ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امیتازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
شأن نزول سوره ها
۷ آذر ۱۳۹۰, ۰۶:۱۳ عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۷ تير ۱۳۹۳ ۱۱:۳۰ صبح، توسط هُدهُد صبا.)
ارسال: #1
Star شأن نزول سوره ها
علي (ع) قائد البره ( سوره مائده - آيه 55 )
***********************************************
إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ ﴿55 / مائده﴾
***********************************************
در تفسير مجمع البيان از عبدالله ابن عباس چنين نقل شده كه روزي در كنار چاه زمزم نشسته بود و براي مردم از قول پيامبر ( صلوات الله عليه و آله ) حديث نقل مي كرد ، ناگهان مردي كه عمامه اي بر سر داشت و صورت خود را پوشانيده بود نزديك آمد و هر مرثيه كه ابن عباس از پيغمبر ( ص ) نقل حديث مي كرد ، او نيز با جمله قال رسول الله صلّي الله عليه و آله نقل مي كرد .
ابن عباس او را قسم داد تا خود را معرفي كند ، او صورت خود را گشود و صدا زد : اي مردم ! هركس مرا نمي شناسد بداند من ابوذر غفاري هستم ، با گوش هاي خود اين سخنان را از رسول خدا (ص ) شنيدم و اگر دروغ مي گويم هر دو چشمم كور باد كه پيامبر (ص) فرمود : " علي ، قائد البره و قاتل الكفره منصور من نصره ، مخذول من خذله " ، " علي (ع) پيشواي نيكان است و كشنده كافران ، هر كس او را ياري كند ، خدا ياريش خواهد كرد .
سپس ابوذر اضافه كرد : اي مردم ! روزي از روزها با رسول خدا (ص ) در مسجد نماز مي خواندم . سائلي وارد شد و از مردم تقاضاي كمك كرد ولي كسي چيزي به او نداد ، او دست خود را به آسمان بلند كرد و گفت : خدايا ! تو شاهد باش كه من در مسجد رسول تو تقاضاي كمك كردم ، كسي جواب مساعد به من نداد . در همين حال ، علي (ع) كه در حال ركوع بود با انگشت كوچك دست راست خود اشاره كرد .
سائل نزديك آمد و انگشتر را از دست آن حضرت بيرون آورد . پيامبر (ص) كه در حال نماز بود اين جريان را مشاهده كرد . هنگامي كه از نماز فارغ شد ، سر به سوي آسمان بلند كرد و چنيني گفت : خداوندا ! برادرم موسي از تو تقاضا كرد كه روح او را وسيع گرداني ، كارها را بر او آسان سازي و گره از زبان او بگشايي تا مردم گفتارش را درك كنند و نيز موسي درخواست كرد ، هارون را كه برادرش بود وزير و ياورش قرار دهي و به وسيله ........................... و زياد كني و در كارهايش شريك سازي .
خداوند ! من محمد ، پيامبر و برگزيده توأم ، سينه مرا گشاده كن و كارها را بر من آسان ساز ، از خاندانم علي (ع) را وزير من گردان تا به وسيله او پشتم قوي و محكم گردد .
ابوذر مي گو.يد : هنوز دعاي پيامبر (ص) پايان نيافته بود كه جبرئيل نازل شد و به پيامبر (ص) گفت : بخوان ! پيامبر (ص) فرمود: چه بخوانم؟ گفت : بخوان اِنّما وليّكم الله و رسوله و الّذين آمنوا ...........

آيا به آيات قرآن نمى‏ انديشند يا [مگر] بر دل هايشان قفلهايى نهاده شده است؟
سوره محمد(ص)/ آیه 24
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط hamed ، مریم گلی ، seyedebrahim ، گمنام ، yagobian
۱۳ آذر ۱۳۹۱, ۰۲:۱۸ عصر
ارسال: #2
RE: شأن نزول آيات
سوره بقره




إِنَّ اللّهَ لايَسْتَحْيي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها فَأَمَّا الَّذينَ آمَنُوا فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ أَمَّا الَّذينَ كَفَرُوا فَيَقُولُونَ ما ذا أَرادَ اللّهُ بِهذا مَثَلاً يُضِلُّ بِهِ كَثيراً وَ يَهْدي بِهِ كَثيراً وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقينَ

خداوند از اين كه به (موجودات ظاهراً كوچكى مانند) پشه، و حتى كمتر از آن، مثال بزند شرم نمى كند. (در اين ميان) آنها كه ايمان آورده اند، مى دانند كه آن، حقيقتى است از طرف پروردگارشان; و اما آنها كه راه كفر را پيموده اند، (اين موضوع را بهانه كرده) مى گويند: «منظور خداوند از اين مَثَل چه بوده است؟!» (آرى،) خدا جمع زيادى را با آن گمراه، و گروه بسيارى را هدايت مى كند; ولى تنها فاسقان را با آن گمراه مى سازد!

جمعى از مفسران از «ابن عباس» در شأن نزول آيه فوق چنين نقل كرده اند: هنگامى كه خداوند در آيات گذشته پيرامون منافقين، دو مثال بيان كرد (مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ نارا... ـ و ـ أَوْ كَصَيِّب مِنَ السَّماءِ) منافقين گفتند: خداوند برتر و بالاتر از اين است كه چنين مثال هائى بزند، و از اين راه در وحى بودن قرآن اظهار ترديد كردند، در اين موقع آيه فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت.(1)

بعضى ديگر گفته اند: هنگامى كه در آيات قرآن، مثل هائى به «ذباب» (مگس) و «عنكبوت» زده مى شد، جمعى از مشركان اين موضوع را بهانه قرار داده، زبان به انتقاد گشودند و مسخره كردند كه اين چگونه وحى آسمانى است كه سخن از «عنكبوت» و «مگس» مى گويد؟ آيه فوق نازل شد و با تعبيراتى زنده به آنها جواب داد.(2)

* * *

امام علی در ساعاتی بعد از ضربت فرمودند : خدایا این اولین صبحی است که علی بعد از نماز صبح به اجبار خوابیده است
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط هُدهُد صبا ، گمنام ، hamed ، yagobian ، راد
۱۵ آذر ۱۳۹۱, ۰۸:۲۲ صبح
ارسال: #3
RE: شأن نزول آيات
(تَعْرُجُ الْمَلائِكَةُ وَالرُّوحُ اِلَيْهِ فى يَومٍ كانَ مِقْدارُهُ خَمْسينَ اَلْفَ سَنَةٍ).


رسول خدا صلى الله عليه و آله پنجاه هزار سال حكومت مى كند
(تَعْرُجُ الْمَلائِكَةُ وَالرُّوحُ اِلَيْهِ فى يَومٍ كانَ مِقْدارُهُ خَمْسينَ اَلْفَ سَنَةٍ).
(فرشتگان و روح [يعنى فرشته مقرّب خداوند] به سوى او عروج مى كنند در آن روزى كه مقدارش پنجاه هزار سال است ).(
معارج : 4.)
در روايات بسيارى آمده است كه منظور از آن روز، مدّت سلطنت حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله در رجعت است .
امام صادق عليه السلام در تفسير اين آيه فرمود:
(روزيكه پنجاه هزار سالست ، روزگار رجعت حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله است كه در رجعت مدّت فرمانروائى آن حضرت پنجاه هزار سالست . و مدّت فرمانروائى امير مؤمنان عليه السلام چهل و چهار هزار سال است ).(بحارالانوار: ج 53، ص 104 / الايقاظ: ص 368 .)

[تصویر:  80683182710471481126.gif]
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط hamed ، هُدهُد صبا ، yagobian
۱۶ آذر ۱۳۹۱, ۰۷:۳۵ عصر
ارسال: #4
RE: شأن نزول آيات
اَ لَمْ تَرَ كَیفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعادٍ إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ الَّتِی لَمْ یخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ

ماجرای شدّاد چیست؟
بهشت شدّاد و هلاكت او قبل از دیدار بهشت خود
بعضی در ذیل آیه 6 تا 8 سوره فجر ماجرای بهشت شدّاد و هلاكت او را قبل از دیدار آن بهشت نقل كرده‎اند. در این آیات چنین می‎خوانیم:
«اَ لَمْ تَرَ كَیفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعادٍ إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ الَّتِی لَمْ یخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ؛ آیا ندیدی پروردگارت با قوم عاد چه كرد؟ با آن شهر اِرَم و باعظمت عاد چه نمود؟ همان شهری كه مانندش در شهرها آفریده نشده.»
روایت شده: عاد كه حضرت هود ـ علیه السلام ـ مأمور هدایت قوم عاد شد، دو پسر به نام «شدّاد» و «شدید» داشت، عاد از دنیا رفت، شدّاد و شدید با قلدری جمعی را به دور خود جمع كردند و به فتح شهرها پرداختند، و با زور و ظلم و غارت بر همه جا تسلط یافتند، در این میان، ‌شدید از دنیا رفت، و شدّاد تنها شاه بی‎رقیب كشور پهناور شد، غرور او را فرا گرفت (هود ـ علیه السلام ـ او را به خداپرستی دعوت كرد، و به او فرمود: «اگر به سوی خدا آیی، خداوند پاداش بهشت جاوید به تو خواهد داد، او گفت: بهشت چگونه است؟ هود ـ علیه السلام ـ بخشی از اوصاف بهشت خدا را برای او توصیف نمود. شدّاد گفت اینكه چیزی نیست من خودم این گونه بهشت را خواهم ساخت، كبر و غرور او را از پیروی هود ـ علیه السلام ـ باز داشت).
او تصمیم گرفت از روی غرور، بهشتی بسازد تا با خدای بزرگ جهان عرض اندام كند، شهر اِرَم را ساخت، صد نفر از قهرمانان لشكرش را مأمور نظارت ساختن بهشت در آن شهر نمود، هر یك از آن قهرمانان هزار نفر كارگر را سرپرستی می‎كردند و آنها را به كار مجبور می‎ساختند.
شدّاد برای پادشاهان جهان نامه نوشت كه هر چه طلا و جواهرات دارند همه را نزد او بفرستند، ‌و آنها آنچه داشتند فرستادند.
آن قهرمانان مدت طولانی به بهشت سازی مشغول شدند، تا این كه از ساختن آن فارغ گشتند، و در اطراف آن بهشت مصنوعی، حصار (قلعه و دژ) محكمی ساختند، در اطراف آن حصار هزار قصر با شكوه بنا نهادند، سپس به شدّاد گزارش دادند كه با وزیران و لشكرش برای افتتاح شهر بهشت وارد گردد.
شدّاد با همراهان، با زرق و برق بسیار عریض و طویلی به سوی آن شهر (كه در جزیره العرب، بین یمن و حجاز قرار داشت) حركت كردند، هنوز یك شبانه روز وقت می‎خواست كه به آن شهر برسند،‌ ناگاه صاعقه‎ای همراه با صدای كوبنده و بلندی از سوی آسمان به سوی آنها آمد و همه آنها را به سختی بر زمین كوبید، همه آنها متلاشی شده و به هلاكت رسیدند.(مجمع البیان، ج 1، ص 486 و 487.)
دلسوزی عزرائیل برای شدّاد
روزی رسول خدا ـ علیه السلام ـ نشسته بود، عزرائیل به زیارت آن حضرت آمد پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ از او پرسید: «ای برادر! چندین هزار سال است كه تو مأمور قبض روح انسانها هستی، آیا در هنگام جان كندن آنها دلت برای كسی رحم آمد؟»
عزرائیل گفت: در این مدت دلم برای دو نفر سوخت:
1. روزی دریا طوفانی شد و امواج سهمگین دریا یك كشتی را در هم شكست، همه سرنشینان كشتی غرق شدند،‌تنها یك زن حامله نجات یافت، او سوار بر پاره تخته كشتی شد و امواج ملایم دریا او را به ساحل آورد و در جزیره‎ای افكند، در این میان فرزند پسری از او متولد شد، من مأمور شدم جان آن زن را قبض كنم، دلم به حال آن پسر سوخت.
2. هنگامی كه شدّاد بن عاد سالها به ساختن باغ بزرگ و بهشت بی‎نظیر خود پرداخت، و همه توان و امكانات ثروت خود را در ساختن آن صرف كرد، و خروارها طلا و گوهرهای دیگر برای ستونها و سایر زرق و برق آن خرج نمود تا تكمیل شد(اوصاف این بهشت بسیار پر زرق و برق در شهر اِرَم، در كتاب مجمع البیان، ج 10، ص 486 و 487 آمده است.)وقتی كه خواست از آن دیدار كند، همین كه خواست از اسب پیاده شود و پای راست از ركاب بر زمین نهاد، هنوز پای چپش بر ركاب بود كه فرمان از سوی خدا آمد كه جان او را قبض كنم، آن تیره بخت از پشت اسب بین زمین و ركاب اسب گیر كرد و مرد، دلم به حال او سوخت از این رو كه او عمری را به امید دیدار بهشتی كه ساخته بود به سر برد، سرانجام هنوز چشمش بر آن نیفتاده بود، ‌اسیر مرگ شد.
در این هنگام جبرئیل به محضر پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ رسید و گفت: «ای محمد! خدایت سلام می‎رساند و می‎فرماید: به عظمت و جلالم سوگند كه آن كودك همان شدّاد بن عاد بود، او را از دریای بیكران به لطف خود گرفتیم، بی‎مادر تربیت كردیم و به پادشاهی رساندیم، در عین حال كفران نعمت كرد، و خودبینی و تكبر نمود،‌ و پرچم مخالفت با ما برافراشت، سرانجام عذاب سخت ما او را فرا گرفت، ‌تا جهانیان بدانند كه ما به كافران مهلت می‎دهیم ولی آنها را رها نمی‎كنیم، چنان كه در قرآن می‎فرماید:
«إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ؛ ما به آنها مهلت می‎دهیم تنها برای این كه بر گناهان خود بیفزایند، و برای آنها عذاب خوار كننده‎ای آماده شده است.»( آل عمران، آیه 178)

[تصویر:  80683182710471481126.gif]
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط هُدهُد صبا ، hamed ، yagobian
۲۰ آذر ۱۳۹۱, ۰۸:۳۳ صبح
ارسال: #5
RE: شأن نزول آيات
قاطع ترین سوره قرآن
نه گفتن هنر بسیار مهمی است که از مهارتهای لازم زندگی به شمار می‌رود. بسیاری از مشکلات بزرگ و کوچکی که ما در زندگی داریم بخاطر این است که توانایی و جرأت و جسارت نه گفتن را نداریم.

به زبان امروزی ها رودربایستی باعث می‌شود گاهی اوقات از حق و حقوق خود بگذریم و دچار بسیاری از مشکلات شویم.

این مسئله زمانی بسیار حاد و لاعلاج می‌شود که پا را از خط قرمزهای دین فراتر گذاشته و نعوذبالله وارد حرام و معصیت الهی می‌شویم.

فقط بخاطر اینکه نتوانستیم نه بگوئیم، خجالت کشیدیم و یا رویمان نشد. خداوند پیامبر را به قاطعیت در دین فرا می‌خواند و او را الگویی قرار می‌دهد تا امت پیامبر قاطعیت را از او بیاموزند و در بهترین زمان سوره کافرون را بر قلب نازنین پیامبر نازل می کند تا اورا یاری نماید .

به نام خداوند رحمتگر مهربان

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

بگو اى كافران (1)

قُلْ یَا أَیُّهَا الْكَافِرُونَ (1)

آنچه مى‏پرستید نمى‏پرستم (2)

لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ (2)

و آنچه مى‏پرستم شما نمى‏پرستید (3)

وَلَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ (3)

و نه آنچه پرستیدید من مى‏پرستم (4)

وَلَا أَنَا عَابِدٌ مَّا عَبَدتُّمْ (4)

و نه آنچه مى‏پرستم شما مى‏پرستید (5)

وَلَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ (5)

دین شما براى خودتان و دین من براى خودم (6)

لَكُمْ دِینُكُمْ وَلِیَ دِینِ (6)

لحن سوره نشان می‌دهد در زمانی نازل شده که مسلمانان در اقلیت و کفار در اکثریت و پیامبر از ناحیه آنها سخت در فشارهای اقتصادی، اجتماعی، روانی بود و اصرار داشتند با این تحریم‌ها او را به سازش بکشانند، پیامبر دست رد به سینه همه آنها می‌زند و آنها را به طور کلی مأیوس می‌کند

شأن نزول سوره کافرون


گروهی از سران مشرکان قریش مانند ولید بن نعیره و عاصم بن وائل و حارث بن قیس خدمت پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) رسیدند. گفتند:

ای محمد بیا از آئین ما پیروی کن ما نیز از آئین تو پیروی می‌کنیم و تو را در تمام امتیازات خود شریک می‌سازیم. یکسال تو خدایان ما را عبادت کن و سال دیگر ما خدای تو را عبادت می‌کنیم. اگر آئین تو بهتر باشد ما از آن با تو شریک می‌شویم و بهره خود را گرفته‌ایم و اگر آئین ما بهتر باشد تو در آیین ما شریک شده و بهره‌ات را از آن گرفته‌ای.

پیغمبر فرمود: پناه بر خدا که من چیزی را همتای او قرار دهم. گفتند لااقل بعضی از خدایان ما را لمس کن و از آنها تبرک جوی ما هم تصدیق تو می‌کنیم و خدای تو را می‌پرستیم.

پیامبر فرمود: من منتظر فرمان پروردگارم هستم. در این هنگام سوره کافرون نازل شده و رسول الله به مسجدالحرام آمد درحالی که جمعی از سران قریش در آنجا جمع بودند بالای سر آنها ایستاد و این سوره را تا آخر بر آنها خواند آنها وقتی پیام این سوره را شنیدند کاملاً مأیوس شدند و حضرت و یارانش را آزار دادند.
**************************************************


جوانها در ارتباط با دوستان، نیاز دارند که نه گفتن را بیاموزند گاهی اوقات بله گفتن به ارتباط حرام، استعمال دخانیات، مواد مخدر سعادت دنیا و آخرت انسان را به نابودی می‌کشاند. پس گفتن یک کلمه بله، عقب‌نشینی است و دشمن امیدوار به فتح خاکریزهای بعدی می‌شود.

شیاطین انسی و جنی، قدم به قدم با پشتکار فراوان، آنقدر جواب‌های مثبت از انسان می‌گیرند تا هستی او را به تلی از خاکستر نیستی تبدیل کنند.
(فرهنگ نیوز)

[تصویر:  80683182710471481126.gif]
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط مریم گلی ، هُدهُد صبا ، hamed ، آشنای غریب ، yagobian
۹ شهريور ۱۳۹۲, ۰۷:۴۳ صبح (آخرین ویرایش در این ارسال: ۹ شهريور ۱۳۹۲ ۰۷:۴۵ صبح، توسط هُدهُد صبا.)
ارسال: #6
RE: شأن نزول آيات
هجرت ؛ راه برون رفت از زشتی ها

[تصویر:  Page-Data%5CStaticImages%5C89%5C1%5C1-15%5C71113.JPG]


شأن نزول آیه های ۵۶ و ۵۷ سوره عنکبوت
سرانجام پس از انتظار طولانی ، هجرت مسلمانان آغاز شد؛ هجرتی که پیامبر وعده داده بود و همه برای فرا رسیدن آن لحظه شماری می کردند. مسلمانان بی پناه در فشار ، بیش از همه خوشحال بودند و به هم تبریک می گفتند. پس از هجرت پیامبر، مسلمانان گروه گروه خود را به مدینه رساندند و به پیامبر(ص) پیوستند، ولی عده ای که اسیر قوم و قبیله ، خانه و کاشانه شان بودند، نتوانستند از دل بستگی به زن و فرزند و دنیا چشم بپوشند. بنابر این ، از تصمیم گیری باز ماندند . یکی از بهانه های آنان این بود که ما می ترسیم از دیار خود بیرون رویم و به سبب جنگ با دشمن و یا گرسنگی بمیریم. گذشته از این مصیبت دوری از بستگان و شهر و دیار خود را چه کنیم؟ آنان از درک این موضوع غافل بودند که هرگاه ایمان که تمام هستی معنوی یک مسلمان است ، در خطر حمله و نابودی قرار گیرد، برای گریز از این وضعیت و حفظ ایمان و دینداری ، جز هجرت از سرزمین زشتی ها به دیاری امن ، راه دیگری باقی نمی ماند.
در این جا آیه های ۵۶ و ۵۷ سوره عنکبوت نازل شد و به آنان دستور داد که از آن سرزمین هجرت کنند و به نگرانی فراهم شدن رزق و روزی که مانع هجرت می شود، توجه نکنند؛ چون جنبندگان از خوان نعمت الهی بهره می برند و نباید غم و اندوه به خود راه دهند. خداوند همچنین توصیه می کند که از مرگ در غربت نهراسند.
بدیهی است مردان در دیار شرک دردناکتر است ، ولی مرگ، پایان زندگی نیست، بلکه آغاز یک زندگی جدید خواهد بود:
ای بندگان من که ایمان آورده اید، زمین من وسیع است. تنها مرا بپرستید (و تسلیم در برابر فشارهای دشمنان نشوید ) ﴿ ۵۶ ﴾
هر انسانی مرگ را می چشد، سپس به سوی ما باز می گردد . ﴿۵۷ ﴾.

آيا به آيات قرآن نمى‏ انديشند يا [مگر] بر دل هايشان قفلهايى نهاده شده است؟
سوره محمد(ص)/ آیه 24
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط mah19 ، بشارت
۷ مهر ۱۳۹۲, ۱۱:۲۷ صبح
ارسال: #7
RE: شأن نزول آيات
«وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انفَضُّوا إِلَيْهَا وَتَرَكُوكَ قَائِمًا قُلْ مَا عِندَ اللَّهِ خَيْرٌ مِّنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَةِ وَاللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ». [62–11] سوره جمعه
ترجمه

و چون تجارتی یا بازیچه ای بینند، پراکنده می شوند و به جانب آن می روند و تو را همچنان ایستاده رها می کنند. بگو: آنچه در نزد خداست از بازیچه و تجارت بهتر است و خدا بهترین روزی دهندگان است.

نزول

جابر بن عبدالله انصارى گوید: که با رسول خدا صلى الله علیه و آله نماز جمعه می‌خواندیم در آن میان کاروان و قافله تجارت رسید. مردم در حین اداء نماز پراکنده شدند و کسى در صفوف جماعت جز دوازده نفر باقى نماند سپس این آیه نازل گردید.
حسن بصرى و ابومالک گویند: گرسنگى بر اهل مدینه غلبه یافت و آذوقه هم گران شده بود تا این که کاروان و قافله تجارت دحیة بن خلیفه که بازرگانى زیتون مى کرد از شام وارد گردید در حالتى که پیامبر مشغول خواندن خطبه نماز جمعه بوده است وقتى که قافله را دیدند به طرف او شتافتند که مبادا دیگران سبقت جسته و از اموال کاروان مزبور خریدارى نمایند در این شتابزدگى جز عده قلیلى براى نماز جمعه باقى نماندند سپس این آیه نازل گردید و پیامبر فرمود: اگر همه مسلمین می‌رفتند هر آینه آتش آن‌ها را فرامی‌گرفت و ناگفته نماند کاروان‌هاى تجارت موقعى که به مدینه وارد می‌شدند در چند میلى مدینه شروع به طبل زدن و نواختن نى می‌نمودند تا مردم از آمدن آن‌ها اطلاع یابند.[sup][۱][/sup]
ابن شهر آشوب از تفسیر مجاهد و ابویوسف یعقوب بن سنان از ابن عباس نقل نمایند که دحیه کلبى در روز جمعه اى که پیامبر مشغول خواندن خطبه نماز جمعه بود با کاروان خود از تجارت شام با حمل زیتون به طرف مدینه مى آمد و مطابق معمول خود براى مطلع ساختن مردم به زدن طبل و نواختن نى پرداختند. در این میان جماعتى که براى اداى نماز جمعه حاضر شده بودند از دور پیامبر متفرق شده و جز على بن ابى‌طالب و حسن و حسین و فاطمه علیهم‌السلام و نیز سلمان و ابوذر و مقداد و صهیب بقیه به طرف کاروان تجارت مزبور شتافتند و پیامبر را در نماز جمعه تنها گذاشتند در حالتى که پیامبر مشغول خواندن خطبه نماز جمعه بوده است.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند توجه و نظر خود را در این روز جمعه به مسجد و نماز من معطوف کرده است و اگر در میان تفرق و پراکندگى مردم از نماز این گروه هشت نفر باقى نمى ماندند که اکنون با من در نماز شرکت می‌نمایند. هر آینه مدینه با اهل آن در آتش قرار مى گرفتند و مانند قوم لوط عذاب باریدن سنگ بر سر آن‌ها مى آمد.[sup][۲][/sup]
جابر گوید: کاروان مزبور مربوط به دحیة بن خلیفة الکلبى بوده که از شام مى آمده است و البته پیش از مسلمان شدن او بوده است.[sup][۳][/sup]



منابع

آيا به آيات قرآن نمى‏ انديشند يا [مگر] بر دل هايشان قفلهايى نهاده شده است؟
سوره محمد(ص)/ آیه 24
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط mah19 ، آشنای غریب
۲۷ تير ۱۳۹۳, ۱۱:۳۲ صبح
ارسال: #8
RE: شأن نزول سوره ها
شأن نزول سوره قدر
نگاهي گذرا به روايات و كتب تاريخي و تفسيري كه درباره شأن نزول اين سوره مباركه سخن به ميان آورده اند، ما را با اين حقيقت مي رساند كه دليل نزول سوره مباركه قدر يا به عبارت روشن تر، سبب اعطا و تفضلّ شب قدر به پيامبر گرامي صلی الله علیه و آله و اين امت، تسلاي خاطر و دل جويي از آن پيامبر رحمت صلی الله علیه و آله بوده است.
در اين خصوص رواياتي در اختيار است كه بخشي از آن را در همين نوشتار آورديم.
اينك، براي تكميل بحث روايات ديگري را هم ضميمه مي كنيم:
در كتب روايي و تفسيري و تاريخي و از راه هاي گوناگون مي خوانيم كه آورده اند:
«شبي پيامبر صلی الله علیه و آله خواب ديدند كه امويان يكي پس از ديگري از منبر آن بزرگوار بالا مي روند و مردم را پس زده و آنان را از راه اسلام بر مي گردانند. فرداي آن شب آن حضرت اندوهگين و افسرده خاطر بودند. در اين حال، فرشته وحي از راه رسيد و سبب اين افسردگي را از ايشان جويا شد. پيامبر گران قدر صلی الله علیه و آله ماجراي خواب شب گذشته را بازگو فرمودند. جبرئيل عرض كرد: به آن كس تو را به حق و به جا پيامبر كرد سوگند كه از اين جريان بي اطلاع بودم. فرشته پيام آور دين، اين سخن گفت و به آسمان رفت و چيزي نگذشت كه همراه با آياتي از قرآن خدمت پيامبر مقدس اسلام شرفياب شد و وجود نازنين او را با آن آيات مأنوس كرد:
«أفرأيت ان متعناهم سنين * ثم جائهم ما كانوا يوعدون * ما اغني عنهم ما كانوا يتمتعون»1
خلاصه ترجمه: «اگر چند صباحي به مقدار اندكي از دنيا بهره مندشان كرديم، پس از آن عذاب به سراغ آنان آمد. آيا گمان داري اين بهره اندك از دنيا آنان را از عذاب موعود بي نياز مي كند ـ و نجاتشان مي دهد ـ؟!
و هم چنين:
«انا انزلناه في ليلة القدر * و ما ادريك ما ليلة القدر * ليلة القدر خير من الف شهر»
به راستي كه ما قرآن را در شب قدر نازل كرديم و تو چه داني شب قدر چيست؟ شب قدر برتر از هزار ماه است».
در دنباله روايت آمده است كه: «خداوند شب قدر را براي پيامبرش برتر از هزار ماه حكومت بني اميه قرار داد.»
يكي از راويان اين حديث (القاسم بن فضل) گويد: «دوران حكومت بني اميه را حساب كرديم، ديديم هزار ماه است بي كم و زياد».2
1ـ الشعراء / 20 و 27.
2ـ الدر المنثور؛ ج 6، ص 371.
http://pajuhesh.irc.ir/product/book/show...xId/132046

آيا به آيات قرآن نمى‏ انديشند يا [مگر] بر دل هايشان قفلهايى نهاده شده است؟
سوره محمد(ص)/ آیه 24
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط آشنای غریب
۲۹ آذر ۱۳۹۶, ۰۲:۳۱ صبح
ارسال: #9
RE: شأن نزول سوره ها
شأن نزول « هَلْ أَتى‏ عَلَى الْإِنْسان‏ ... » ( سوره انسان )


در مجمع نقل نموده كه روايات خاصه و عامّه موافق شده بر نزول آيات اين سوره از انّ الابرار يشربون تا كان سعيكم مشكورا درباره امير المؤمنين علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها و حسنين علیهما السلام و فضّه خادمه ايشان عليهم السّلام؛

و آنكه اجمال اين قصّه آن است كه حسنين عليهما السلام مريض شدند و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و وجوه اصحاب از آن دو عيادت نمودند و به حضرت امير گفتند خوب است براى شفا دو فرزند خود نذرى فرمائى و او سه روز روزه نذر فرمود و حضرت زهرا و فضه خادمه هم به آنحضرت در نذر تأسى نمودند و خداوند آن دو را شفا داد و حضرت امير آن ايّام چيزى نداشت سه صاع جو كه هر صاعى قريب به يك من تبريز است از يك نفر يهودى قرض كرد و در بعضى از روايات است كه گرفت و بنا شد در عوض براى او پشم ببافد و آورد آن جو را نزد حضرت زهرا و او يك صاع از آن را آرد فرمود و نان پخت و چون امير المؤمنين عليه السّلام از نماز مغرب فارغ شد خدمت او آورد كه افطار نمايند ناگاه فقيرى آمد و سؤال نمود پس نان ها را به او دادند و با آب افطار نمودند و چون روز دوم شد صاع ديگر را آرد كرد و نان پخت و در وقت افطار حاضر نمود پس يتيمى آمد و درخواست نمود و ايشان نان ها را به او دادند و با آب افطار كردند و چون روز سوّم شد بقيّه جو را حضرت زهرا آرد فرمود و نان پخت و در وقت افطار خدمت امير عليه السّلام حاضر نمود پس اسيرى آمد و طلب نمود و ايشان نان ها را به او دادند و با آب افطار نمودند و چون روز چهارم شد و از نذر فارغ شده بودند ، حضرت امير با حسنين عليهما السلام خدمت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم رسيدند با آنكه ضعيف شده بودند پس پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم گريه كرد و جبرئيل سوره هل اتى را نازل نمود.

تفسير روان جاويد، ج‏5، ص: 316
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال پاسخ 


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان

بازگشت به بالابازگشت به محتوا