قیصریه
۲۷ آذر ۱۳۹۰, ۰۸:۵۳ عصر
(آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۷ آذر ۱۳۹۰ ۰۸:۵۶ عصر، توسط osaky.)
ارسال: #1
|
|||
|
|||
قیصریه
[font=Arial,sans-serif]
سفر ایستگاه قطار می رود تو می روی تمام ایستگاه می رود و من چقدر ساده ام که سالهای سال در انتظار تو کناراین قطار رفته ایستاده ام و همچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام!i!i!i قیصر امین پور(دستورزبان عشق)
TuHaN
|
|||
|
صفحه 2 (پست بالا اولین پست این موضوع است.) |
۷ بهمن ۱۳۹۰, ۱۰:۴۷ صبح
ارسال: #11
|
|||
|
|||
RE: قیصریه
دستـــــــــــــور زبان عــــــــــشق دست عشـق از دامــــــــــنِ دل دور بـــــــــاد! مـــــــــی توان آیا بــــــــه دل دستــــــــور داد؟ می تـــــوان آیـــــا به دریــــــــــا حکــــــــم کـــــرد که دلـــت را یــــــــادی از ســـــــــاحل مبــاد؟ موج را آیـا توان فــــــــــــرمود:ایـســــــــــت! بــــــــــــاد را فـــــــــــرمود:بایــــــــــــد ایستاد؟ آنکــــــــــــه دستــــــــــــور زبان عشــــــق را بی گزاره در نـــــــــــــــــهاد مــــا نهــــــــــــاد خوب مـــــــــــــــی دانست تیغ تیــــــز را در کـــــــــــــــفِ مستـــــــــــی نمی بایست داد
TuHaN
|
|||
|
۲۳ بهمن ۱۳۹۰, ۰۷:۰۳ عصر
(آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۳ بهمن ۱۳۹۰ ۰۷:۰۷ عصر، توسط osaky.)
ارسال: #12
|
|||
|
|||
RE: قیصریه
معنی جمال اول آبی بود این دل,آخر اما زرد شد آفتابی بود,ابری شد,سیاه و سرد شد آفتابی بود,ابری شد,ولی باران نداشت رعد و برق زد ولی رگبار برگ زرد شد صاف بود و ساده و شفاف,عین آینه آه,این آیینه کی غرق غبار و گرد شد؟ هرچه با مقصود خود نزدیکتر میشد,نشد هرچه از هرچیز و هر ناچیز دوری کرد,شد هر چه روزیآرمان پنداشت,حرمان شد همه هرچه می پنداشت درمان است,عین درد شد درد اگر مرد است با دل راست رویارو شود پس چرا از پشت سر خنجر زدو نامرد شد؟ سربه زیرو ساکت و بی دست و پا میرفت دل یک نظر روی تو را دید و حواسش پرت شد برزمبن افتاد چون اشکی ز چشم آسمان ناگهان این اتفاق افتاد:زوجی فرد شد بعد هم تبعید و زندانِ ابد شد در کویر عین مجنون از پی لیلی بیابانگرد شد کودکِ دل شیطنت کرده است یک دم در ازل تا ابد از دامن پرمهر مادر طرد شد...
TuHaN
|
|||
|
۲۵ بهمن ۱۳۹۰, ۰۵:۱۹ عصر
ارسال: #13
|
|||
|
|||
RE: قیصریه
بفرمایید فروردین شود اسفندهای ما
نه بر لب، بلکه در دل گل کند لبخندهای ما بفرمایید هر چیزی همان باشد که میخواهد همان، یعنی نه مانند من و مانندهای ما بفرمایید تا این بیچراتر کار عالم؛ عشق رها باشد از این چون و چرا و چندهای ما سرِ مویی اگر با عاشقان داری سرِ یاری بیفشان زلف و مشکن حلقه پیوندهای ما به بالایت قسم، سرو و صنوبر با تو میبالند بیا تا راست باشد عاقبت سوگندهای ما شب و روز از تو میگوییم و میگویند، کاری کن که «میبینم» بگیرد جای «میگویند»های ما نمیدانم کجایی یا کهای! آنقدر میدانم که میآیی که بگشایی گره از بندهای ما بفرمایید فردا زودتر فردا شود، امروز همین حالا بیاید وعده آیندهای ما
TuHaN
|
|||
|
۲۵ بهمن ۱۳۹۰, ۱۰:۲۴ عصر
ارسال: #14
|
|||
|
|||
RE: قیصریه
غزل دلتنگی قیصر امینپور هرچند که دلتنگتر از تنگ بلورم با کوه غمت سنگتر از سنگ صبورم اندوه من انبوهتر از دامن الوند بشکوهتر از کوه دماوند، غرورم یک عمر پریشانی دل بسته به مویی است تنها سرِ مویی ز سرِ موی تو دورم ای عشق به شوق تو گذر میکنم از خویش تو قاف قرار من و من عین عبورم بگذار به بالای بلند تو ببالم کز تیرهی نیلوفرم و تشنهی نورم مهر ۱۳۷۶ برگرفته از کتاب: امینپور، قیصر؛ گلها همه آفتابگردانند؛ چاپ دوازدهم؛ تهران: مروارید ۱۳۸۹. در انتشار آنچه خوبیست و اثری از عشق در آن هست آخرین نفر نباشید من یک اخراجی هستم
|
|||
|
۱۶ اسفند ۱۳۹۰, ۰۷:۰۴ صبح
ارسال: #15
|
|||
|
|||
RE: قیصریه
به آیین دل
قیصر امینپور برای رسیدن، چه راهی بریدم در آغاز رفتن، به پایان رسیدم به آیین دل سرسپردم دمادم که یک عمر بیوقفه در خون تپیدم به هرکس که دل باختم، داغ دیدم به هرجا که گل کاشتم، خار چیدم من از خیر این ناخدایان گذشتم خدایی برای خودم آفریدم به چشمم بدِ مردمان عین خوبی است که من هرچه دیدم، ز چشم تو دیدم دهانم شد از بوی نام تو لبریز به هرکس که گل گفتم و گل شنیدم بهار ۱۳۷۴ برگرفته از کتاب: امینپور، قیصر؛ گلها همه آفتابگردانند؛ چاپ دوازدهم؛ تهران: مروارید ۱۳۸۹. در انتشار آنچه خوبیست و اثری از عشق در آن هست آخرین نفر نباشید من یک اخراجی هستم
|
|||
|
۱۳ خرداد ۱۳۹۱, ۱۱:۲۱ صبح
ارسال: #16
|
|||
|
|||
RE: قیصریه
ازتمام راز ورمزهای عشق
جز همین سه حرف جز همین سه حرف ساده میان تهی چیز دیگری سرم نمیشود من سرم نمیشود ولی.. راستی... دلم که میشود... " قیصر امین پور " در انتشار آنچه خوبیست و اثری از عشق در آن هست آخرین نفر نباشید من یک اخراجی هستم
|
|||
|
۲۴ خرداد ۱۳۹۱, ۰۲:۳۶ عصر
ارسال: #17
|
|||
|
|||
RE: قیصریه
خانه ای پر دوست
من دلم ميخواهد خانهاي داشته باشم پر دوست کنج هر ديوارش دوستهايم بنشينند آرام گل بگو گل بشنو...؛ هر کسي ميخواهد وارد خانه پر عشق و صفايم گردد يک سبد بوي گل سرخ به من هديه کند شرط وارد گشتن شست و شوي دلهاست شرط آن داشتن يک دل بي رنگ و رياست... بر درش برگ گلي ميکوبم روي آن با قلم سبز بهار مينويسم اي يار خانهي ما اينجاست تا که سهراب نپرسد ديگر " خانه دوست کجاست ؟ " (( فريدون مشيري )) حالا که آمده ای چترت را ببند... در سرای ما جز مهربانی نمیبارد... |
|||
|
۱۹ تير ۱۳۹۱, ۰۹:۵۴ صبح
(آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۰ تير ۱۳۹۱ ۰۷:۵۴ عصر، توسط hamed.)
ارسال: #18
|
|||
|
|||
RE: قیصریه
مساحت رنج
شعاع درد مرا ضرب در عذاب کنید مگر مساحت رنج مرا حساب کنید محیط تنگ دلم را شکسته رسم کنید خطوط منحنی خنده را خراب کنید طنین نام مرا موریانه خواهد خورد مرا به نام دگر غیر از این خطاب کنید دگر به منطق منسوخ مرگ می خندم مگر به شیوه ی دیگر مرا مجاب کنید در انجماد سکون ، پیش از آنکه سنگ شوم مرا به هرم نفسهای عشق آب کنید مگر سماجت پولادی سکوت مرا درون کوره ی فریاد خود مذاب کنید بلاغت غم من انتشار خواهد یافت اگر که متن سکوت مرا کتاب کنید در انتشار آنچه خوبیست و اثری از عشق در آن هست آخرین نفر نباشید من یک اخراجی هستم
|
|||
|
۲۱ تير ۱۳۹۱, ۰۳:۲۱ عصر
ارسال: #19
|
|||
|
|||
RE: قیصریه
رفتار من عادی است
رفتار من عادی است اما نمیدانم چرا این روزها،از دوستان و آشنایان هرکس مرا میبیند از دور میگوید: این روزها انگار حال و هوای دیگری دارد!¡ اما من،مثل هرروزم با آن نشانی های ساده مثل همیشه ساکت و آرام این روزها تنها حس میکنم گاهی کمی گنگم گاهی کمی گیجم حس میکنم از روزهای پیش قدری بیشتر این روزها دوستت دارم!¡ حس میکنم گاهی کمی کمتر گاهی شدیدا بیشترهستم حتی اگر میشد بگویم این روزها گاهی خدارا هم یک جوردیگر میپرستم اما غیراز همین حس هاگفتم و غیر ازین رفتار معمولی و غیر از این حال و هوای ساده و عادی حال و هوای دیگری ندارم رفتار من عادی است ((با تخلص)) مرحوم قیصر امین پور
TuHaN
|
|||
|
۲۶ آذر ۱۳۹۱, ۱۰:۵۹ صبح
(آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۶ آذر ۱۳۹۱ ۱۱:۰۰ صبح، توسط hamed.)
ارسال: #20
|
|||
|
|||
RE:تنها تو می مانی
دل داده ام بر باد ، بر هر چه باداباد
مجنون تر از لیلی ، شیرین تر از فرهاد ای عشق از آتش اصل و نسب داری از تیره ی دودی ، از دودمان باد آب از تو توفان شد ، خاک از تو خاکستر از بوی تو آتش ، در جان باد افتاد هر قصر بی شیرین ، چون بیستون ویران هر کوه بی فرهاد ، کاهی به دست باد هفتاد پشت ما از نسل غم بودند ارث پدر ما را ، اندوه مادرزاد از خاک ما در باد ، بوی تو می آید تنها تو می مانی ، ما می رویم از یاد **قیصر امین پور** در انتشار آنچه خوبیست و اثری از عشق در آن هست آخرین نفر نباشید من یک اخراجی هستم
|
|||
|
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان
1 مهمان
بازگشت به بالابازگشت به محتوا