ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امیتازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
زنان نمونه
۲۹ آبان ۱۳۹۰, ۰۳:۴۶ عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۵ شهريور ۱۳۹۱ ۰۵:۳۹ عصر، توسط هُدهُد صبا.)
ارسال: #1
Star زنان نمونه
سلام بر همه دوستان و یاران قرانی بزرگوار
با اجازه همگی میخوام در این قسمت گاهی یکی از زنان برجسته تاریخ رو که کم و بیش هممون چیزایی در موردشون شنیدیم رو معرفی کنم.
ممنون میشم اگر دوستان کمک کنند.



آسيه .
يكى از زنان نمونه , مومنه و صابر, آسيه است .
وى , كـه دختر مزاحم و همسر فرعون است , در ميان زرق و برق و تجملات زندگى مى كرد, ولى هـرگـز تـسليم هواى نفس نگرديد و با ايمانى محكم به پروردگار, مدافعى حقيقى براى حضرت موسى (ع ) در بارگاه فرعون بود.
آسيه , در همان دوران كودكى , حضرت موسى (ع ) را از آب گرفت و بهتر از مادر, از وى پرستارى كرد و هرگز اجازه نداد به حضرتش آسيبى برسد.
هنگامى كه حادثه دلخراش همسر و بچه هاى حزبيل به وقوع پيوست , خداوند عروج عارفانه آن زن پارسا و قهرمان را به ديد آسيه گذاشت و ايمان آسيه از آن صحنه , قوى تر شد.
وى پـس از آن مـاجـرا, در عالمى از نيايش و رازونياز با خداى خود بود كه فرعون بر او وارد شد و ايمان مخفى آسيه بر طاغوت زمان آشكارشد.
آسـيـه در آن روز, مـهر سكوت را شكست , در مقابل فرعون ايستاد و با كمال قاطعيت گفت : اى فرعون !.
تـا بـه كـى در خـواب غـفـلـت فـرو رفته اى و مى خواهى بندگان خاص خداوند را در ميان آتش بسوزانى ؟!.
نمى دانى كه همسر حزبيل در چه جايگاهى واردشد!.
فرعون گفت : مگر تو هم در مورد خدايى من شك دارى ؟.
آسيه گفت : مگر من به خدايى تو اعتقاد داشتم ؟.
من از روزى كه موسى (ع ) را از رود نيل گرفتم به پيامبرى او معتقدشدم !.
فرعون ابتدا سعى كرد او را با زبان خوش گمراه سازد, ولى نتيجه اى نگرفت , پس با ارعاب و تهديد وارد شد و با خشم فريادزد: اى آسيه !.
تو را به گونه اى بكشم كه هيچ كس را تا به حال آن گونه نكشته ام !.
سـپـس مـادر آسـيه را احضار و به او گوشزد كرد: دخترت مانند آن زن آرايشگر (همسر حزبيل ) ديوانه شده است , يا بايد به پروردگار موسى كافرشود و يا دستور مى دهم كه او را بكشند.
مادر آسيه دخترش را به گوشه اى برد و به همراهى با فرعون ترغيب كرد.
آسيه گفت : هرگز به خداى موسى كافر نخواهم شد.
فـرعون دستورداد مردم را جمع كردند و آن گاه به دستور او آسيه را به زمين خواباندند و دست و پايش را به چهارميخ بستند و سنگ بزرگى بر روى سينه اش قراردادند.
آسـيـه در آن حـال سخت , اللّه , اللّه مى گفت و با خدايش مناجات پرمعنايى داشت و نجوا مى كرد: رب ابن لى عندك بيتا فى الجنه ونجنى من فرعون وعم له ونجنى من القوم الظالمين , پروردگارا!.
در بهشت نزد خودت خانه اى برايم بناكن !.
و مرا از دست فرعون و عملش نجات بخش و مرا از گروه ستمكاران رهايى ده .
خداوند در اين لحظه , پرده از چشم آسيه برداشت و مقام وى را به او نشان داد.
آسيه خوشحال و خندان شد.
فرعون با كمال تعجب گفت : همسرم ديوانه شده است !.
در ميان اين همه سختى و شكنجه مى خندد!.
آسيه گفت : به خدا سوگند!.
ديوانه نشده ام , اكنون شاهد و ناظر جايگاهى هستم كه در بهشت برايم مهيا كرده اند.
در همين حال, آسيه به ديدار حق شتافت و نداى پروردگارش را لبيك گفت .

[تصویر:  89291638003782700535.jpg]
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط hamed ، هُدهُد صبا ، safirashgh ، نسرین
صفحه 2 (پست بالا اولین پست این موضوع است.)
۱۴ آذر ۱۳۹۰, ۰۷:۰۰ عصر
ارسال: #11
RE: زنان نمونه
رباب .
رباب , دختر امروالقيس (شاعر مشهور) و از دختران زيباروى عرب بود كه چهره اش چون خورشيد مى تابيد.
وى لياقت همسرى حضرت ابى عبداللّه الحسين (ع ) را پيداكرد و به همراه دو فرزندش على اصغر و سكينه در كربلا حضور داشت .
در روز عاشورا كه امام حسين (ع ) و على اصغر شش ماهه , شربت شهادت نوشيدند.
رباب و سكينه همراه با كاروان اسيران روانه كوفه و شام شدند.
وى در كـوفه , در مجلس عبيداللّه , اولين جلسه مرثيه اش را برپاكرد: از جا برخاست و سر امام را به عـنـوان رهـبـرش , در آغـوش گـرفـت و هـمـراه بـا گـريـه گـفـت : واحـسـيـنا فلست انسى حسيناكاقصدته الاسنه الاعداء.
غادروه بكربلا صريعا كك لاسقى ا للّه جانبى كربلاء.
واى حسين , من تو را فراموش نمى كنم تو را در كربلا تشنه كشتند .
و به دنبال اين سخنان , از دل آه مى كشيد و ناله مى كرد.
اشك مى ريخت و اشك مى ستاند.
پس از شهادت حضرت ابى عبداللّه (ع ), اين بانوى داغدار, زندگى كوتاهى را سپرى كرد و مدام بر شهادت مظلومانه امام حسين (ع ) دل مى سوزانيدو به خواستگاران خود كه از بزرگان عرب بودند, پاسخ مى داد: كداميك از شماها مى توانيد جاى حسين بن على (ع ) را در قلب من بگيريد؟!.


[تصویر:  89291638003782700535.jpg]
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط هُدهُد صبا ، hamed
۱۶ آذر ۱۳۹۰, ۱۱:۳۶ صبح
ارسال: #12
RE: زنان نمونه
ام وهب .
ام وهب , دختر نمربن قاسط و همسر عبداللّه بن عمير كلبى است .
وى , وقـتـى از حضور امام حسين (ع ) در كربلا آگاه شد, به اتفاق شوهرش , شبانه به كربلا آمد و به حضرت ابى عبداللّه (ع ) پيوست .
روز عـاشورا, همسرش (عبداللّه ) به سوى دشمن حمله كرد و به رجزخوانى پرداخت و گفت : اگر مرا نمى شناسيد, من عبداللّه بن عمير كلبى و ازطايفه عليم هستم .
من مرد غيور و متعصبى هستم و به هنگام گرفتارى , تن به فرومايگى نمى دهم .
اى اموهب !.
من پيشاپيش تو مى جنگم و با نيزه و ضربات خود, آنان را از پاى درمى آورم .
ام وهـب بـا شنيدن سخنان همسرش , عمود خيمه را برداشت و خود را به عبداللّه رساند و گفت : پدر و مادرم به فدايت !.
در راه حمايت از ذريه پيغمبر(ص ) جنگ و فداكارى كن .
و بدين وسيله او را به كارزار و نبرد تشويق كرد.
شـوهـرش عـبـداللّه به نزد او آمد تا او را به طرف زنان بازگرداند, ام وهب به لباس هاى همسرش چنگ زد و گفت : تو را رها نمى كنم تا اين كه در كنار توبميرم !.
حضرت سيدالشهدا(ع ) او را فراخواندند و فرمودند: خدا به شما پاداش خير دهد.
به سوى زنان بازگرد و با آنان باش , زيرا جنگ وظيفه زنان نيست .
ام وهب دستور امام را اطاعت كرد و به سوى خيمه ها بازگشت .
پس از اين كه عبداللّه بن عمير كلبى به شهادت رسيد, ام وهب به بالين وى آمد, گردوغبار و خون را از صورتش پاك كرد و گفت : بهشت بر تو گواراباد.
در اين جا بود كه شمر به غلام خود رستم گفت : عمودى بر سرش فرودآور و او را بكش !.
رستم نيز چنان ضربه اى به او زد كه سرش شكافت و به همسر شهيدش پيوست .
ام وهب , نخستين زنى بود كه در كربلا شهيد شد.
وى همچنين در كربلا به فرزندش وهب گفت : پسرم !.
دختر پيامبر(ص ) را درياب !.
و او را يارى كن .
وهب اطاعت كرد و به ميدان رفت .
حمله اى كرد و مدتى جنگيد و برگشت .
از مادرش پرسيد: مادر!.
آيا از من راضى شدى ؟.
مادرش گفت : به هنگامى از تو راضى مى شوم كه در راه امام حسين (ع ) و براى اسلام كشته شوى و در خون خود دست وپا بزنى .
همسر وهب كه نوعروس بود, گفت : كجا مى روى ؟.
مرا به كه مى سپارى ؟.
تو را به خدا ما را به فراق و غم خود مبتلانكن .
مادرش جلو آمد و گفت : پسرم !.
مبادا حرف زنت را بشنوى .
امروز روز امتحان تو است , اگر امروز خود را فداى حسين نكنى , شيرم را بر تو حلال نخواهم كرد.
ديگربار وهب به ميدان رفت و به نبرد ادامه داد تا شهيد شد.
عمرسعد دستورداد سر وهب را بريدند و به سوى ام وهب پرتاب كردند.
مادر وهب , سر جوانش را بغل گرفت و به سينه چسبانيد.
سپس آن را بوسيد و گفت : آفرين پسرم !.
الان از تو راضى شدم و شيرم را بر تو حلال كردم .
بعد از آن سر فرزندش را به سوى دشمن پرتاب كرد و فريادزد: ما چيزى را كه در راه خدا داده ايم , پس نمى گيريم .

[تصویر:  89291638003782700535.jpg]
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط هُدهُد صبا ، hamed ، osaky
۱۵ شهريور ۱۳۹۱, ۰۵:۳۸ عصر
ارسال: #13
RE: زنان نمونه
حاجيه خانم سيده نصرت بيگم امين ( معروف به بانوي ايراني ) فرزند سيد محمد علي ، امين التجار اصفهاني و مادرش بانويي بسيار شريف ، متعبد و خير خواه بود . خداوند پس از سه فرزند پسر ،اين دختر را به آنان عطا فرمود . مادر ، با روشن بيني در چهار سالگي فرزند را به مکتب فرستاد . به اين ترتيب بانو امين تحصيل را آغاز کرد و در 15 سالگي با پسر عموي خود معين التجار که از بازرگانان سرشناس و معتبر ازدواج کرد و به خانه داري و تربيت فرزندان مشغول شد . اما اين امر نيز نتوانست مانع ادامه تحصيل و عشق به مطالعه و تحقيق ايشان در معارف اسلامي شود . بانو امين صاحب 8 فرزند شد که 7 تن از آنها در زمان حيات ايشان به مرگي زود رس در گذشتند و فقط يک فرزند برايشان باقي ماند . خود اين واقعه را ابتلا و آزمايش حق تعالي تعبير ميکرد . اين بانوي فاضله با پشتکار و تلاشي بي نظير به تحصيل صرف ، نحو ، بلاغت ، تفسير ، علم حديث ف فقه ، فلسفه و عرفان پرداخت و با وجود مشکلات متعددي که در فضاي حاکم بر آن ايام براي زنان در امر تحصيل وجود داشت ، طلبگي و تحصيل خود را در سطوح عاليه نيز ادامه داد تا اين که در چهل سالگي مرتبه و تسلط علمي ايشان مورد تاييد علما و مراجع تقليد فقرار گرفت و به در يافت درجه اجتهاد و روايت نايل شد . بانو امين اغز چهل سالگي تا پايان عمر به تاليف کتب ، تدريس ، پاسخگويي به پرسشهاي ديني مردم و ارشاد دختران و زنان پرداخت . مجتهده سيده نصرت بيگم امين در سال 1344 ه با سرماي خود مکتبي به نام فاطمه عليها السلام و نيز دبيرستاني دخترانه تاسيس کرد به اين ترتيب براي بسياري از دختراني که به واسطه جو حاکم بر آن ايام و با توجه به کشف حجاب و اين که دبيران مرد در دبيرستانهاي دخترانه تدريس ميکردند ، از نعمت تحصيل منع شده بودند ، زمينه ادامه تحصيل را فراهم آورد . ايشان همچنين در کانون تبليغات ديني بانوان اصفهان به تدريس معارف و تفسير قران و پاسخگويي به سوالات پرداخت و تا پايان عمر پر برکت خود به تعليم و کوشش در جهت رشد علمي و معنوي دختران و زنان اهتمام ورزيد. در مورد آموختن علوم و کسب معارف ، اين بانوي فاضله چنين اضهار ميدارد : ( در نوشته هايم کمتر از امور خارجي کمک گرفتم و غالب نوشته هايم با ارشاد وکمک (او ) بوده است ) . جديت اين حکيم الهي در امر تحصيل به حدي بود که ميگفت : هيچ چيز نميتواند کلاس درس را تعطيل کند ، حتي مرگ فرزند ) يکي از اساتيد بانو امين ، مرحوم آيت الله حاج مير سيد علي نجف آبادي نقل کرده است : ( روزي شنيدم فرزند ايشان فوت شده است . فکر کردم خانم ديگر درس را تعطيل خواهد کرد ريال ولي بر عکس دو روز بعد کسي را به سراغم فرستاد که براي تدريس به منزل ايشان بروم و من از اين علاقه ايشان به تدريس و تحصيل ، سخت تعجب کردم ) . به اين ترتيب او بيشتر علوم را در خانه و نزد علامه فقيه آيت الله سيد محمد علي نجف ابادي و شيخ مرتضي مظاهري فرا گرفت ، تا اين که تحصيل و تحقيق ايشان به حدي ميرسد که بعضي از علما و مراجع تقليد از جمله مرحوم آيت الله العظمي محمد کاظم شيرازي ، آيت الله العظمي عبد الکريم حائري و آيت الله ابراهيم حسيني شيرازي اصطهباناتي ، پس از امتحان و طرح پرسشهاي بسيار و دريافت جوابيه هاي مکفي و مطمئن ، به ايشان اجازه اجتهاد و استنباط احکام شرع ميدهند . **این بخش از مطالب رو از وبلاگ دایره(http://www.o.blogfa.com/post-232.aspx&usg)استفاده کردم: امين به فرهنگ‌سازي در عرصه عمومي توجه خاصي داشت. بر همين اساس بود که به مقابله با موافقان بي‌حجابي در سال‌هاي پيش از انقلاب پرداخت. نوشته‌هاي او در باب دفاع از پوشش ديني با عنوان «يک بانوي ايراني» منتشر مي‌شد. علاوه بر حضور در صحنه فکري، وي در سال 1344 با سرمايه شخصي‌اش دبيرستان مكتب فاطمه(س) را در اصفهان تاسيس كرد تا زمينه تحصيل دختران در محيطى سالم را فراهم كند. توجه اين بانوي مجتهد ايراني به حضور زنان در جامعه در محيطي عاري از فساد البته در بزنگاه‌هاي تاريخي مانند کشف حجاب نيز نمايان است. دغدغه فکري وي در اين زمينه، موجب نگارش کتاب روش خوشبختي شد. وي در اين کتاب متذکر مي‌شود: «همانگونه که اگر عضوي از اعضاي بدن به بيماري مبتلا شود، ساير اعضا سالم نمي‌مانند، اگر زنان يک جامعه ـ که از ارکان آن هستند ـ فاسد شوند، جامعه‌اي را به فساد مي‌کشند، به‌خصوص اگر فساد يا گناهشان علني باشد.» بانو امين در خرداد 1362 شمسي مصادف با رمضان 1403 قمري درگذشت. مرقد وي در تکيه امين‌التجار واقع در تخت فولاد اصفهان است.
[تصویر:  7116019140178144213251203451921411851712056.jpg] روحشان شاد

آيا به آيات قرآن نمى‏ انديشند يا [مگر] بر دل هايشان قفلهايى نهاده شده است؟
سوره محمد(ص)/ آیه 24
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط مریم گلی ، hamed ، آشنای غریب
۱۵ آذر ۱۳۹۱, ۱۰:۵۴ صبح
ارسال: #14
RE: زنان نمونه
[تصویر:  1_zeinab.jpg]

سلام بر زینب، قهرمان عاشورا

حضرت زینب(س) نیاز به معرفی نداره، زینب(س) همون بزرگ بانویی هستن که فصاحت و بلاغت رو از مرد مردان، حضرت علی(ع) به ارث بردن، از پدری چون حضرت علی(ع) و مادر چون حضرت فاطمه(س) کمتر از این انتظار نمی رفت... حضرت زینب(س) همون شیرزنی هستن که با خطبه های خودشون نقش مهمی در رسوندن پیام عاشورا به نسل های متمادی داشتن...

این حقیقت که کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود بر هیچ کس پوشیده نیست، حضرت زینب(س)، باعث استمرار امامت شدن و حضور ایشون در کربلا یکی از ارکان اساسی نهضت امام حسین(ع) بود. یکی از قضایایی که همیشه دلم رو به درد میاره، جریان جسارت لشکر مقابل به ساحت بانوان حرم و دست درازی به حجاب این بانوان بزرگوار هست، شاید فقط بانوان مسلمان محجبه بتونن عمق درد این واقعه رو با جان و دل درک کنن چون واقعا یکی از دردناکترین حوادث عاشورا، همین واقعه هست، آه از این درد...

خب همه این حرفا بارها و بارها گفته شده و شنیده شده، امیدوارم بتونیم درک عمیقی از زندگی حضرت زینب(س) داشته باشیم و به یه نگاه اجمالی و سطحی از زندگی این بانوی بزرگ بسنده نکنیم.

قصد زیاده گویی ندارمف فقط اینو بگم که واقعا به داشتن چنین الگویی افتخار می کنم، حضرت زینب(س) نمونه بارز یه زن مسلمان هستن که موقعیت شناسی و شجاعت ایشون از نکات ارزنده شخصیت والای ایشون هست، حضرت زینب(س) یه گوهر ناب هستن در کلاس بندگی، خدایییییییییییییا، اگه روزی صدهزار مرتبه به خاطر وجود چنین گوهری ازت تشکر کنم، باز هم حق مطلب رو ادا نکردم.

حضرت زینب(س) بهم یاد میدن که هیچ وقت هیچ وقت هیچ وقت از هیچ قدرتی به جز خدا نترسم، بهم یاد میدن حتی اگه در قصر امثال یزید هم بودم، باید شجاعانه پای ارزش هام بایستم، بهم یاد میدن فقط خدا رو ببینم، چون هدف خداست، بهم یاد میدن که در هر موقعیتی چطور تصمیم بگیرم و چطور در مواقع ضروری عمل کنم، بهم یاد میدن پاسداری از خون شهدا چه جایگاهی داره، بهم یاد میدن مسلمانی یعنی چه، عشق یعنی چه، شجاعت یعنی چه...
این جمله حضرت زینب(س) هم که شهادت امام حسین(ع) و نزدیکانش رو چیزی جز، زیبایی عنوان نکرد، یکی از جملاتی هست که به تنهایی می تونه جوابگوی خیلی از سوالات ما باشه و راه و رسم درست بندگی رو بهمون یاد بده...


اگه هزار بار این جمله رو دیدیم و شنیدیم اما باز هم خالی از لطف نیست که باز به این جمله حضرت زینب(س) فکر کنیم، البته این بار کمی ذهنمون رو آزادتر بذاریم و بهش اجازه بدیم عمیق تر فکر کنه:

ما رایت الا جمیلا

[تصویر:  35m376h.jpg]

[تصویر:  89291638003782700535.jpg]
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط هُدهُد صبا ، hamed ، گمنام ، آشنای غریب
ارسال پاسخ 


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
5 مهمان

بازگشت به بالابازگشت به محتوا