زندگي
۱۱ مرداد ۱۳۹۲, ۰۴:۴۵ عصر
ارسال: #1
|
|||
|
|||
زندگي
[b]شکسپیر گفت: [/b] من همیشه خوشحالم، می دانید چرا؟ برای اینکه از هیچکس برای چیزی انتظاری ندارم، انتظارات همیشه صدمه زننده هستند .. زندگی کوتاه است .. پس به زندگی ات عشق بورز .. خوشحال باش .. و لبخند بزن .. فقط برای خودت زندگی کن و .. قبل از اینکه صحبت کنی » گوش کن قبل از اینکه بنویسی » فکر کن قبل از اینکه خرج کنی » درآمد داشته باش قبل از اینکه دعا کنی » ببخش قبل از اینکه صدمه بزنی » احساس کن قبل از تنفر » عشق بورز زندگی این است ... احساسش کن، زندگی کن و لذت ببر |
|||
|
صفحه 6 (پست بالا اولین پست این موضوع است.) |
۱۸ دي ۱۳۹۲, ۰۲:۰۶ صبح
ارسال: #51
|
|||
|
|||
زندگي
سحرنزدیک است
به زودی خورشید دامن طلایی رنگش را برزمین می گستراند وخرامان خرامان به سوی زندگی می آید خدایا کمک کن دراین سیاهی شب راه را گم نکنم حالا که آمده ای چترت را ببند... در سرای ما جز مهربانی نمیبارد... |
|||
|
۱۹ دي ۱۳۹۲, ۰۱:۳۶ صبح
ارسال: #52
|
|||
|
|||
زندگي
در سرزمینی که سایه آدمهای کوچک بزرگ نشان داده شد!!!
آفتابش در حال غروب است... حالا که آمده ای چترت را ببند... در سرای ما جز مهربانی نمیبارد... |
|||
|
۱۹ دي ۱۳۹۲, ۱۰:۱۷ صبح
ارسال: #53
|
|||
|
|||
RE: زندگي
(۱۹ دي ۱۳۹۲ ۰۱:۳۶ صبح)Entezar نوشته: در سرزمینی که سایه آدمهای کوچک بزرگ نشان داده شد!!! شما جملات و اندیشه ذهنی خیلی بالایی دارید. سالها دل طلب جام حم از ما میکرد ...... وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است ..... طلب از گمشدگان لب دریا میکرد |
|||
|
۲۲ دي ۱۳۹۲, ۰۱:۵۹ صبح
ارسال: #54
|
|||
|
|||
زندگي
برای قد کشیدنم خیلی ها کوتاه آمدند...
حالا که آمده ای چترت را ببند... در سرای ما جز مهربانی نمیبارد... |
|||
|
۲۲ دي ۱۳۹۲, ۰۴:۱۰ عصر
ارسال: #55
|
|||
|
|||
زندگي
خدایا.... به جهنمت دیگر نیازی نیست ما آدمها همدیگر را بهتر میسوزانیم!!!!
حالا که آمده ای چترت را ببند... در سرای ما جز مهربانی نمیبارد... |
|||
|
۲۴ دي ۱۳۹۲, ۰۱:۱۴ صبح
ارسال: #56
|
|||
|
|||
زندگي
زندگی بافتن یک قالیست،
نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی، نقشه را اوست که تایین کرده تو در این بین فقط می بافی نقشه را خوب ببین! نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند حالا که آمده ای چترت را ببند... در سرای ما جز مهربانی نمیبارد... |
|||
|
۲۶ دي ۱۳۹۲, ۱۱:۵۲ عصر
ارسال: #57
|
|||
|
|||
زندگي
ساده هستم
ساده می بینم ساده می پندارم زندگی را نمیدانستم جرم می دانند سادگی را سادگی جرم است و من مجرم ترین مجرم شهرم ساده می مانم... ساده میمیرم... اما... ترک نمی گویم پاکی این سادگی را... حالا که آمده ای چترت را ببند... در سرای ما جز مهربانی نمیبارد... |
|||
|
۳۰ دي ۱۳۹۲, ۰۲:۰۱ صبح
ارسال: #58
|
|||
|
|||
زندگي
پتروس فرار می کند!
کبری، تصمیم نمیگیرد! دهقان، فداکاری نمیکند! پسر شجاع ترسو شده! لوک، بدشانسی می آورد! میتی کومان استعفا داده! ای کیوسان مدل مو عوض می کند! دوقلوها دست هم را نمی گیرند! ولی... ولی چوپان دروغگو هنوز دروغ میگوید...!! حالا که آمده ای چترت را ببند... در سرای ما جز مهربانی نمیبارد... |
|||
|
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان
1 مهمان
بازگشت به بالابازگشت به محتوا