ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امیتازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
۳۰ دي ۱۳۸۸, ۰۷:۲۵ عصر
ارسال: #1
ایمان قوی
مردی صبح از خواب بیدار شد تا نمازش را در مسجد بخواند. در راه زمین خورد و لباس هایش کثیف شد. خود را پاک کرد به خانه برگشت.لباس هایش راعوض کرد و راهی شد.درهمان نقطه مجدداً زمین خورد! دوباره بلند شد و برگشت.لباس هایش را عوض کرد و راهی شد.در راه، بامردی که چراغ دردست داشت برخورد.مرد گفت: دیدم در راه دو بار زمین افتادید .چراغ آوردم تا راهتان راروشن کنم.مرد اول از او تشکر کرد و راهشان رابه طرف مسجد ادامه دادند.همینکه به مسجد رسیدند،مرد اول از مرد چراغ بدست درخواست کرد تا با او نماز بخواند ، اما مرد دوم از رفتن به داخل مسجدخودداری کرد.مرد اول درخواستش را دوباره یگر تکرار کرد و مجدداً همان جواب را شنید.
مرد دوم گفت:من شیطان هستم.مرد اول جا خورد.
شیطان گفت: من شما را در راه به مسجد دیدم و من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم. وقتی به خانه رفتید، خودتان را تمیز کردید و برگشتید،خدا همه گناهان شما را بخشید.
برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه به راه مسجد برگشتید.به خاطر آن،خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشید . ترسیدم اگر باردیگر باعث زمین خوردن شما شوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را ببخشد. بنابراین،شما را سالم به مسجد رساندم.

از خود به خدا هیچ نگوییم و نپرسیم .:. ما هم به خدا گر به خود آییم ، خداییم

[تصویر:  1_emza_22.jpg]
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط کبوتر حرم ، ذوالقرنین ، safirashgh ، هُدهُد صبا
۲۰ تير ۱۳۸۹, ۰۶:۴۹ عصر
ارسال: #2
ایمان
دو مرد در کنار درياچه اي مشغول ماهيگيري بودند .[تصویر:  www_MyEmoticons_com__fishing.gif][تصویر:  www_MyEmoticons_com__fishing.gif]

يکي از آنها ماهيگير با تجربه و ماهري بود اما ديگري ماهيگيري نميدانست.
هر بار که مرد با تجربه يک ماهي بزرگ مي گرفت ، آنرا در ظرف يخي که در کنار دستش بود مي انداخت تا ماهي ها تازه بمانند ،
اما ديگري به محض گرفتن يک ماهي بزرگ آنرا به دريا پرتاب مي کرد .
ماهيگير با تجربه از اينکه مي ديد آن مرد چگونه ماهي را از دست مي دهد بسيار متعجب بود . [تصویر:  164.gif]
لذا پس از مدتي از او پرسيد :
- چرا ماهي هاي به اين بزرگي را به دريا پرت مي کني ؟
مرد جواب داد : آخر تابه من کوچک است !

گاهي ما نيز همانند همان مرد ، شانس هاي بزرگ ، شغل هاي بزرگ ، روياهاي بزرگ و فرصت هاي بزرگي را که خداوند به ما ارزاني مي دارد را قبول نمي کنيم .
چون ايمانمان کم است .
ما به يک مرد که تنها نيازش تهيه يک تابه بزرگتر بود مي خنديم ، اما نمي دانيم که تنها نياز ما نيز ، آنست که ايمانمان را افزايش دهيم .


خداوند هيچگاه چيزي را که شايسته آن نباشي به تو نمي دهد .
اين بدان معناست که با اعتماد به نفس کامل از آنچه خداوند بر سر راهت قرار مي دهد استفاده کني .
هيچ چيز براي خدا غير ممکن نيست .

از خود به خدا هیچ نگوییم و نپرسیم .:. ما هم به خدا گر به خود آییم ، خداییم

[تصویر:  1_emza_22.jpg]
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط کبوتر حرم ، یوسف زهرا ، هُدهُد صبا
ارسال پاسخ 


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان

بازگشت به بالابازگشت به محتوا