ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امیتازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
زنان نمونه
۲۹ آبان ۱۳۹۰, ۰۳:۴۶ عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۵ شهريور ۱۳۹۱ ۰۵:۳۹ عصر، توسط هُدهُد صبا.)
ارسال: #1
Star زنان نمونه
سلام بر همه دوستان و یاران قرانی بزرگوار
با اجازه همگی میخوام در این قسمت گاهی یکی از زنان برجسته تاریخ رو که کم و بیش هممون چیزایی در موردشون شنیدیم رو معرفی کنم.
ممنون میشم اگر دوستان کمک کنند.



آسيه .
يكى از زنان نمونه , مومنه و صابر, آسيه است .
وى , كـه دختر مزاحم و همسر فرعون است , در ميان زرق و برق و تجملات زندگى مى كرد, ولى هـرگـز تـسليم هواى نفس نگرديد و با ايمانى محكم به پروردگار, مدافعى حقيقى براى حضرت موسى (ع ) در بارگاه فرعون بود.
آسيه , در همان دوران كودكى , حضرت موسى (ع ) را از آب گرفت و بهتر از مادر, از وى پرستارى كرد و هرگز اجازه نداد به حضرتش آسيبى برسد.
هنگامى كه حادثه دلخراش همسر و بچه هاى حزبيل به وقوع پيوست , خداوند عروج عارفانه آن زن پارسا و قهرمان را به ديد آسيه گذاشت و ايمان آسيه از آن صحنه , قوى تر شد.
وى پـس از آن مـاجـرا, در عالمى از نيايش و رازونياز با خداى خود بود كه فرعون بر او وارد شد و ايمان مخفى آسيه بر طاغوت زمان آشكارشد.
آسـيـه در آن روز, مـهر سكوت را شكست , در مقابل فرعون ايستاد و با كمال قاطعيت گفت : اى فرعون !.
تـا بـه كـى در خـواب غـفـلـت فـرو رفته اى و مى خواهى بندگان خاص خداوند را در ميان آتش بسوزانى ؟!.
نمى دانى كه همسر حزبيل در چه جايگاهى واردشد!.
فرعون گفت : مگر تو هم در مورد خدايى من شك دارى ؟.
آسيه گفت : مگر من به خدايى تو اعتقاد داشتم ؟.
من از روزى كه موسى (ع ) را از رود نيل گرفتم به پيامبرى او معتقدشدم !.
فرعون ابتدا سعى كرد او را با زبان خوش گمراه سازد, ولى نتيجه اى نگرفت , پس با ارعاب و تهديد وارد شد و با خشم فريادزد: اى آسيه !.
تو را به گونه اى بكشم كه هيچ كس را تا به حال آن گونه نكشته ام !.
سـپـس مـادر آسـيه را احضار و به او گوشزد كرد: دخترت مانند آن زن آرايشگر (همسر حزبيل ) ديوانه شده است , يا بايد به پروردگار موسى كافرشود و يا دستور مى دهم كه او را بكشند.
مادر آسيه دخترش را به گوشه اى برد و به همراهى با فرعون ترغيب كرد.
آسيه گفت : هرگز به خداى موسى كافر نخواهم شد.
فـرعون دستورداد مردم را جمع كردند و آن گاه به دستور او آسيه را به زمين خواباندند و دست و پايش را به چهارميخ بستند و سنگ بزرگى بر روى سينه اش قراردادند.
آسـيـه در آن حـال سخت , اللّه , اللّه مى گفت و با خدايش مناجات پرمعنايى داشت و نجوا مى كرد: رب ابن لى عندك بيتا فى الجنه ونجنى من فرعون وعم له ونجنى من القوم الظالمين , پروردگارا!.
در بهشت نزد خودت خانه اى برايم بناكن !.
و مرا از دست فرعون و عملش نجات بخش و مرا از گروه ستمكاران رهايى ده .
خداوند در اين لحظه , پرده از چشم آسيه برداشت و مقام وى را به او نشان داد.
آسيه خوشحال و خندان شد.
فرعون با كمال تعجب گفت : همسرم ديوانه شده است !.
در ميان اين همه سختى و شكنجه مى خندد!.
آسيه گفت : به خدا سوگند!.
ديوانه نشده ام , اكنون شاهد و ناظر جايگاهى هستم كه در بهشت برايم مهيا كرده اند.
در همين حال, آسيه به ديدار حق شتافت و نداى پروردگارش را لبيك گفت .

[تصویر:  89291638003782700535.jpg]
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط hamed ، هُدهُد صبا ، safirashgh ، نسرین
۱ آذر ۱۳۹۰, ۰۵:۲۱ عصر
ارسال: #2
RE: زنان نمونه
سلام دوستان.
لطفا مطالب این صفحه رو خوانش کنید.Sigh

[تصویر:  89291638003782700535.jpg]
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط osaky
۵ آذر ۱۳۹۰, ۱۰:۴۶ صبح (آخرین ویرایش در این ارسال: ۵ آذر ۱۳۹۰ ۱۰:۵۳ صبح، توسط مریم گلی.)
ارسال: #3
RE: زنان نمونه
آمنه

آمـنـه , دخـتـر وهـب بن عبدمناف , همسر عبداللّه بن عبدالمطلب و مادر گرامى پيامبر بزرگوار اسلام (ص ) است .
وى به پاكى و عفت شهره بود.
عـبـدالـمـطـلب , وى را به عقد فرزندش , عبداللّه , درآورد و ثمره ازدواج آن دو, نورى بود كه در هفدهم ماه ربيع الاول , روز جمعه و پس از طلوع فجر, پا به جهان هستى گذاشت .
در هنگام ولادت فرزند آمنه , ايوان كسرى شكافت و چند كنگره آن فروريخت , آتش آتشكده فارس خـامـوش شـد, دريـاچـه سـاوه خشك گرديد,بت هاى بتخانه مكه سرنگون شد, نورى از وجود آن حـضـرت بـه سـوى آسمان بلندشد كه شعاع آن فرسنگ ها راه را روشن كرد و انوشيروان وموبدان خواب وحشتناكى ديدند.
آمـنـه مـى گـويـد: چـون فـرزنـدم بـه دنيا آمد, نور خيره كننده اى آشكارشد كه شرق و غرب را روشن كرد و من در آن روشنايى قصرهاى شام و بصرى راديدم .
همه اين عظمت , نشان از لياقت و شرافت و بزرگوارى آمنه دارد.
مادرى كه خدا او را براى به دنياآوردن الگوى خلقت برگزيده بود.
وى در هـنـگـام بـاردارى , نـورى در خود مشاهده كرد كه گوياى آينده اى روشن براى محمدبن عبداللّه ر بود.
پيامبر, پنج ساله بود كه به همراه مادر راهى يثرب شد تا آرامگاه پدرش را ـكه قبل از تولد او جان به جان آفرين تسليم كرده بودـ زيارت كند.
آمـنه كه براى اولين بار به آرزويش رسيده بود, فرصت را غنيمت شمرد و يكماه در يثرب ماند تا در كنار قبر همسرش , عبداللّه عقده دل بگشايد وفرزندش نيز, به ياد پدر, ديدگان با اشك آشنا سازد.
هنوز غم زيارت قبر پدر, بر روح پيامبر(ص ) حكمفرما بود كه در هنگامه مراجعت به مكه , آمنه نيز در مـيـان راه , در مـحـلـى بـه نـام ابـواء به سوى معبود شتافت و غمى بر غم هاى رسول خدا(ص ) افزوده شد.
.

[تصویر:  89291638003782700535.jpg]
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط hamed ، هُدهُد صبا ، safirashgh ، نسرین
۷ آذر ۱۳۹۰, ۰۳:۵۹ عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: ۷ آذر ۱۳۹۰ ۰۳:۵۹ عصر، توسط مریم گلی.)
ارسال: #4
RE: زنان نمونه
زينب (س )

.
حضرت زينب , دختر على بن ابيطالب (ع ) و فاطمه زهراى است .
او زنـدگـى شـيـريـنـش را در كـنـار پـدر و مـادر و جد بزرگوارش (نبى گرامى اسلام (ص و برادرانش (امام حسن و امام حسين (ع )) آغاز كرد.
زندگى پررنج و مشقت زينب (س ) پس از پنج سالگى ـ مقارن با رحلت پيامبر اكرم (ص ) ـ آغاز شد و در فاصله اى بسيار كوتاه , پس از مرگ پيامبر, وى شاهد مادرى بود كه در بين درب و ديوار فرياد مى زد: اى فضه , مرا درياب !.
هزاران غم , يكى پس از ديگرى , ميهمان قلب كوچك دختر زهرا شد.
ناراحتى غصب خلافت پدر, بردن على بن ابيطالب (ع ) به اجبار و با پاى برهنه به مسجد, تازيانه هايى كه بر بازوى مادر مى نشست و سرانجام موج سنگين رحلت زهراى مرضيه ى , كمر زينب را شكست .
گويى زينب , از همين آغاز راه , در برابر طوفان تازيانه غم ها قرارمى گيرد تا روزى بتواند همه غم و رنج هستى را بر دوش كشد!.
غـم و رنـجـى كه پدر در كوفه از آن خبر داده است : روزى زينب در كلاس تفسيرش براى بانوان , سوره كهيعص را تفسير مى كرد.
على (ع ) وارد شد و از دخترش پرسيد: كهيعص را تفسير مى كنى ؟!.
زينب عرض كرد: آرى .
على (ع ) فرمود: اى نور ديده !.
ايـن حـروف , رمـزى است در مصيبت وارده بر شما عترت پيغمبر و شايد فرموده باشد: كاف , رمز كربلا است , هاء اشاره به هلاكت عترت دارد, ياء يعنى يزيد,آن كه بر حسين ستم مى كند, عين كنايه از عطش ابى عبداللّه است , و صاد اشاره به صبر دارد.
زينب در زير تازيانه روزگار آبديده مى شود تا پيام رسان عاشورا باشد.
از هـمـيـن رو زمانى كه پسرعمويش , عبداللّه بن جعفر, به خواستگاريش مى آيد, شرط مى كند: در رفتن به خانه برادرم (حسين ) آزاد باشم و هرگاه اوبه مسافرت رفت , من نيز بايد با او بروم !!.
مصيبت شهادت اميرمومنان على (ع ) و امام حسن مجتبى (ع ), زينب را آبديده تر مى كند.
آن گاه زمان هجرت فرا مى رسد و در سال 60 هجرى , به همراه برادرش امام حسين (ع ), از مدينه به مكه و از آن جا به طرف كربلا حركت مى كند.
كـربـلا صـحنه شهادت برادران و برادرزادگان زينب و منظره تماشايى به خون نشستن محمد و عون , دو رزمنده قهرمان و شجاعى است كه در دامان زينب پرورش يافته اند.
زيـنـب , نـاظر اين صحنه هاست و همه اينها از زينب , دختر على (ع ), شيرزنى مى سازد كه از عصر عاشورا, قافله سالار كاروان اسيران آزاديبخش مى شود.
پـس از آتـش گرفتن خيمه ها در شب يازدهم محرم الحرام سال 61 هجرى قمرى و با وجود فشار غـم هـا بر قلب زينب , در نيمه شب با قدى خميده به نماز شب مى ايستد و فرداى آن به همراه امام سجاد(ع ) و ديگر اسرا, راهى كوفه مى شود.
در كـوفـه , زيـنـب (س ) را بـه مـجـلـس ابـن زياد مى برند, در حالى كه كنيزانش , پيرامون وى را گرفته اند.
او با شكوهى خاص وارد مجلس مى شود و به عبيداللّه اعتنايى نمى كند.
ابن زياد, از اين بى توجهى , به شدت ناراحت شده , با اين كه زينب را شناخته است , مى پرسد: اين زن پرنخوت و تكبر كيست ؟.
كسى جواب نمى دهد!.
باز سوال مى كند, تا بار سوم كه زنى پاسخ مى دهد: اين زينب دختر على است !.
عبيداللّه مى گويد: خدا را شكر مى كنم كه شما را رسوا و دروغتان را آشكار كرد!.
زيـنـب با كمال شهامت و شجاعت مى فرمايد: خدا را شكر مى كنيم كه افتخار شهادت را نصيب ما كرد!.
رسوائى از آن فاسق ها است .
ما در عمرمان دروغ نگفته ايم , دروغ هم از آن فاجرهاست .
زينب , در شام و در برابر يزيد نيز با خطبه اى غرا و آتشين , كوس رسوايى يزيد را به صدا درآورد و با ايـن كه در چنگال خون آشام ترين طاغوت زمان اسير بود, چنان حماسه آفريد كه پايه هاى حكومت فرزند معاويه را به لرزه درآورد.
در ظـاهـر, يـزيد فرمانروا بود و زينب تنها و دربند, اما روح بلند دختر فاطمه (س ), يزيد را درهم شـكسته بود و سرانجام يزيد, از ترس سقوطحكومتش , به اين نتيجه رسيد كه كاروان اسيران را به مدينه بفرستد.
پـس از ورود كـاروان بـه مـديـنـه , هـمـه مـى دانـستند بايد به كجا رفت , مسير كاروان به سوى مسجدالنبى ر بود.
زيـنـب كه همه خاطرات مدينه , پيامبر(ص ) و حسين (ع ) را به دل داشت , تا نگاهش به قبر پيامبر گرامى اسلام (ص ) افتاد, صداى گريه اش بلند شدوفريادزد: اى رسول خدار!.
خبر كشته شدن حسين (ع ) را آورده ايم !.
پس از اين ماجرا, مدينه آماده بهره بردارى از كلاس درس امام سجاد(ع ) و زينب كبرى شد.
زينب احكام و فتاوى را براى مردم بيان مى كرد و محور مراجعه آنان بود.
روحيه و بيان زينب (س ), همه را به ياد اميرمومنان (ع ) مى انداخت .
كـار زيـنـب (س ) ابلاغ خون شهيدان بود و چه خوب پيام خود را ابلاغ كرد و سرانجام با تحمل بار مـصـايب سنگين عاشورا, در سال 62 هجرى چشم ازجهان فروبست و جامعه اسلامى را در سوگ خود داغدار كرد

[تصویر:  89291638003782700535.jpg]
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط hamed ، هُدهُد صبا ، safirashgh
۸ آذر ۱۳۹۰, ۰۳:۳۱ عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: ۸ آذر ۱۳۹۰ ۰۳:۳۷ عصر، توسط safirashgh.)
ارسال: #5
RE: زنان نمونه
بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و خدا قوت.

الباقی بانو. نکند نوشته های شما نیز درزیر برف مفقود شده اند. خوب است بدانید چندیست هوا آفتابی است!!!؟؟


حواست هست امام حسین "علیه السلام "را منتظرانش به شهادت رسانند!!!!
[تصویر:  42501782160162106712.gif]
یا صاحب الزمان روحی فداک : نه کوششی نه وفایی فقط نشستم و گفتم خدا کند که بیایی !!

بسم الله الرحمن الرحیم
حسبنا الله و نعم الوکیل ... آل عمران 173...پشت و پناه ما خداست و چه پشت و پناه خوبی.
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
۸ آذر ۱۳۹۰, ۰۳:۴۲ عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: ۹ آذر ۱۳۹۰ ۰۹:۳۳ صبح، توسط مریم گلی.)
ارسال: #6
RE: زنان نمونه
ام البنين

روزى حـضـرت عـلـى (ع ) به برادر خود, عقيل , توصيه فرمودند: زنى براى من انتخاب كن كه از شجاع زادگان باشد, زيرا مى خواهم از وى فرزندى شجاع به دنيا بيايد.
عقيل , فاطمه كلابيه , دختر حزام بن خالد را انتخاب كرد و به حضرت عرض كرد: ايشان همان كسى است كه شما مى خواهيد.
وقتى كه اميرالمومنين (ع ) از وى , صاحب چهار پسر به نام هاى , حضرت عباس (ع ), عبداللّه , جعفر و عثمان شدند, فاطمه را امالبنين خواندند.
اين چهار فرزند دلاور, در كربلا در ركاب حضرت امام حسين (ع ) به شهادت رسيدند.
وقتى خبر شهادت آنان , در مدينه به امالبنين رسيد, گفت : از امام حسين (ع ) مرا خبر بدهيد!.
فرزندانم و آنچه زير آسمان كبود است , فداى حسين (ع ) باد.
چرا ابتدا از حال حضرت ابى عبداللّه (ع ) مرا مطلع نمى سازيد؟.
ايـن شـدت علاقه به امام , تنها دليل كوچك شمردن شهادت فرزندان خود در برابر شهادت سالار شهيدان , حسين بن على (ع ) بود.



[تصویر:  89291638003782700535.jpg]
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط hamed ، هُدهُد صبا ، safirashgh
۹ آذر ۱۳۹۰, ۰۹:۴۴ صبح (آخرین ویرایش در این ارسال: ۹ آذر ۱۳۹۰ ۰۹:۴۸ صبح، توسط مریم گلی.)
ارسال: #7
RE: زنان نمونه
فاطمه زهرا(س ).

حضرت فاطمه زهراى دختر حضرت محمدر و حضرت خديجه و همسر گرامى حضرت على (ع ) و مادر ائمه اطهار (ع ) است .
پـيـامـبر گرامى اسلام (ص ) در شب معراج از ميوه هاى بهشتى تناول كردند و پس از آن با همسر خود هم بالين شدند و ثمره آن , مولود پاكى به نام فاطمه شد كه در رحم با مادر سخن مى گفت .
در هنگام تولد, چهار زن نمونه , به نام هاى حواء (همسر آدم (ع ,آسيه (همسر فرعون ) , كلثمه (خواهر مـوسـى (ع و مـريـم (مادر عيسى (ع از جانب پروردگار براى قابلگى او, به كمك حضرت خديجه آمدند و آن وجود نورانى , چون چشم به جهان هستى گشود, سر بر خاك گذارد و خدايش راحمد گفت .
مقام و منزلت فاطمه , از همان روزهاى رشد و نمو در رحم مادر, براى پيامبر(ص )روشن بود.
از ايـن رو, پـدر بـراى او احـتـرام خـاصـى قـائل بـود و هـرگـاه بر رسول گرامى ر وارد مى شد, پـيـامـبـر(ص )از جـا برخاسته , به او خوش آمد مى گفتند و به طرفش مى رفتند, دست فاطمه را مى بوسيدند و وى را در جاى خود قرار مى دادند.
هـر زمان كه رسول خدار عزم سفر داشتند, فاطمه (س ) آخرين نفرى بود كه پدر با او خداحافظى مى كرد و هنگام بازگشت , اولين كسى كه پيامبر به ديدارش مى شتافتند, دختر ايشان بود.
بارها پيامبر گرامى اسلام (ص ) در حق آن بانوى بى بديل و سرور زنان مومنه فرمودند: فاطمه پاره تن من است , هر كه او را به خشم آورد, مراخشمگين كرده است .
و يا مى گفتند:همانا پروردگار با غضب فاطمه , غضب مى كند و با رضايت او خشنود مى شود.
فاطمه , بانويى است كه تمام ابعاد تصور شده براى يك زن نمونه , در او جلوه كرده است .
او موجودى ملكوتى است كه در دنيا به صورت انسان ظاهر شده است و بى شك اگر مرد بود, نبى بود.
تمام جلوه هاى ملكوتى , الهى ,جبروتى , ملكى و ناسوتى در اين بانوى بى بديل مجتمع است .
بعد از رحلت رسول گرامى اسلام (ص ) 75 روز زنده بود.
در تمام اين مدت با جبرئيل مراوده داشت .
جـبـرئيـل امين خدمت ايشان مى آمد و به حضرت فاطمه (س ) تعزيت عرض مى كرد و مسائلى از آينده براى او مى گفت .
امير مومنان , على (ع ) هم آنها را مى نوشت !.
چنين مراوده اى , مگر براى پيامبران برگزيده , سابقه نداشته است , حتى درباره ائمه اطهار (ع ) هم چنين مراوده اى نيامده است .
در خـصـوص چـنـين شخصيتى است كه خداوند فرشته اى را به نزد پدرش مى فرستد و به پيامبر گـرامـى اسـلام (ص ), دربـاره ازدواج فـاطـمـه (س ),مـى گـويد:خداوند تو را سلام مى رساند و مى فرمايد: من دخترت فاطمه را در آسمان ها به همسرى على بن ابيطالب (ع ) در آوردم , تو هم در زمين اين كار را انجام بده .
بارها پيغمبر گرامى اسلام (ص )فرمودند: اگر على خلق نشده بود, براى فاطمه همسرى نبود!.
آن بانوى نمونه , پس از ازدواج , استاد بانوان بود.
زن هـا بـه حضور حضرتش مى رسيدند و مسائل مشكل خود را ـچه در احكام و چه در عقايدـ از او مى پرسيدند.
فاطمه (س ) نيز مشكلاتشان را حل كرده , فرهنگ اسلام را به آنان مى آموخت و از سرچشمه وحى سيرابشان مى كرد.
ايشان بارها در جنگ شركت و به پدر و همسرش كمك كرد.
بعد از رحلت نبى خاتم ر, على رغم سفارشات پيامبر, فاطمه و همسرش تنها شدند.
ابـوبـكـر بـر مـسـند خلافت نشست و زهراى مرضيه ى براى احياى حديث غدير و دفاع از ولايت , مبارزه اى سخت و پى گير را آغاز كرد.
شـب هـا بـه در خـانـه مـهاجر و انصار مى رفت و ازايشان كمك مى طلبيد و بالاخره با گريه هاى جانسوز و شبانه روزى , با انحراف و ستمگرى به مبارزه برخاست .
خـطـبه آتشين او در مسجد مدينه و دراجتماع انصار و مهاجر, زبانزد خاص و عام و حركتى جديد در امتداد مبارزات حق طلبانه او است .
دشـمـنـان عـلـى و فـاطـمه ] كه اوضاع را چنين ديدند و پاسخ منفى على (ع ) را در بيعت با خود شنيدند, تصميم گرفتند به خانه فاطمه (س ) بروند و على رابه مسجد بياورند و چون به هدفشان نرسيدند, دستور به آتش كشيدن خانه دختر رسول گرامى اسلام (ص )را دادند.
عـمـر در را شكست و به پهلوى فاطمه آسيب رساند,از اين رو فرزندى كه فاطمه در رحم داشت , شهيد شد , ولى با همان حال , به حمايت از على بن ابيطالب (ع ) برخاست كه ناگهان تازيانه قنفذ بر بازوى آن مظلومه نشست و فاطمه را بر زمين افكند!.
به همين علت , فاطمه زهراى در خانه بسترى شد.
وى , در هـمـان بـسـتر بيمارى نيز به دفاع از ولايت مى پرداخت و از حق على (ع ) دفاع مى كرد و مى گفت :آه !.
مـرگ مـن نزديك شده است و در روزگار جوانى از دنيا مى روم و از غم و غصه نجات مى يابم , اما كودكانم را چه كنم ؟.
بالاخره زمان وداع زهرا نزديك شد.
بـه على (ع ) سفارش كرد: مرا شبانه غسل بده و كفن كن و به خاك بسپار, اجازه نده اشخاصى كه حقم را غصب كردند و آزارم دادند, بر من نمازبخوانند, يا در تشييع جنازه ام حاضرشوند.
روح پاك زهرا به آسمان پرواز كرد.
على (ع ), همراه با فرزندانش , در غم و اندوه غرق شدند, به گونه اى كه اميرمومنان (ع ) فرمود:اى دختر پيغمبر!.
وجود تو تسلى بخش من بود, بعد از تو, از كه تسلى جويم ؟.
على (ع ), شبانه همسرش را غسل داد, كفن كرد و قبل از آن كه بندهاى كفن را ببندد, صدا زد:اى حسن !اى حسين !اى زينب !و اى ام كلثوم بياييد و با مادرتان خداحافظى كنيد.
كودكان به سرعت آمدند و خود را بر روى بدن مادر انداختند.
آنان با صداى آهسته گريه مى كردند و كفن مادرشان را با اشك هاى خود مرطوب مى ساختند.
على (ع )مى فرمايد:در آن هنگام ,خداى را شاهد مى گيرم كه فاطمه نيز آه و ناله كرد, دست هايش را از كفن بيرون آورد و حسن و حسين را در آغوش گرفت .
جبرئيل ندا داد:يا على !آن دو را از روى بدن مادر بلند كن كه فرشتگان آسمان طاقت ندارند!!.

[تصویر:  89291638003782700535.jpg]
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط hamed ، safirashgh
۹ آذر ۱۳۹۰, ۰۶:۳۶ عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: ۹ آذر ۱۳۹۰ ۰۶:۴۳ عصر، توسط safirashgh.)
ارسال: #8
RE: زنان نمونه
بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام:

رقیه سلام الله علیها؛

آنچه امروز دباره رقیه سلام الله علیها؛ شهرت دارد و نقل می شود این است که او از دختران امام حسین علیه السلام است. در کربلا همراه کاروان بوده و همراه قافله به شام می رود. شبی در خرابه شام، خواب پدر را دیده و بهانه او را می گیرد. به دستور یزید رأس مطهر را درون طشتی گذاشته و برای او می برند. این دختر سه ساله، وقتی روپوش را کنار می زند ابتدا با پدر نجوا می کند و بعد با در آغوش کشیدن او، برای همیشه آرام می شود.


در حاویه( آمد كه زنان خاندان نبوّت ، در حالت اسیرى ، حال مردان كه در كربلا شهید شده بودند ، بر پسران و دختران ایشان ، پوشیده مى داشتند و هر كودكى را وعده ها مى دادند كه : پدر تو به فلان سفر رفته است [و] باز مى آید. تا ایشان را به خانه یزید آوردند . دختركى بود چهارساله .
*********

شبى از خواب ، بیدار شد و گفت : «پدر من حسین كجاست ؟ این ساعت ، او را به خواب دیدم سخت پریشان!» . زنان و كودكان ، جمله در گریه افتادند و فغان از ایشان برخاست . یزید ، خفته بود . از خواب ، بیدار شد و حال ، تفحّص كرد . خبر بردند كه حال ، چنین است . آن لعین ، در حال گفت كه بروند و سر پدر او را بیاورند و در كنار او نهند . مَلاعین ، سر بیاورد و در كنار آن دختر چهارساله نهاد . پرسید : «این چیست؟» . مَلاعین گفت : سرِ پدر توست . آن دختر بترسید و فریاد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز ، جان به حق ، تسلیم كرد



مداحی « درد دل سه ساله اباعبدالله الحسین با بابایش در کنج خرابه شام، بابا جان بگو کی منو یتیم کرد» با نوای میرداماد (13:24)

و برای مطالعات بیشتربه این مکان مراجعه کنید.

حواست هست امام حسین "علیه السلام "را منتظرانش به شهادت رسانند!!!!

[تصویر:  42501782160162106712.gif]
یا صاحب الزمان روحی فداک : نه کوششی نه وفایی فقط نشستم و گفتم خدا کند که بیایی !!

بسم الله الرحمن الرحیم
حسبنا الله و نعم الوکیل ... آل عمران 173...پشت و پناه ما خداست و چه پشت و پناه خوبی.
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط منتظر ، مریم گلی ، hamed
۱۰ آذر ۱۳۹۰, ۱۰:۵۰ صبح (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۰ آذر ۱۳۹۰ ۱۰:۵۲ صبح، توسط مریم گلی.)
ارسال: #9
RE: زنان نمونه
خديجه «س».
حضرت خديجه دختر خويلد, زنى پاكدامن و عفيف بود و از بازرگانان قريش به حساب مى آمد.
وى به دنبال مرد امينى مى گشت كه زمام تجارت او را بر عهده بگيرد.
امانت دارى محمدبن عبداللّه ر در ميان مردم شهرت داشت .
از ايـن رو, خديجه به دنبال پيامبر(ص ) فرستاد و گفت : چيزى كه مرا شيفته تو كرده راستگويى , امانتدارى و اخلاق پسنديده تو است و من حاضرم دو برابر آنچه به ديگران مى دادم به تو بدهم و دو غلام خود را نيز همراه تو بفرستم كه در تمام مراحل فرمانبردار تو باشند.
نبى گرامى اسلام (ص ) نيز دعوت خديجه را پذيرفتند و كاروان قريش به حركت درآمد.
سفر بازرگانى پرسودى بود.
پس از تجارت , كاروان به مكه بازگشت و پيامبر گزارش سفر را براى خديجه تشريح كرد.
چـيـزى نـگذشت كه ميسره غلام خديجه نيز واردشد و آنچه را در اين سفر ديده بود موبه مو براى مولايش تعريف كرد و گفت : امين در بصرى , به منظور استراحت , زير سايه درختى نشست .
در آن هـنـگـام , چشم راهبى به امين افتاد و از من نام او را پرسيد و سپس چنين گفت : اين مرد, همان پيامبرى است كه در تورات و انجيل , درباره اوبشارت هاى فراوانى خوانده ام !.
حـضرت خديجه ى پس از اين سخنان , علاقه مفرطى به محمدر, كه سرچشمه آن از معنويت وى سرچشمه مى گرفت , در خود احساس مى كند.
و پس از آن در عالم رويا مى بيند كه خورشيد, بالاى مكه چرخ ‌خورد و كم كم پايين آمد و در خانه او فرودآمد.
دخـتـر خـويلد, خوابش را براى عموزاده خود ورقه بن نوفل كه از دانايان عرب بود, نقل مى كند و عموزاده اش مى گويد: تو با مرد بزرگى ازدواج خواهى كرد كه شهرت او عالم گير خواهدشد.
خـديـجـه به اين ازدواج تمايل پيدا مى كند, لذا نفيسه , دختر عليه را كه از زنان قريش و دوستان نزديكش بود, مامور ابلاغ اين پيام به محمدبن عبداللّه ر مى كند.
فرستاده خديجه به پيامبر(ص ) مى گويد: محمد!.
چرا شبستان زندگى خود را با چراغ همسر روشن نمى كنى ؟.
هرگاه من تو را به زيبايى و ثروت , شرافت و عزت دعوت كنم مى پذيرى ؟.
پيغمبر فرمودند: منظورت كيست ؟.
نفيسه , خديجه را معرفى مى كند.
پـيـغـمـبـر مى فرمايند: آيا خديجه به اين كار راضى مى شود, با اين كه وضع زندگى من با او فرق زيادى دارد؟.
نفيسه مى گويد: اختيار او به دست من است و من او را حاضر مى كنم .
پس از آن , پيامبر اكرم (ص ) با عموهاى بزرگوار خود, جريان را در ميان نهادند.
مجلس باشكوهى تشكيل و عقد نكاح پيغمبر و خديجه جارى شد.
بـعـد از ازدواج آن دو, الفت , محبت و معنويتى ميانشان پديدآمد كه خديجه تمام ثروت خود را در اختيار محمدر گذاشت .
آن گاه كه پيامبر به رسالت مبعوث شد, اولين زنى كه به محمدر ايمان آورد, خديجه بود.
خـديـجـه بـه هـمـراه هـمـسـرش و على بن ابيطالب (ع ) به مسجدالحرام مى رفت و در آن جا به پيغمبراكرم (ص ) اقتدا مى كرد و با ايشان نمازمى خواند.
اين حركت , نشانه شجاعت , راست قامتى و ايمان خديجه است .
در چنان شرايطى كه تمام دشمنان اسلام عليه پيغمبر(ص ) قدبرافراشته اند, او با يك دنيا تعبد, به كنار كعبه مى آيد و به نماز مى ايستد و عملا با تمام بت ها و طاغوت ها مبارزه مى كند.
در زمـانـى كـه مـشـركين و كفار, با سخت ترين شكنجه ها تلاش مى كردند تا راه نفوذ اسلام را در سـطـح عربستان , سدكنند و بارها در مسيرمسجدالحرام تا خانه , به پيامبر سنگ مى زدند,خديجه گاه سپرى بود كه سنگ ها را بر جان مى خريد تا كمتر به دست و پاى پيغمبر آسيبى برسد.
حـضـرت خـديـجه , علاوه بر همسرى رسول خدار, لياقت مادرى فاطمه (س ) را دارد كه با عنوان ام الائمه , ارزش هاى شكل گرفته در زمان پيامبرى محمدبن عبداللّه (ص ) را تا انتهاى دنيا, حفظ و پاسدارى مى كند.
ارزش هـايـى كـه بـدون حـمـايـت خـديـجه پديدار نمى شد و آن بانوى گرامى , با دلدارى دادن هـمـسـرش , بذل تمامى ثروتش و با شجاعت و شهامتش , به پيامبر قدرتى مى داد كه با دلگرمى به ترويج اسلام بپردازد و از آزار دشمنان نهراسد.
ايـن واقـعـيت در سال دهم بعثت , عيان تر شد و آن زمانى بود كه خديجه , پيامبر را تنها گذاشت , كوله بار سفر را بست و به سوى معشوق شتافت .
پـيـامبر گرامى اسلام (ص ) بعد از اين واقعه , جنازه حضرت خديجه را در مكانى به نام حجون , در مكه دفن كردند.
قـبـل از دفـن , خود به ميان قبر رفتند و جنازه را در آن نهادند و با دست مبارك خود بر آن خاك ريختند.

[تصویر:  89291638003782700535.jpg]
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط hamed ، safirashgh
۱۲ آذر ۱۳۹۰, ۰۴:۴۷ عصر
ارسال: #10
RE: زنان نمونه
فاطمه بنت اسد.

فاطمه , دختر اسدبن هاشم , همسر ابوطالب و مادر گرامى اميرمومنان على (ع ) است .
وى قـبل از اين كه در آغاز ظهور اسلام , با نبى گرامى ر, بيعت كند, پيرو مذهب حنيف ابراهيم (ع ) بود و هرگز خود را به شرك و بت پرستى نيالود.
پس از پيدايش اسلام , اولين زن پس از حضرت خديجه بود كه به پيامبر گرويد و همواره مدافعى سرسخت براى رسول خدا(ص ) بود.
پـيـامـبـر گرامى اسلام (ص ) بارها به خانه وى رفته , به استراحت پرداختند و نسبت به او احترام فوق العاده زيادى معمول داشتند.
فاطمه بنت اسد, تنها زنى است كه فرزند خود را در خانه كعبه , به دنيا آورد.
چـون آثار وضع حمل در او پديدار شد, به مسجدالحرام و نزديك كعبه آمد و به خداى خود گفت : پروردگارا!.
مـن بـه تـو و پـيـامبرانى كه از سوى تو آمده اند, و به كتاب هاى آسمانى و به گفتار جدم , ابراهيم خليل , ايمان دارم .
خداوندا!.
به حق آن كسى كه اين خانه را بنا كرده و به حق نوزادى كه در رحم من است , اين زايمان را براى من آسان كن .
بـعـد از ايـن زمـزمـه , ديـوار كعبه شكافته شد, فاطمه به درون كعبه رفت و در آن مكان مقدس , عـلـى (ع ) پـا بـه جهان هستى گذارد و تا سه روز درآن جا از غذاها و ميوه هاى بهشتى تناول كرد, ديگربار, همان ديوار راهى براى خروج فاطمه و فرزندش شد.
فاطمه دختر اسد, اولين زنى بود كه با پاى پياده , از مكه به مدينه هجرت كرد و هجرت او, افتخار ديگرى در كنار ساير افتخارات اوست .
وقـتـى كه خبر رحلت آن بانوى نمونه , به پيغمبر اكرم (ص ) رسيد, فرمودند: امروز من مادرم را از دست دادم .
سپس دستور دادند تا بانوان بدن او را غسل دهند.
آن گاه يكى از پيراهن هاى خود را فرستادند تا با آن بدن فاطمه را كفن كنند.
بعد, در مراسم تشييع شركت كرده , تابوت را بر دوش گرفتند تا به بقيع رسيدند.
در كندن قبر نيز شركت كرده و براى تبرك , در آن خوابيدند.
سپس مراسم نماز, تدفين و تلقين فاطمه را برگزار و در حقش دعاكردند.
در آخر, با دست مباركشان , خاك در قبر ريختند و فرمودند: پروردگارا!.
من او را به تو مى سپارم !!.
عـمـار ياسر علت اين كار را از رسول گرامى اسلام (ص ) پرسيد, فرمودند: انها كانت امى , اذ كانت لتجيع صبيانها وتشبعنى , وتشعثهم وتدهننى ,وكانت امى .
به راستى فاطمه , مادر من بود, زيرا كودكان خود را گرسنه مى گذاشت و مرا سير مى كرد, آنان را گردآلود مى گذاشت و مرا شستشو مى داد.
آرى , واقعا فاطمه مادر من بود!.
انه لم يكن بعد ابى طالب ابربى منها.
به درستى كه هيچ كس بعد از ابوطالب , مانند فاطمه , به من نيكى نكرد.

[تصویر:  89291638003782700535.jpg]
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط hamed ، safirashgh
ارسال پاسخ 


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
5 مهمان

بازگشت به بالابازگشت به محتوا