عصرگاه با طعم مشاعره

[هُدهُد صبا]

به نام خداوند جان و خرد

سلامي چو بوي خوش آشنايي

به همه شما اهالي شعر و ادب

با مشاعره موافقيد؟

سه شنبه ها بعد از نماز مغرب چه طوره؟

خودتون شعر مي سراييد يا از هر بزرگوار ديگري لطفا نام را ذكر كنيد كه ياد رو هم گرامي بداريم.

لطفا حداقل يه بيت باشه

و ترجيحا در يه جمله مفهوم زيباي شعر رو هم بيان كنيد.

[hamed]

من آن پیرم که شیران را به بازی برنمیگیرم
تو آهووش چنان شوخی که با من میکنی بازی

[گمنام]

یاری اندر کس نمی بینیم ، یاران را چه شد ؟

دوستی کي آخر آمد ؟ دوستداران را چه شد ؟

[مریم گلی]

دل از من برد و روی از من نهان کرد
خدا را با که این بازی توان کرد

[zeinab]

بسم الله الرحمن الرحیم

در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن

شرط اول قدم آن است که مجنون باشی

[آشنای غریب]

یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور

[seraj73]

روزگاری شهر ما ویران نبود

دین فروشی اینقدر ارزان نبود

[گمنام]

در دلــم بود که بی دوست نباشم هرگـــز

چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود

[hamed]

دلم برای خودم تنگ می شود آری
همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم
نشد جواب بگیرم سلام هایم را
هر آنچه شیفته تر از پی شدن بودم

[مریم گلی]

من از آن حسن روز افزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را

[آشنای غریب]

ای که در کوچه معشوقه ما می گذری
بر حذر باش که سر میشکند دیوارش