ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امیتازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
کوتاه اما عمیق
۳ آذر ۱۳۹۰, ۱۰:۲۴ عصر
ارسال: #1
کوتاه اما عمیق


حسن ، جان خود را در یک جهاد خاموش و آرام فدا کرد

و چون وقت شکستن سکوت رسید شهادت کربلا واقع شد

شهادتی که پیش از آنکه حسینی باشد ، حسنی بود!




[تصویر:  images?q=tbn:ANd9GcQ-ZD_iIZqFSfZpRm-xxLT...xDLhNJO-cY]

آقاجان بدانید و بدانند که لبخند رضایت شما را با هیچ چیز عوض نخواهیم کرد
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط منتظر ، hamed ، safirashgh ، هُدهُد صبا ، zeinab
صفحه 3 (پست بالا اولین پست این موضوع است.)
۹ مهر ۱۳۹۳, ۰۸:۴۸ عصر
ارسال: #21
کوتاه اما عمیق
بسم.الله

ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﺎﺭﺗﺎﻥ؟ ﻫﻤﻪ ﮔﻔﺘﯿﻢ "ﻧـﻮﮐـﺮﯾﻢ"
ﭼﻮﻥ ﺑﺎﺭ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺷﺎﻧﻪ ﻣﯽﺑﺮیم

☜ﻣﺎ ﺭﺍ ﺍﮔﺮ ﭼﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﺧﺮﺍﺏ ﮐﺮﺩ
ﺍﻣﺎ ﺑﻪ.ﻟﻄﻒ.ﺭﻭﺿﮥ.ﺍﺭﺑﺎﺏ.ﺑﻬﺘﺮﯾﻢ

*صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)*

Rose حالا که آمده ای چترت را ببند...
در سرای ما جز مهربانی نمیبارد...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط Bitanem
۱۵ مهر ۱۳۹۳, ۰۸:۴۹ عصر
ارسال: #22
کوتاه اما عمیق
حسین جان؛
روزی که شود"اذاالسما انفطرت"
وانگه که شود"اذاالنجوم انکدرت"
من دامن تو بگیرم اندر "سئلت"
گویم صنما "بای ذنب قتلت "
عشق تومرا "الست منکم ببعید "
هجرتو مرا"ان عذابی لشدید"
برکنج لبت نوشته"یحیی ویمیت"
من مات من العشق فقد مات شهید

Rose حالا که آمده ای چترت را ببند...
در سرای ما جز مهربانی نمیبارد...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط آشنای غریب ، Bitanem
۱۹ مهر ۱۳۹۳, ۰۹:۰۹ عصر
ارسال: #23
کوتاه اما عمیق
دیدم مادرم داره آش درست میکنه
سوال کردم :
مادر...آش چی می پزی؟
گفت:
آش پشت پا
گفتم :
ازما کسی مسافرت نمی ره.گفت:
حسین (ع )امشب از مدینه به سمت کربلا راه می افته گفتم:
چرا تو؟
گفت:
آخه حسین(ع) مادر نداره...

السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین(ع)

Rose حالا که آمده ای چترت را ببند...
در سرای ما جز مهربانی نمیبارد...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط Bitanem ، hamed ، آشنای غریب
۲۶ مهر ۱۳۹۳, ۰۹:۰۴ عصر
ارسال: #24
کوتاه اما عمیق
دستمال خیس آرزوهایم را فشردم همین ۴ قطره چکید :

اربعین
پای پیاده
کربلا
با همسرم

Rose حالا که آمده ای چترت را ببند...
در سرای ما جز مهربانی نمیبارد...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط Bitanem ، آشنای غریب
۲۸ مهر ۱۳۹۳, ۰۹:۳۲ عصر
ارسال: #25
کوتاه اما عمیق
پیچیده شمیمت همه جا
ای تن بی سر
چون شیشه ی عطری
که سرش گم شده باشد....
ح
س
ی
نِ
شرحه شرحه ی من...

Rose حالا که آمده ای چترت را ببند...
در سرای ما جز مهربانی نمیبارد...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط Bitanem ، آشنای غریب
۱۷ آبان ۱۳۹۳, ۰۱:۰۲ عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۸ آبان ۱۳۹۳ ۰۸:۲۵ صبح، توسط hamed.)
ارسال: #26
کوتاه اما عمیق
"زهرا" ، داغ علی را ندید !
"علی" ، داغ حسن را ندید !
"حسن" ، داغ حسین را ندید !
"حسین" ، داغ رقیه را ندید !
"عباس" ، داغ علی اصغر را ندید !
چه کشید ""زینب""
که داغ تک تکشان را به عینه دید،،،،
امان‌ازدل‌زینب...

Rose حالا که آمده ای چترت را ببند...
در سرای ما جز مهربانی نمیبارد...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط hamed ، آشنای غریب ، Bitanem
ارسال پاسخ 


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان

بازگشت به بالابازگشت به محتوا