ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امیتازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
حضرت زینب(س) پاسدار عزت امام حسین(ع) بود
۳ تير ۱۳۹۱, ۰۹:۲۱ صبح
ارسال: #1
Star حضرت زینب(س) پاسدار عزت امام حسین(ع) بود
سخنرانی امام موسی صدر درباره حضرت زینب(س):

حضرت زینب(س) پاسدار عزت امام حسین(ع) بود
بی شک زینب(س) به همه مصیبت هایی که در روز عاشورا امام حسین(ع) به چشم دید، دچار شد، و افزون بر آن او مصیبت از دست دادن امام حسین (ع)را نیز لمس کرد. اما در ورای این مصیبتها او وظایفی داشت.نخستین آنها پاسداری از عزت امام حسین(ع) و نمایاندن او به عنوان مظهر قدرت است.



متن زیر ترجمه سخنرانی‌ای از امام موسی صدر پیرامون شخصیت و سیره حضرت زینب کبری(س) است که در لبنان ایراد شده است.
بسم الله الرحمن الرحیم، والحمدلله رب العالمین، و الصلوه و السلام علی سیدنا محمد و علی آله الطیبین الطاهرین.
گذشت ایامی چند از واقعه کربلا، باعث فراموش کردن بزرگی مصیبت و عبرت آموزی از پی آمدهای آن نمی‌شود. واقعیت این است که تأثیر مصیبت پس از وقوع آن، بیشتر از احساس مصیبت، پیش از وقوعش است. افزون بر این معمولاً پی آمدهای ستیز و فداکاری پس از پایان نبرد آشکار می‌شود.
روز عاشورا امام حسین (ع) و مردان همراهش، حتی جوانان و پاره‌ای از خردسالان نیز کشته شدند. بنابر آنچه در کتب تاریخ آمده است، در خیمه‌ها و اهل بیت امام حسین (ع) تنها دو مرد زنده ماندند: شخص اول علی بن الحسین (ع)، امام زین العابدین (ع)، بود. او بیمار بود و گمان بردند که او در حال احتضار است، و عمر او دیری نمی‌پاید. او را‌‌ رها کردند، و نیازی به کشتن او احساس نکردند، زیرا گمان کردند که او خود خواهد مرد.
جوان دیگری که به شکل شگفت انگیزی از مرگ نجات یافت، حسن مثنی، فرزند امام حسن بود. او به شدت جراحت دیده بود، و در میان کشته شده‌ها بر زمین افتاده بود، بی‌هیچ حرکتی یا نشانی از حیات.
پس از آنکه شعله‌های آتش نبرد فرو نشست، و خواستندکشته شده‌ها را به خاک بسپارند، او را زنده یافتند. درمانش کردند و بدین ترتیب او در چادر و میان اسرا ماند. در برخی کتب مقاتل رویدادهایی از او در مجلس ابن زیاد و یزید و همچنین در راه آمده است. اما غیر از این دو، همه کشته شدند، و نقش اصلی برای به سرانجام رساندن رسالت امام حسین (ع) بر دوش حضرت زینب (س) باقی ماند، و او این وظیفه دشوار را به بهترین شکل ممکن به انجام رساند.
بی‌شک او به همه مصیبت‌هایی که در روز عاشورا امام حسین (ع) به چشم دید، دچار شد، و افزون بر آن او مصیبت از دست دادن امام حسین (ع) را نیز لمس کرد. اما در ورای این مصیبت‌ها او وظایفی داشت.
نخستین آن‌ها پاسداری از عزت امام حسین (ع) و نمایاندن او به عنوان مظهر قدرت است، نه اینکه آن را ناتوان، ترسو و ضعیف نشان دهد. چنانکه پیش از این گفته‌ام، امام حسین (ع) با فداکاریهای گوناگون یارانش، و با آماده ساختن زن‌ها، خصوصاً حضرت زینب، برای رویارویی با این مصیبت‌ها، زمینه را برای این مسأله فراهم کرد، تا در چهره آنان نشانی از ناتوانی و خواری نمایان نشود و فریاد و ناله و شیون نکنند. این گونه مسائل ابداً در کربلا نبود. امام حسین (ع) نیز در روز عاشورا بر این امر تأکید داشت. یعنی در روز عاشورا، یاران امام حسین (ع) برای مرگ پیش دستی می‌کردند. شاعر نیز چنین وصفشان می‌کند:
لبسوا القلوب علی الدروع کأنما یتهافتون علی ذهاب الانفس
(قلب‌ها را بر روی زره نهاده بودند، گویی برای مرگ از یکدیگر پیشی می‌گیرند.)
آن‌ها بر مرگ پیشی می‌گرفتند، گویی به بر‌ترین جا‌ها و زیبا‌ترین آرزو‌ها می‌رسند. خاندان حسین (ع) این گونه بر یکدیگر سبقت می‌گرفتند و هر کدام از آن‌ها با اصرار و پافشاری می‌خواست در برابر دشمن، بدون توجه به مرگ و با شجاعت بایستد. این همه، هدفمند بوده است، تا در تاریخ روشن شود که راه راست و اثر ایمان و معنای عزت و بزرگی چیست. امام حسین (ع) شخصاً به این مسأله به خوبی توجه داشت: همچون ناتوان در صحنه ظاهر نمی‌شد. بر فرزندان نمی‌گریست، و برای کشته شدگان مویه نمی‌کرد. در برابر دشمنان و غم‌ها و مصیبت‌ها ناتوانی نشان نمی‌داد. سخن معروف درباره او را شنیده‌اید: «فوالله ما رأیت مکسوراً قط قد قتل ولده و اهل بیته، أربط جأشاً ولا أقوی جناناً من الحسین» (به خدا سوگند هرگز شکست خورده‌ای را ندیدم که فرزندان و خاندانش کشته شده باشند، و مصمم‌تر و استوار‌تر از حسین باشد) در این عبارت آنچه نمایان است اراده، استواری، روشنایی در چهره و صلابت در موضع است. پس از همه این مصیبت‌ها باز هم‌‌ همان موضع را، به روشنی نزد بانوان در همه شرایط این ایام و مصیبت‌ها، می‌بینیم؛ یعنی موضع قدرت و بی‌توجهی و بی‌اهمیتی به مرگ، جراحت و تشنگی و دشمن.
آنچه پس از دفن اجساد سپاه عمر سعد رویداد برای ما بسنده است. لشکریان عمر سعد، اجساد ناپاک سپاه خودشان را دفن کردند، و اجساد امام حسین (ع) و خاندانش و یارانش بر زمین ماندند. هنگامی که بر آن شدند از کربلا به کوفه بروند، خاندان امام حسین (ع)، زنان و مادران و خواهران را از کنار قتلگاه و کشته شدگان گذارندند. یعنی کوشیدند تا آنچه در نبرد برای کشته شدگان اتفاق افتاده بود، آشکار سازند. چرا این کار را کردند؟ برای اینکه آنچه را امام حسین (ع) بدان می‌اندیشید، بی‌ثمر سازند. امام حسین (ع) می‌خواست در زندگی و پس از مرگش نیز با قدرت ظاهر شود، اما آن‌ها می‌خواستند که حسین (ع) را پیش و پس از مرگش ناتوان نشان دهند. می‌خواستند زنان را در برابر اجساد بیاورند، تا آن‌ها بگریند، غمزده شوند، ناله کنند، و عجز و ضعف در آن‌ها ظاهر گردد.
این صحنه دلهره آور را تصور کنید. زنان و فرزندان را در برابر اجساد آورده‌اند، هر یک از زنان برادر، همسر یا فرزندی در میان کشته شدگان دارد، اما گریه نمی‌کند. آن‌ها وظیفه داشتند که از زینب پیروی کنند. حضرت زینب سرور آن‌ها بود، پس در همه امور از او پیروی می‌کردند.
پشت سر حضرت زینب می‌رفتند. حضرت زینب، در جلوی آن‌ها به جسد پاره پاره امام حسین (ع) رسید، جسدی که حتی یک عضو سالم در آن دیده نمی‌شد. اما با این حال جسد پوشده از تیر و شمشیر و نیزه و سنگ بود، آنچنان که چیزی از آن پیدا نبود. نیازی نیست تاریخ این حوادث روشن را به ما بگوید. زینب آمد و نزدیک حسین (ع) ایستاد و سنگ‌ها و نیزه‌ها و شمشیر‌ها را کنار زد و با دو دستش بدن امام حسین (ع) را بلند کرد و گفت: «اللهم تقبل منا هذا القربان» (خداوندا این قربانی را از ما بپذیر)
این قهرمانی را تصور کنید. حسین (ع) برای زینب (س) همه چیز است. بزرگان، قهرمانان و کوه‌ها در برابر این صحنه ناتوانند، اما زینب ابداً چنین نیست: «اللهم تقبل منا هذا القربان.» (خداوندا این قربانی را از ما بپذیر.)
با این سخن، حضرت زینب اعلام داشت که این کار به اراده و خواست خودمان بوده است، نه اینکه بر ما تحمیل شده باشد. هیچ کس نگفت بیایید و کشته شوید. هیچ کس نگفت که برخیزید و هیچکس از ما این کار را نخواست. ما با آزادی کامل آمدیم و آن را برگزیدیم. آنچه بدست آوردیم، نتیجه خواست و اراده خودمان است. ما حسین را برای دین خدا قربانی کردیم و از خدا می‌خواهیم که این قربانی را از ما بپذیرد، و چیزهای دیگر، اصلاً مهم نیست. چنانکه در مجلس ابن زیاد وقتی از او می‌پرسد چگونه یافتی آنچه را خداوند با برادرت کرد؟ گفت: «والله ما رأیت الا جمیلا، هؤلاء رجال کتب الله علیهم القتل فبرزوا إلی مضاجعهم» (به خدا سوگند، جز زیبایی چیزی ندیدم. آنان مردانی بودند که خداوند مرگ را برایشان مقدر کرده بود و به سوی آرامگاه‌شان رفتند).
بی‌شک پس از این موضع حضرت زینب در برابر شهادت سرور کشته شدگان و سید شهدا دیگر زنان تکلیف خود را در برابر شهداشان، دانستند. چرا که هنگامه ناله وشیون و اظهار ناتوانی نبود، بلکه زمان قدرت و صلابت بود و باید به جهانیان اعلام می‌شد ما بدینجا آمدیم و می‌دانستیم چه رخ خواهد داد. با آسودگی آن را اراده کردیم و به سوی آن گام برداشتیم و تلاش کردیم و از خداوند می‌خواهیم که آن را از ما بپذیرد. و اگر کارزار، بیش از این فداکاری می‌خواهد، ما آماده‌ایم. بنابراین نقش حضرت زینب، این است که رسالت امام حسین و حضور عزتمندانه و شرافتمندانه‌اش در نبرد را، تمام سازد.
من به آنچه از ناتوانی‌ها و شیون‌ها و ناله‌های امام حسین یا زنان و یا خاندان امام حسین (ع) نقل و خوانده می‌شود، اعتقادی ندارم. به هیچ عنوان به این مسائل اعتقاد ندارم. امیدورام این مسائل مطرح نشود، چرا که این مسایل منحرف کردن حرکت امام حسین و مأموریت او است. هرگز نشانی از نشانه‌های سستی در حسین پدیدار نشد، نه بر او و نه بر یاران و زنانش. این رسالت بزرگی بود که حسین آن را به انجام رساند. و کاری بود که حضرت زینب نیز در میان زنان انجام داد. و سپس، حضرت زینب، نقش مهم دیگری نیز به عهده گرفت و آن چیرگی بر توطئه بنی امیه بود. آن‌ها می‌خواستند امام حسین را بکشند، بی‌آنکه کسی خبردار شود.
پس از آنکه مسلم بن عقیل به قتل رسید و کوفیان به عهدشان خیانت کردند و بیعت را شکستند، به سپاه ابن زیاد پیوستند. بنابراین کوفه محل دوستداران حسین نبود، بلکه صحنه‌ای برای دشمنانش بود. چرا حسین را آزاد نگذاشتند تا وارد کوفه شود؟ دلیل این کار چه بود؟
برای اینکه حسین بیرون از کوفه کشته شود، حر را با سپاهی فرستادند تا در وسط صحرا جلودار حسین شود. سپس او را از کوفه و همه مراکز مهم مسلمین دور کردند، تا کشته شود و کسی آگاه نشود. این نقشه آنان بود و برای همین بود که همه مردان را کشتند. درباره امام سجاد گفتند: «اقتلوا هذا ولا تبقوا من اهل هذا البیت باقیه» (او را بکشید و کسی را از این بیت زنده نگذارید.)
تلاش آن‌ها بر این بود، می‌گفتند در صحرا توفان‌ها می‌آید، شن‌ها را با خود می‌برد، و اجساد را می‌پوشاند، و هیچ کس خبردار نخواهد شد. سپس امور را برای مردم وارونه جلوه می‌دهند و می‌گویند: «خوارج را کشتیم». رفتار خوارج بد‌ترین اثر را بر مردم گذاشته بود، چرا که مردم خوارج را وسیله‌ای برای هرج و مرج و پاره پاره کردن امت و فتنه انگیزی میان مردم می‌دانستند. از همین رو ممکن نیست کسی خوارج را دوست بدارد. وقتی گفته شود، خوارج، گویی همه چیز پایان یافته. این حرف وسیله‌ای برای تبلیغات و پنهان سازی و دور ساختن نبرد از مراکز اسلامی پس از مصیبت امام حسین (ع) و پایان رسالتش، نقش قهرمانانه حضرت زینب در برابر ماست. ما به این زن احترام می‌گذاریم و او را بزرگ می‌داریم، زنی که کاری را صورت داد، که مردان و قهرمانان بزرگ از انجام آن ناتوانند…. بود.
این‌ها مسائلی اساسی است برای پنهان کردن قتل حسین و پایان دادن و خلاص شدن از همه چیز. اما چه کسی این توطئه را خنثی کرد؟ زینب، سلام الله علی‌ها. زیرا پس از نبرد، آن را برای مردم و در مراکز اسلامی بازگو کرد؛ در کوفه، در راه، در شام و در همه جا. چگونه توانست این مأموریت را انجام دهد. کوفه علی را می‌شناسد. کوفه صدا علی را می‌شناسد. کوفیان آمدند تا خوارج و اسرا را تماشا کنند. ناگهان صدای بلند علی را شنیدند. از شهادت امام بیش از بیست سال نگذشته، و بسیاری از مردم علی را می‌شناسند و هنوز او را، روز و شب، در خانه‌هاشان یاد می‌کنند. امام را می‌شناسند، صدای او را شنیدند و با صدا انس پیدا کردند و دانستند که صدای علی از همین صداست. این صدا از کجاست؟
گفتند از زنی که می‌گویند «خارجی» است. و زمانیکه از او خواستند تا سخن بگوید، دیدند که با راویان مقاتل با زبان علی سخن می‌گوید.
در این لحظه بود که دریافتند کسانی که آن‌ها را کشتند،‌‌ همان فرزندانشان هستند؛ آن‌ها را فرستاده بودند تا پیروز شوند و دین خدا را یاری رسانند. آن‌ها رفتند و فرزند دختر رسول خدا و خاندانش را کشتند. آن‌ها بر اثر کارزار همسران و برادارن و فرزندان خودشان کشته شدند. در این هنگام ناله‌ها و گریه‌ها را آغاز کردند. حضرت زینب (س) برای آن‌ها سخن گفت؛ نفس‌ها در سینه حبس شد و سکوت همه جا را فراگرفت، حتی زنگ چارپایان نیز از حرکت افتاد. مردم شیون و زاری آغاز کردند. پس از این، در آن خطبه معروف صحنه ماجرا را برای آن‌ها به تصویر کشید.
نتیجه آن شد که تا زنیب وارد کوفه شد و یک یا دو روز در آنجا ماند، کار انجام گرفته برای همه کوفیان روشن شد؛ قضیه کشتن حسین و آنچه رویداده بود و چگونگی آن و جزئیات تجاوز‌ها و همه چیز. زینب بدینسان از شهری به شهر دیگر می‌رفت.
چرا از شهری به شهر دیگر می‌رفت؟ شما می‌دانید که در گذشته کاروان نمی‌توانست زمان زیادی در بیابان به مسیرش ادامه دهد. زیرا اسبان و قاطران و امکانات حمل و نقل توانایی نداشتند که مثلاً پانصد کیلومتر در بیابان بروند. از همین رو ناچار بودند که از راههایی بروند که از شهر‌ها و روستا‌ها می‌گذشتند. بنابراین اسرا را از راهی که در آن ساکنانی بودند، گذراندند. یعنی از شهری به شهری و از روستایی به روستایی، و آن‌ها را مستقیماً از نجف به شام نبردند.
در هر شهری که وارد می‌شدند،‌‌ همان قصه تکرار می‌شود: زینب سخن می‌گوید و مردم جمع می‌شوند و از او می‌پرسند: چه اتفاقی افتاد؟ تو کیستی؟
این کار تا شام ادامه یافت. در شام نیز‌‌ همان اتفاق افتاد. با اولین خطبه‌ای که زینب در قصر یزید گفت، همه چیز روشن شد، تا جائی که همسر یزید با پیراهنش خود را پوشاند و از قصر بیرون رفت و پافشاری کرد تا زینب و خاندان حسین وارد قصر شوند. جنبش از خانه یزید آغاز شد. چه کند؟ آیا می‌تواند همه را بکشد؟
هر کجا که این بانو می‌رود، مردم به جنبش می‌افتند و آنچه رخ داده بر مردم آشکار می‌شود. در اندک زمانی، همه جهان اسلام و همه امت از ماجرا آگاه شدند. و پس از این بود که امت دانست که خودش مسئول است و مقصر. باید گناهش را جبران کند و از آن توبه. بنابراین، نخستین وظیفه حضرت زینب، پاسداری از شرافت و عزت پس از شهادت امام حسین است، و پس از آن به سرانجام رساندن رسالت امام حسین (ع)، و رساندن خبر مصیبت‌ها و رخداد‌ها به قلب جهان اسلام. در حالیکه بنی امیه می‌کوشیدند آن‌ها را در بیابان دفن کنند.
پس از مصیبت امام حسین (ع) و پایان رسالتش، نقش قهرمانانه حضرت زینب در برابر ماست. ما به این زن احترام می‌گذاریم و او را بزرگ می‌داریم، زنی که کاری را صورت داد، که مردان و قهرمانان بزرگ از انجام آن ناتوانند. علاوه بر این‌ها یک تجربه شکوه‌مند و تابناک، و واقعه‌ای عبرت آموز در برابر ماست و در می‌یابیم همانگونه که مرد می‌تواند حسین باشد، زن مسلمان نیز می‌تواند زینب باشد. اگر امام حسین نمونه ایست برای قهرمانان و کمالیست برای مردان، زینب نیز نمونه ایست برای زنان. آن چنانکه مرد مسلمان می‌تواند قهرمان و مجاهد باشد، زن مسلمان نیز می‌تواند قهرمان و مجاهد باشد. آنان هر دو نیاز به ایمان و ایستادگی و احساس قرب به خدا دارند، تا نترسند و اندوه نداشته باشند: «ألا إن اولیاء الله لاخوف علیهم و لا هم یحزنون». (۶۲: ۱۰) (آگاه باشید که بر دوستان خدا بیمی نیست و غمگین نمی‌شوند)
این واقعه در برابر ماست و ما به سخنی از سخنان امام حسین، هنگامی که از مکه خارج شد، توجه می‌کنیم: «لم اخرج اشراً و لا بطراً و لاظالماً و لا مفسداً، ارید الاصلاح فی امه جدی ما استطعت، ارید لامر بالمعروف و النهی عن المنکر» (به خدا سوگند از روی سرمستی، طغیانگری، ظلم و فساد قیام نکردم. اصلاح در امت جدم راهر اندازه که در توانم باشد، خواستارم. می‌خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم)
رسالت حسین و هدف حسین و شهادت حسین در این سخن خلاصه می‌شود. در اینجا این پرسش مطرح می‌شود که آیا امت جد حسین، فقط در عصر امام حسین (ع) بودند، آن امت پایان یافتند یا هنوز هستند؟ آیا امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح مردم مخصوص ایام امام حسین بود و پایان یافت، یا اینکه ما نیز از آن امت هستیم؟ ما نیز به اصلاح نیازمندیم، و به امر به معروف و نهی از منکر. طبیعتاً این کار همیشگی است. پس ما هنوز در شرایط مناسب برای تحقق اهداف امام حسین هستیم. به سخن دیگر امام حسین در زمان خودش کشته شد تا ما را امروز، اصلاح، امر به معروف، و نهی از منکر کند.
پس در زمانه ما و بنا بر تجزیه و تحلیل خود او، اگر منکر ترک شود، و به معروف عمل، و جامعه اصلاح، امام حسین به هدفش از شهادت رسیده است. و امروز هر اندازه که معروف ترک شود و به منکر عمل، و میان مردم فساد اشاعه یابد، بدین معناست که در این برهه از زمان و این نسل از امت، خون امام حسین (ع) را به هدر داده است. آیا می‌شنوی؟‌ای کسی که برای امام حسین (ع) اندوهگین هستی و بر امام حسین (ع) گریه می‌کنی، امروز هر چه فساد بیشتر شود و اصلاح جامعه کمتر، کمکی است برای به نابودی کشاندن اهداف امام حسین (ع). اهدافی که امام حسین (ع) برای آن‌ها کشته شد.
پس امروز و در این شرایط بزرگداشت شعایر و گوش فرا دادن به گریه، تنها وظیفه ما نیست، بلکه آنچه بر ما واجب است، یاری رساندن به امام حسین در اهدافش است، او خود به این اهداف تصریح کرده است: «إننی ما خرجت أشرا ولابطراً» این کار برای پیروزی بر کسی یا برای کسی نبود، تا بگوییم تمام شد و ما راحت شدیم.
هرگز چنین نیست، بلکه رسالتی را که امام حسین آن روز هدف قرار داد، امروز نیز برجاست؛ زیرا که امت بر جاست.
پس ما بجای آنکه امروز بگوییم و آرزو کنیم که «یالیتنا کنا معک فنفوز فوزاً عظیماً» (کاش با تو بودیم تا به سعادتی بزرگ نائل می‌شدیم) می‌توانیم او را یاری کنیم و او را در برابر دشمنش قدرتمند‌تر، و اهدافش را محقق سازیم. این کار شدنی است و در برابر ماست.
حالا خود دانید‌ای مؤمنان، توجه به خود کنید که نبرد برپاست. به اعمال و رفتار خودتان و فرزندانتان و زندگیتان و زنانتان و واجباتتان و محرماتتان توجه کنید و هوشیار باشید، و هر آنچه خود می‌خواهید، برگزینید.
الله سبحانه و تعالی یهدینا سواءالسبیل و غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم.
منبع: مشرق

Roseدر انتشار آنچه خوبیست و اثری از عشق در آن هست آخرین نفر نباشیدArrow
من یک اخراجی هستم
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط zeinab ، mass night wolf ، هُدهُد صبا
۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۴, ۱۰:۱۱ عصر
ارسال: #2
RE: حضرت زینب(س) پاسدار عزت امام حسین(ع) بود
هر آینه بانوی مقرب #زینب!

نزدیکترین آینه رب #زینب!

گفتیم وفادارتر از هر کس کیست؟

دیدیم «سلیم» گفت: « #زینب، #زینب...»

آيا به آيات قرآن نمى‏ انديشند يا [مگر] بر دل هايشان قفلهايى نهاده شده است؟
سوره محمد(ص)/ آیه 24
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط آشنای غریب ، hamed
۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۴, ۱۱:۲۶ صبح
ارسال: #3
RE: حضرت زینب(س) پاسدار عزت امام حسین(ع) بود
حضرت زينب کبري (عليها السلام)

حضرت زينب , دختر على بن ابيطالب (ع ) و فاطمه زهراى است .
او زنـدگـى شـيـريـنـش را در كـنـار پـدر و مـادر و جد بزرگوارش (نبى گرامى اسلام (ص و برادرانش (امام حسن و امام حسين (ع )) آغاز كرد.
زندگى پررنج و مشقت زينب (س ) پس از پنج سالگى ـ مقارن با رحلت پيامبر اكرم (ص ) ـ آغاز شد و در فاصله اى بسيار كوتاه , پس از مرگ پيامبر, وى شاهد مادرى بود كه در بين درب و ديوار فرياد مى زد: اى فضه , مرا درياب !.
هزاران غم , يكى پس از ديگرى , ميهمان قلب كوچك دختر زهرا شد.
ناراحتى غصب خلافت پدر, بردن على بن ابيطالب (ع ) به اجبار و با پاى برهنه به مسجد, تازيانه هايى كه بر بازوى مادر مى نشست و سرانجام موج سنگين رحلت زهراى مرضيه ى , كمر زينب را شكست .
گويى زينب , از همين آغاز راه , در برابر طوفان تازيانه غم ها قرارمى گيرد تا روزى بتواند همه غم و رنج هستى را بر دوش كشد!.
غـم و رنـجـى كه پدر در كوفه از آن خبر داده است : روزى زينب در كلاس تفسيرش براى بانوان , سوره كهيعص را تفسير مى كرد.
على (ع ) وارد شد و از دخترش پرسيد: كهيعص را تفسير مى كنى ؟!.
زينب عرض كرد: آرى .
على (ع ) فرمود: اى نور ديده !.
ايـن حـروف , رمـزى است در مصيبت وارده بر شما عترت پيغمبر و شايد فرموده باشد: كاف , رمز كربلا است , هاء اشاره به هلاكت عترت دارد, ياء يعنى يزيد,آن كه بر حسين ستم مى كند, عين كنايه از عطش ابى عبداللّه است , و صاد اشاره به صبر دارد.
زينب در زير تازيانه روزگار آبديده مى شود تا پيام رسان عاشورا باشد.
از هـمـيـن رو زمانى كه پسرعمويش , عبداللّه بن جعفر, به خواستگاريش مى آيد, شرط مى كند: در رفتن به خانه برادرم (حسين ) آزاد باشم و هرگاه اوبه مسافرت رفت , من نيز بايد با او بروم !!.
مصيبت شهادت اميرمومنان على (ع ) و امام حسن مجتبى (ع ), زينب را آبديده تر مى كند.
آن گاه زمان هجرت فرا مى رسد و در سال 60 هجرى , به همراه برادرش امام حسين (ع ), از مدينه به مكه و از آن جا به طرف كربلا حركت مى كند.
كـربـلا صـحنه شهادت برادران و برادرزادگان زينب و منظره تماشايى به خون نشستن محمد و عون , دو رزمنده قهرمان و شجاعى است كه در دامان زينب پرورش يافته اند.
زيـنـب , نـاظر اين صحنه هاست و همه اينها از زينب , دختر على (ع ), شيرزنى مى سازد كه از عصر عاشورا, قافله سالار كاروان اسيران آزاديبخش مى شود.
پـس از آتـش گرفتن خيمه ها در شب يازدهم محرم الحرام سال 61 هجرى قمرى و با وجود فشار غـم هـا بر قلب زينب , در نيمه شب با قدى خميده به نماز شب مى ايستد و فرداى آن به همراه امام سجاد(ع ) و ديگر اسرا, راهى كوفه مى شود.
در كـوفـه , زيـنـب (س ) را بـه مـجـلـس ابـن زياد مى برند, در حالى كه كنيزانش , پيرامون وى را گرفته اند.
او با شكوهى خاص وارد مجلس مى شود و به عبيداللّه اعتنايى نمى كند.
ابن زياد, از اين بى توجهى , به شدت ناراحت شده , با اين كه زينب را شناخته است , مى پرسد: اين زن پرنخوت و تكبر كيست ؟.
كسى جواب نمى دهد!.
باز سوال مى كند, تا بار سوم كه زنى پاسخ مى دهد: اين زينب دختر على است !.
عبيداللّه مى گويد: خدا را شكر مى كنم كه شما را رسوا و دروغتان را آشكار كرد!.
زيـنـب با كمال شهامت و شجاعت مى فرمايد: خدا را شكر مى كنيم كه افتخار شهادت را نصيب ما كرد!.
رسوائى از آن فاسق ها است .
ما در عمرمان دروغ نگفته ايم , دروغ هم از آن فاجرهاست .
زينب , در شام و در برابر يزيد نيز با خطبه اى غرا و آتشين , طبل رسوايى يزيد را به صدا درآورد و با ايـن كه در چنگال خون آشام ترين طاغوت زمان اسير بود, چنان حماسه آفريد كه پايه هاى حكومت فرزند معاويه را به لرزه درآورد.
در ظـاهـر, يـزيد فرمانروا بود و زينب تنها و دربند, اما روح بلند دختر فاطمه (س ), يزيد را درهم شـكسته بود و سرانجام يزيد, از ترس سقوطحكومتش , به اين نتيجه رسيد كه كاروان اسيران را به مدينه بفرستد.
پـس از ورود كـاروان بـه مـديـنـه , هـمـه مـى دانـستند بايد به كجا رفت , مسير كاروان به سوى مسجدالنبى ر بود.
زيـنـب كه همه خاطرات مدينه , پيامبر(ص ) و حسين (ع ) را به دل داشت , تا نگاهش به قبر پيامبر گرامى اسلام (ص ) افتاد, صداى گريه اش بلند شدوفريادزد: اى رسول خدار!.
خبر كشته شدن حسين (ع ) را آورده ايم !.
پس از اين ماجرا, مدينه آماده بهره بردارى از كلاس درس امام سجاد(ع ) و زينب كبرى شد.
زينب احكام و فتاوى را براى مردم بيان مى كرد و محور مراجعه آنان بود.
روحيه و بيان زينب (س ), همه را به ياد اميرمومنان (ع ) مى انداخت .
كـار زيـنـب (س ) ابلاغ خون شهيدان بود و چه خوب پيام خود را ابلاغ كرد. حضرت زينب سلام الله عليها، شيرزن دشت كربلا سرانجام پس از عمري دفاع از طريق حقه ولايت و امامت در 15 رجب سال 63 هجرى قمرى در ضمن سفرى كه به همراه همسر گراميشان عبداللّه بن جعفر به شام رفته بودند، وفات يافته و بدن مطهر آن بانوى بزرگوار در همانجا دفن گرديد.
مزار ملكوتى آن حضرت (دمشق/سوریه)، اينك زيارتگاه عاشقان و ارادتمندان اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السّلام مى باشد.

خداوند می بیند می داند می تواند
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط هُدهُد صبا ، hamed
ارسال پاسخ 


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان

بازگشت به بالابازگشت به محتوا