ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 12 رأی - میانگین امیتازات: 4.83
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
۲۷ تير ۱۳۸۸, ۰۲:۴۴ عصر
ارسال: #1
حکایت
شیعه واقعی

مردى به رسول خدا صلى اللّه عليه و آله عرض كرد: يا رسول اللّه ! فلانى در منزل همسايه اش نگاه حراممى كند و اگر بتواند بدنبال آن كار حرامى انجام دهد انجام مى دهد. رسول خدا صلى اللّه عليه و آله.خشمگين شد و فرمود: او را نزد من بياوريد.
مرد ديگرى كه در آنجا حضور داشت عرض كرد: يا رسول اللّه ! او از شيعيان شماست كه به ولايت شما وعلى عليه السلام اعتقاد دارد و از دشمنان شما بيزار است .رسول خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود:
نگو او از شيعيان ما است ، اين يك دروغ است . شيعه ما كسى است كه دنباله روى ماباشد و از اعمال ما پيروى كند و اين كارهاى او كه نام بردى از اعمال ما نيست.


[تصویر:  images?q=tbn:ANd9GcQ-ZD_iIZqFSfZpRm-xxLT...xDLhNJO-cY]

آقاجان بدانید و بدانند که لبخند رضایت شما را با هیچ چیز عوض نخواهیم کرد
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط LeMa.86 ، safirashgh ، zeinab ، masomi ، ثنا ، هُدهُد صبا ، Montazer Almahdi ، boshra ، Entezar ، مهدی عبادی ، آشنای غریب
صفحه 3 (پست بالا اولین پست این موضوع است.)
۲۳ دي ۱۳۸۸, ۰۵:۰۳ عصر
ارسال: #21
RE: حکایت
مریدی از عارفی پرسید: معنای تقوا چیست؟
گفت: اگر بر خارستانی بگذری چه می کنی؟
جواب داد: با کمال احتیاط گام بر می دارم.
عارف گفت: هر کس عملش در دنیا چنین باشد، او متّقی است.

[پند ها، نکته ها، لطیفه ها]


[تصویر:  images?q=tbn:ANd9GcQ-ZD_iIZqFSfZpRm-xxLT...xDLhNJO-cY]

آقاجان بدانید و بدانند که لبخند رضایت شما را با هیچ چیز عوض نخواهیم کرد
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط مشکات ، safirashgh
۲۴ دي ۱۳۸۸, ۰۴:۰۱ عصر
ارسال: #22
RE: حکایت
چوپان و اثبات وحدانيت خدا


سرچشمه علماء و فضلاء امام فخرالدّين رازى عليه الرّحمة ادا مى نمايد كه :
هفتاد و دو دليل جهت وحدانيّت رب جليل تاءمل نموده بودم و روز تعطيل سيركنان به دامن كوهسارى چون نسيم بهارى گذر كردم شبانى را ديدم كه گوسفندان مى چرانيد، با خود گفتم كه من عمرى به دلايل و برهان عقلى بر وحدانيت معبود پى برده ام و علم واجب تعالى حاصل كرده ام و هنوز در درياى حيرت ((ما عرفناك )) گرفتارم و از انديشه لا احصى ثناء عليك دل افگار، آيا اين شبان روزى رسان خود را به چه كيفيت مى شناسد و آفريننده خود را چگونه مى داند؟ پيش شبان رفته گفتم : خداى خود را چگونه مى شناسى ؟
گفت : چنان كه فرد و بى مانند است .
گفتم : اگر به تو كسى گويد كه خداى دو تواند بود، هيچ دليلى دارى كه رفع اين سخن نمايى و پرده از وحدانيت حق بگشايى ؟
گفت : اين چوب شبانى را چنان بر سر آن كس مى زنم كه سرش دو مى شود و مغزش چون سخنش پريشان مى گردد. و من هيچ دليلى چنين قاطع و برهانى چنين ساطع نيافتم كه بيخ شجر اعتقادش در زمين دل پاى محكم كرده بود كه به صرصر دلايل عقلى از جاى نمى رفت و عرق نمى گشود.

هزار و يك كلمه ، ج 2، ص 343


[تصویر:  images?q=tbn:ANd9GcQ-ZD_iIZqFSfZpRm-xxLT...xDLhNJO-cY]

آقاجان بدانید و بدانند که لبخند رضایت شما را با هیچ چیز عوض نخواهیم کرد
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط safirashgh
۲۵ دي ۱۳۸۸, ۱۱:۳۲ صبح
ارسال: #23
RE: حکایت
اعظم بودن همه اسماى حق


عارف بسطامى در جواب شخصى كه از او پرسيد: اسم اعظم كدام است ؟ گفت : تو اسم اصغر به من نماى كه من اسم اعظم به تو نمايم ، آن شخص حيران شد، پس بدو گفت : همه اسماى حق عظيم اند.
در تفسير ابوالفتح رازى است كه : حضرت امام جعفر صادق را پرسيدند از مهمترين نام اسم اعظم ؟ حضرت فرمود او را: در اين حوض سرد رو، او در آن آب رفت و هر چه خواست بيرون آيد فرمود منعش كردند، تا گفت : يا الله اءغثنى ، فرمود: اين اسم اعظم است ؛ پس اسم اعظم به حالت خود انسان است .

هزار و يك كلمه ، ج 3، ص 390 - 389


[تصویر:  images?q=tbn:ANd9GcQ-ZD_iIZqFSfZpRm-xxLT...xDLhNJO-cY]

آقاجان بدانید و بدانند که لبخند رضایت شما را با هیچ چیز عوض نخواهیم کرد
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط safirashgh
۳۰ دي ۱۳۸۸, ۱۱:۲۱ صبح
ارسال: #24
RE: حکایت
سلام بر شما
امید آن دارم بنده ی حقیر را به خاطر داشته باشید .کبوتر حرم حکایت های نوشته شده ی شما بسیار شیوا بود و از هه مهمترپند گرفتن از یاد گیری ها . خدا بخواهد زیارت عاشورا راچندیست شروع کرده ایم امید به کرم خدا دارم که با مساعدت و باتفکربیشتر به خودشناسی واقعی برسم .
یا حسین علیه السلام ادرکنی
یا حسین علیه السلام اغثنی
خیلی التماس دعا

بسم الله الرحمن الرحیم
حسبنا الله و نعم الوکیل ... آل عمران 173...پشت و پناه ما خداست و چه پشت و پناه خوبی.
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
۳۰ دي ۱۳۸۸, ۰۲:۲۶ عصر
ارسال: #25
RE: حکایت
سلام بر سفیر عشق آشنـــــــا

خوشحالم که مطالب مورد پسندتون واقع شده، امیدوارم با مدد حق تعالی به مرحله ی پندگیری از یادگیری ها نیز برسیم.
انشاء الله در مسیری که گام برداشتید به حقیقت کلمه ی "عبد الله " برسید و ما رو هم از دعای خیرتون بی بهره نزارید.
دلمون برای پست های انقلابی شما که عطر و بویی از شهدای عزیزمون دارن تنگ شده بود؛ امیدوارم دیگه غیبتتون طولانی نشه...


[تصویر:  images?q=tbn:ANd9GcQ-ZD_iIZqFSfZpRm-xxLT...xDLhNJO-cY]

آقاجان بدانید و بدانند که لبخند رضایت شما را با هیچ چیز عوض نخواهیم کرد
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط safirashgh
۳۰ دي ۱۳۸۸, ۰۵:۰۰ عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: ۳۰ دي ۱۳۸۸ ۰۵:۲۵ عصر، توسط کبوتر حرم.)
ارسال: #26
RE: حکایت
علّت محروميّت از نماز شب

((شخصى نزد امير مؤ منان عليه السلام آمد و گفت : اى اميرمؤ منان ! از نماز شب محروم شده ام .
حضرت فرمود: گناهانت تو را مقيّد كره و دست و پايت را بسته اند)).

كلينى قدس سره در باب ذنوب از كتاب ايمان و كفر، نقل مى نمايد كه امام صادق عليه السلام فرمود: ((چون مرد گناه كند، از نماز شب محروم گردد و عمل زشت ، از چاقويى كه در گوشت فرو رود، سريعتر در كسى كه مرتكب آن شده ، فرو مى رود)).

رساله لقاءالله ، ص 197


[تصویر:  images?q=tbn:ANd9GcQ-ZD_iIZqFSfZpRm-xxLT...xDLhNJO-cY]

آقاجان بدانید و بدانند که لبخند رضایت شما را با هیچ چیز عوض نخواهیم کرد
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط مشکات ، safirashgh
۲ بهمن ۱۳۸۸, ۰۱:۰۲ عصر
ارسال: #27
RE: حکایت
سليمان نبى (علیه السلام) را فرزندى بود نيك سيرت و با جمال . در كودكى درگذشت و پدر را در ماتم خود گذاشت . سليمان سخت رنجور شد و مدتى در غم او مى سوخت .
روزى دو مرد نزد او آمدند و گفتند:اى پيامبر خدا!ميان ما نزاعى افتاده است . خواهيم كه حكم كنى و ظالم را كيفر دهى و مظلوم را غرامت بستانى . سليمان گفت : نزاع خود بگوييد . يكى گفت : من در زمين تخم افكندم تا برويد و برگ و بار دهد. اين مرد بيامد و پاى بر آن گذاشت و تخم را تباه كرد. آن ديگر گفت : وى ، بذر در شاهراه افكنده بود و چون از چپ و راست ، راه نبود، من پا بر آن نهادم و گذشتم . سليمان گفت : تو اين قدر نمى دانى كه تخم در شاهراه نمى افكنند كه از روندگان خالى نيست . همان دم مرد به سليمان گفت : تو نيز اين قدر نمى دانى كه آدمى بر شاهراه مرگ است و چندان نگذرد كه مرگ بر او پاى خواهد نهاد، كه به مرگ پسر جامه ماتم پوشيده اى ؟ سليمان دانست كه آن دو مرد، فرشتگان خدايند كه به تعليم و تربيت او آمده اند . پس توبه كرد و استغفار گفت.

غزالى ، كيمياى سعادت ، ج 2، ص 383
نقل از: (حكايت پارسايان، رضا بابايى)


[تصویر:  images?q=tbn:ANd9GcQ-ZD_iIZqFSfZpRm-xxLT...xDLhNJO-cY]

آقاجان بدانید و بدانند که لبخند رضایت شما را با هیچ چیز عوض نخواهیم کرد
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط مشکات ، safirashgh
۳ بهمن ۱۳۸۸, ۰۳:۱۳ عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: ۳ بهمن ۱۳۸۸ ۰۳:۴۱ عصر، توسط کبوتر حرم.)
ارسال: #28
RE: حکایت
یکی از افراد حکومت، سقراط را دید که در بیابان، علف می خورد.
گفت: اگر به سلطان خدمت می کردی به خوردن گیاه محتاج نمی شدی.
سقراط گفت: اگر تو به خوردن این غذا عادت داشتی، بندگی مثل خود نمی کردی.

نقل از: حکایت و حمکت، ج3

از عارفی پرسیدند: چرا مدح گرسنگی گویی؟
گفت: اگر فرعون گرسنه بودی، هرگز «أنا ربُکمُ الأعلی» نگفتی.

[تذکرة الاولیاء، ص169]
نقل از: حکایت و حمکت، ج3


[تصویر:  images?q=tbn:ANd9GcQ-ZD_iIZqFSfZpRm-xxLT...xDLhNJO-cY]

آقاجان بدانید و بدانند که لبخند رضایت شما را با هیچ چیز عوض نخواهیم کرد
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط safirashgh
۳ بهمن ۱۳۸۸, ۰۵:۱۲ عصر
ارسال: #29
RE: حکایت
خداوند متعال به آدمی مي فرمايد:

ای فرزند آدم... و آن كس كه غيبت از ديگران را ترك گويد، محبتش در دل ها تجلی يابد .
و جلوه گر شود و ‏كسی كه از مردم كناره گيرد، از آنان سلامت يابد .
و آن كس كه سخنش اندك گردد، عقلش كمال يابد .
و آن كس كه به رزق و روزی اندك، از ‏خداوند راضی شود، خدا ـ نيزـ از او به عمل اندك راضی گردد.

كلمة الله، سید حسن شیرازی


[تصویر:  images?q=tbn:ANd9GcQ-ZD_iIZqFSfZpRm-xxLT...xDLhNJO-cY]

آقاجان بدانید و بدانند که لبخند رضایت شما را با هیچ چیز عوض نخواهیم کرد
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط مشکات ، safirashgh
۴ بهمن ۱۳۸۸, ۰۱:۲۴ صبح (آخرین ویرایش در این ارسال: ۴ بهمن ۱۳۸۸ ۰۱:۲۷ صبح، توسط safirashgh.)
ارسال: #30
RE: حکایت
(۳۰ دي ۱۳۸۸ ۰۲:۲۶ عصر)کبوتر حرم نوشته:  سلام بر سفیر عشق آشنـــــــا

خوشحالم که مطالب مورد پسندتون واقع شده، امیدوارم با مدد حق تعالی به مرحله ی پندگیری از یادگیری ها نیز برسیم.
انشاء الله در مسیری که گام برداشتید به حقیقت کلمه ی "عبد الله " برسید و ما رو هم از دعای خیرتون بی بهره نزارید.
دلمون برای پست های انقلابی شما که عطر و بویی از شهدای عزیزمون دارن تنگ شده بود؛ امیدوارم دیگه غیبتتون طولانی نشه...
بسم رب الحسین علیه السلام

مجددا سلام برشما
انشالله اول از همه خودمون عمل کننده به نوشته هایی که در این تالار میگذاریم باشیم «.به قول شما »«انشالله»شما هم تو این ایام عزیز قطره اشکی بر گونه غلطید، مافرامش شدگان رو فراموش نفرمایید .غیبت ما برای تعمیرات خودمان بود وهست .انشالله خداوند متعال که شاهداین گونه فعالیت های مذهبی هست ؛ باعث بشه اجازه صادر بشه در آخرت شهدا شفاعتمون کنند آمین
اللهم عجل لولیک الفرج
یا صا حب الزمان اغثنی
یا صاحب الزمان ادرکنی

بسم الله الرحمن الرحیم
حسبنا الله و نعم الوکیل ... آل عمران 173...پشت و پناه ما خداست و چه پشت و پناه خوبی.
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط کبوتر حرم
ارسال پاسخ 


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان

بازگشت به بالابازگشت به محتوا