ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امیتازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
پدر و مادر
۲۴ خرداد ۱۳۹۲, ۰۷:۳۵ عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۸ آذر ۱۳۹۲ ۱۰:۰۶ عصر، توسط هُدهُد صبا.)
ارسال: #1
پدر و مادر
به نام خدا...
واقعا بی تعارف رک و راست هر جوری حساب کنیم خیلی به پدر مادرمون کم لطفیم.جسارت به دوستان نباشه خدایی نکرده ولی پیش خودمون کلاه مون رو که قاضی میکنیم میبینیم اونی که باید،نبودیم...
گفتم یه موضوع بذارم هرکی اون حرفی که تو دلشه اون چیزی که تا حالا از روی هر چییییییزی از کم سعادتی گرفته تا خجالت نتونسته بگه رو اینجا بزنه...
برای شادی روح اون پدر مادرای مهربونیم که بین ما نیستن یه صلوات بفرستین...

اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم...


من عاشق پدر و مادرم هستم


آدما تا وقتي کوچيکن دوست دارن براي مادرشون هديه بخرن اما پول ندارن.
وقتي بزرگتر ميشن ، پول دارن اما وقت ندارن.
وقتي هم که پير ميشن ، پول دارن وقت هم دارن اما . . . مادر ندارن!...
به سلامتي همه مادراي دنيا...


پدرم ، تنها کسي است که باعث ميشه بدون شک بفهمم فرشته ها هم ميتوانند مرد باشند !

شرمنده مي کند فرزند را ، دعاي خير مادر ، در کنج خانه ي سالمندان ...


خورشيد
هر روز
ديرتر از پدرم بيدار مي شود
اما
زودتر از او به خانه بر مي گردد !

به سلامتيه مادرايي که با حوصله راه رفتن رو ياده بچه هاشون دادن
ولي تو پيري بچه هاشون خجالت ميکشن ويلچرشونو هل بدن !!!

سرم را نه ظلم مي تواند خم کند ،
نه مرگ ،
نه ترس ،
سرم فقط براي بوسيدن دست هاي تو خم مي شود مادرم ؛

سلامتيه اون پسري که...
..
10سالش بود باباش زد تو گوشش هيچي نگفت...
..
20سالش شد باباش زد تو گوشش هيچي نگفت....
... ... ... ... ..
30سالش شد باباش زد تو گوشش زد زير گريه...!!!
..
باباش گفت چرا گريه ميکني..؟
..
گفت: آخه اونوقتا دستت نميلرزيد...!

هميشه مادر را به مداد تشبيه ميکردم
که با هر بار تراشيده شدن، کوچک و کوچک تر ميشود…
ولي پدر ...
... ... ... ...
يک خودکار شکيل و زيباست که در ظاهر ابهتش را هميشه حفظ ميکند
خم به ابرو نمياورد و خيلي سخت تر از اين حرفهاست
فقط هيچ کس نميبيند و نميداند که چقدر ديگر ميتواند بنويسد …
بياييد قدردان باشيم ...
به سلامتي پدر و مادرها



(( قند )) خون مادر بالاست .
دلش اما هميشه (( شور )) مي زند براي ما ؛
اشک‌هاي مادر , مرواريد شده است در صدف چشمانش ؛
دکترها اسمش را گذاشته‌اند آب مرواريد!
حرف‌ها دارد چشمان مادر ؛ گويي زيرنويس فارسي دارد!
دستانش را نوازش مي کنم ؛ داستاني دارد دستانش .


دست پر مهر مادر
تنها دستي ست،
که اگر کوتاه از دنيا هم باشد،
از تمام دستها بلند تر است...


پدر و پسر داشتن صحبت میکردن!!
پدر دستشو ميندازه دوره گردنه پسرش ميگه پسرم من شيرم يا تو؟
پسر ميگه : من..!!
... ... ...
پدر ميگه : پسرم من شيرم يا تو؟؟!!
پسر ميگه : بازم من شيرم...
پدر عصبي مشه دستشو از رو شونه پسرش بر ميداره ميگه : من شيرم يا تو!!؟؟
پسر ميگه : بابا تو شيري...!!
پدر ميگه : چرا بار اول و دوم گفتي من حالا ميگي تو ؟؟
پسر گفت : آخه دفعه های قبلي دستت رو شونم بود فکر کردم يه کوه پشتمه اما حالا...
به سلامتي هرچي پدره


مادر
تنها کسيست که ميتوان "دوستت دارم"‌هايش رااا باور کرد
حتي اگر نگويد...???

سلامتي اون پدري که شادي شو با زن و بچش تقسيم ميکنه
اما غصه شو با سيگار و دود سيگارش!

مادر يعني به تعداد همه روزهاي گذشته تو، صبوري! مادر يعني به تعداد همه روزهاي آينده تو ،دلواپسي! مادر يعني به تعداد آرامش همه خوابهاي کودکانه تو، بيداري ! مادر يعني بهانه بوسيدن خستگي دستهايي که عمري به پاي باليدن تو چروک شد! مادر يعني بهانه در آغوش کشيدن زني که نوازشگر همه سالهاي دلتنگي تو بود!
مادر يعني باز هم بهانه مادر گرفتن....

Rose حالا که آمده ای چترت را ببند...
در سرای ما جز مهربانی نمیبارد...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط helma ، آشنای غریب ، seyedebrahim ، فاطمه گل ، هُدهُد صبا ، Bitanem ، mah19
صفحه 5 (پست بالا اولین پست این موضوع است.)
۲۰ بهمن ۱۳۹۳, ۱۲:۳۲ عصر
ارسال: #41
RE: پدر و مادر
من به همه این پستای الکی مثلا خندیدم Smile
جز یه نفر که پست گذاشته بود Sad
مامانم اومد مدرسه کارنامه مو گرفت ...
.
.
.
.
الکی مثلا منــم ❤مـــادر❤ دارم..

Rose حالا که آمده ای چترت را ببند...
در سرای ما جز مهربانی نمیبارد...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط هُدهُد صبا ، hamed ، Bitanem
۱۲ اسفند ۱۳۹۳, ۰۱:۳۳ صبح
ارسال: #42
پدر و مادر
یکی بهم گفت میری بهشت؟
گفتم نه،
اونجا فقط جای مادرمه...
گفت:
نمیخای کنار مادرت باشی؟
گفتم:
این دنیاشو ازش گرفتم نمیخام تو بهشت هم شب و روزش حواسش بمن باشه...
کاش فقط یه روز مادرم برای خودش زندگی میکرد...

Rose حالا که آمده ای چترت را ببند...
در سرای ما جز مهربانی نمیبارد...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط آشنای غریب ، هُدهُد صبا ، Bitanem
۱۶ اسفند ۱۳۹۳, ۰۳:۳۰ عصر
ارسال: #43
پدر و مادر
در جوانی ات با بچگی هایم پیرت کردم به موی سپیدت مرا ببخش مادر...

Rose حالا که آمده ای چترت را ببند...
در سرای ما جز مهربانی نمیبارد...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط هُدهُد صبا ، آشنای غریب ، Bitanem
۱۹ اسفند ۱۳۹۳, ۰۷:۴۹ عصر
ارسال: #44
RE: پدر و مادر
بزرگ شدیم و فهمیدیم بابابزرگ دیگر هیچگاه باز نخواهد گشت، آنطور که مادر گفته بود!
بزرگ شدیم و فهمیدیم چیزهایی ترسناک تر از تاریکی هم هست…
بزرگ شدیم…
به اندازه ای که فهمیدیم پشت هر خنده ی مادر هزار گریه بود!
و پشت هر قدرت پدر یک بیماری نهفته…
بزرگ شدیم و یافتیم که مشکلاتمون دیگر در حد یک شکلات، یک لباس یا کیف نیست…
و این که دیگر دستهایمان را برای عبور از جاده نخواهند گرفت و یا حتی برای عبور از پیج و خم های زندگی!!!
بزرگ شدیم و فهمیدیم که این تنها ما نبودیم که بزرگ شدیم، بلکه والدین ماهم همراه با ما بزرگ شده اند و چیزی نمانده که بروند!
و یا هم اکنون رفته اند…
خیلی بزرگ شدیم وقتی فهمیدیم سخت گیری مادر عشق بود
غضبش عشق بود
و تنبیه اش عشق…
خیلی بزرگ شدیم وقتی فهمیدیم پشت لبخند پدر خمیدگی قامت اوست!
عجیب دنیایی ست
و عجیب تر از دنیا چیست و چه کوتاه ست عمر


معذرت میخواهم فیثاغورس!
پدر سخت ترین معادلات ست!
معذرت میخواهم نیوتن!
راز جاذبه، مادر است!
معذرت میخواهم أدیسون!
اولین چراغهای زندگی ما، پدرو مادر هستند…

خداوند می بیند می داند می تواند
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط هُدهُد صبا ، Entezar ، Bitanem
۲۷ بهمن ۱۳۹۴, ۰۱:۰۵ عصر
ارسال: #45
پدر و مادر
یه بزرگی میفرمود :
بوسیدن کف پای پدر و مادر ثوابش مثل بوسیدن تربت حرم اباعبدالله است ٰ
هرچی خدا تو خاک حرم امام حسین داده به خاک پای پدر و مادرم اما کو بچه ای که کمر خم کند و این دست و پا را ببوسد...

Rose حالا که آمده ای چترت را ببند...
در سرای ما جز مهربانی نمیبارد...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط هُدهُد صبا ، آشنای غریب ، hamed ، Bitanem
۱۴ اسفند ۱۳۹۴, ۱۱:۵۷ عصر
ارسال: #46
پدر و مادر
نذر کردم که شوم زاِِِِِِِير بین الحرمین
(مادرم) بود مشوق که ادا سازم دین
(پدر) آهسته مرا گفت که ای نور دو عین
هر دری بسته شود جز در پر فیض حسین
نامت هنوز هم هیجان میدهد مرا
این پرچم شماست تکان میدهد مرا
وقتی شبیه مرده حسینیه میرویم
سینه زنی دو مرتبه جان میدهد مرا
ارباب ماست آنکه فقط در تجارتش
با قطره اشک سود کلان میدهد مرا
در ازدهام روز قیامت دلم خوش است
انگشت (مادر) تو نشان میدهد مرا...

همین که تو می دانی
“دوستت دارم”
کافیست …
بگذار
خفه کند خودش را دنیـا................
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط هُدهُد صبا ، آشنای غریب ، hamed
۳۰ فروردين ۱۳۹۵, ۱۰:۱۸ عصر
ارسال: #47
RE: پدر و مادر
تقدیم به پدری که ندارم.....
ميان تمام نداشتن ها دوستت دارم ...
شانس ديدنت را هر روز ندارم ...
ولي دوستت دارم...
وقتي دلم هوايت را ميكند حق شنيدن صدايت را ندارم...
ولي دوستت دارم...
وقت هايي كه روحم درد دارد و ميشكند شانه هايت را براي گريستن كم دارم...
ولي دوستت دارم...
وقت دلتنگي هايم , آغوشت را براي آرام شدن ندارم ...
ولي دوستت دارم ....
آري همه وجودمني ولي هيچ جاي زندگيم ندارمت و ميان تمام نداشتن ها باز هم با تمام وجودم...
دوستت دارم  پدرم

خداوند می بیند می داند می تواند
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط هُدهُد صبا
۲۳ دي ۱۳۹۵, ۰۳:۴۵ عصر
ارسال: #48
RE: پدر و مادر
خواب دیدم پدرم می‌آید...
باهمان صورت محبوب ِ پُر از لبخندش...
صورتش بود پر از نورِ خدا...
دست بردم که عصایش گیرم...
گفت: باشی تو عصایم فرزند...
دل من تاب نیاورد
و من بوسه زدم بر دستش...
که نگاهش
همان لحظه به چشمم لغزید....
اشک در چشم دوتایی جوشید...
دست پر مهرش را بر سرم باز کشید...
گفتمش ای پدرم...
ما کجا و تو کجا...؟؟؟
ما که دلتنگ توهستیم ، پدر!
پدرم لذت دیدار تو را کم دارم...
سالها میگذرد...
دستی از مهر ندارم به سرم...
و چنان غرق توام ، که ندارم باور...
گفتمش باز ، پدر...
اشکی از گوشه چشمش افتاد...
وندیدم که چه سان رفت پدر...
و دگر باز نگشت...


پنجشنبه است...
از همان پنجشنبه‌های دلتنگی...
سـلام ای سکــوت غریبـانـه دل
سـلام ای امیــد دل نا امیـدم
سـلام ای لبخنـد زیبـای خـدا


سکـوت قبرستـان
این دیـار خفتـگان خامـوش را با کلام خـدا می‌شکنیم تا به عزیـزانمان بگـوییم
هنـوز به یادتان هستیـم
هنـوز با شاخه‌های گل به دیدارتان می‌آییم
و با آب و گلاب مزارتان را شستشـو میدهیم.
درست است که شمـا در دیار فـرامـوشـان آرمیـده‌ایـد
امـا خانـه ای در قلبهـای مـا داریـد ابـدی...
آرام بخـوابیـد کـه به یـادتـان هستیـم...
خـداحافـظ ای آشنـای قـدیمـی
خـداحافظ ای خفتـه در خاک
خداحافـظ ای مانـده در یـاد...

خداوند می بیند می داند می تواند
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط hamed ، هُدهُد صبا
ارسال پاسخ 


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان

بازگشت به بالابازگشت به محتوا