ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امیتازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
۱۱ مرداد ۱۳۹۲, ۰۴:۴۵ عصر
ارسال: #1
زندگي

[b]شکسپیر گفت: [/b]

من همیشه خوشحالم، می دانید چرا؟

برای اینکه از هیچکس برای چیزی انتظاری ندارم،

انتظارات همیشه صدمه زننده هستند ..
زندگی کوتاه است ..
پس به زندگی ات عشق بورز ..

خوشحال باش .. و لبخند بزن .. فقط برای خودت زندگی کن و ..

قبل از اینکه صحبت کنی » گوش کن

قبل از اینکه بنویسی » فکر کن

قبل از اینکه خرج کنی » درآمد داشته باش

قبل از اینکه دعا کنی » ببخش

قبل از اینکه صدمه بزنی » احساس کن

قبل از تنفر » عشق بورز

زندگی این است ... احساسش کن، زندگی کن و لذت ببر
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط هُدهُد صبا ، hamed ، Mohammad23 ، mah19 ، فاطمه گل
صفحه 6 (پست بالا اولین پست این موضوع است.)
۱۸ دي ۱۳۹۲, ۰۲:۰۶ صبح
ارسال: #51
زندگي
سحرنزدیک است ‎
به زودی خورشید دامن طلایی رنگش را برزمین می گستراند‎
وخرامان خرامان به سوی زندگی می آید‎
خدایا ‎
کمک کن دراین سیاهی شب راه را گم نکنم‎

Rose حالا که آمده ای چترت را ببند...
در سرای ما جز مهربانی نمیبارد...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط آشنای غریب ، nilforoosh ، هُدهُد صبا ، Bitanem
۱۹ دي ۱۳۹۲, ۰۱:۳۶ صبح
ارسال: #52
زندگي
در سرزمینی که سایه آدمهای کوچک بزرگ نشان داده شد!!!
آفتابش در حال غروب است...

Rose حالا که آمده ای چترت را ببند...
در سرای ما جز مهربانی نمیبارد...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط آشنای غریب ، nilforoosh ، هُدهُد صبا ، Bitanem
۱۹ دي ۱۳۹۲, ۱۰:۱۷ صبح
ارسال: #53
RE: زندگي
(۱۹ دي ۱۳۹۲ ۰۱:۳۶ صبح)Entezar نوشته:  در سرزمینی که سایه آدمهای کوچک بزرگ نشان داده شد!!!
آفتابش در حال غروب است...

Rose شما جملات و اندیشه ذهنی خیلی بالایی دارید.

Rose سالها دل طلب جام حم از ما میکرد ...... وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است ..... طلب از گمشدگان لب دریا میکرد Rose
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط Entezar ، آشنای غریب
۲۲ دي ۱۳۹۲, ۰۱:۵۹ صبح
ارسال: #54
زندگي
برای قد کشیدنم خیلی ها کوتاه آمدند...

Rose حالا که آمده ای چترت را ببند...
در سرای ما جز مهربانی نمیبارد...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط آشنای غریب ، Bitanem
۲۲ دي ۱۳۹۲, ۰۴:۱۰ عصر
ارسال: #55
زندگي
خدایا.... به جهنمت دیگر نیازی نیست ما آدمها همدیگر را بهتر میسوزانیم!!!!

Rose حالا که آمده ای چترت را ببند...
در سرای ما جز مهربانی نمیبارد...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط آشنای غریب ، Bitanem
۲۴ دي ۱۳۹۲, ۰۱:۱۴ صبح
ارسال: #56
زندگي
زندگی بافتن یک قالیست،
نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی،
نقشه را اوست که تایین کرده
تو در این بین فقط می بافی
نقشه را خوب ببین! نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند

Rose حالا که آمده ای چترت را ببند...
در سرای ما جز مهربانی نمیبارد...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط هُدهُد صبا ، Bitanem ، آشنای غریب
۲۶ دي ۱۳۹۲, ۱۱:۵۲ عصر
ارسال: #57
زندگي
ساده هستم
ساده می بینم
ساده می پندارم زندگی را
نمیدانستم جرم می دانند سادگی را
سادگی جرم است و من مجرم ترین مجرم شهرم
ساده می مانم...
ساده میمیرم...
اما...
ترک نمی گویم پاکی این سادگی را...

Rose حالا که آمده ای چترت را ببند...
در سرای ما جز مهربانی نمیبارد...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط آشنای غریب ، Bitanem
۳۰ دي ۱۳۹۲, ۰۲:۰۱ صبح
ارسال: #58
زندگي
پتروس فرار می کند!
کبری، تصمیم نمیگیرد!
دهقان، فداکاری نمیکند!
پسر شجاع ترسو شده!
لوک، بدشانسی می آورد!
میتی کومان استعفا داده!
ای کیوسان مدل مو عوض می کند!
دوقلوها دست هم را نمی گیرند!
ولی... ولی چوپان دروغگو هنوز دروغ میگوید...!!

Rose حالا که آمده ای چترت را ببند...
در سرای ما جز مهربانی نمیبارد...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط آشنای غریب ، Bitanem
ارسال پاسخ 


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان

بازگشت به بالابازگشت به محتوا