح
ارسال: #40
لحظاتی همراه با عشق...
پای سگ بوسید مجنون، خلق گفتند این چه بود؟
گفت این سگ گاهگاهی کوی لیلی رفته بود...

Rose حالا که آمده ای چترت را ببند...
در سرای ما جز مهربانی نمیبارد...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط Bitanem
ارسال پاسخ 


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان

بازگشت به بالابازگشت به محتوا