عصرگاه با طعم مشاعره
۶ آبان ۱۳۹۰, ۰۹:۰۶ عصر
(آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۴ آبان ۱۳۹۱ ۱۲:۴۴ عصر، توسط هُدهُد صبا.)
ارسال: #1
|
|||
|
|||
عصرگاه با طعم مشاعره
به نام خداوند جان و خرد سلامي چو بوي خوش آشنايي به همه شما اهالي شعر و ادب با مشاعره موافقيد؟ سه شنبه ها بعد از نماز مغرب چه طوره؟ خودتون شعر مي سراييد يا از هر بزرگوار ديگري لطفا نام را ذكر كنيد كه ياد رو هم گرامي بداريم. لطفا حداقل يه بيت باشه و ترجيحا در يه جمله مفهوم زيباي شعر رو هم بيان كنيد. آيا به آيات قرآن نمى انديشند يا [مگر] بر دل هايشان قفلهايى نهاده شده است؟ سوره محمد(ص)/ آیه 24
|
|||
|
صفحه 7 (پست بالا اولین پست این موضوع است.) |
۲۱ آذر ۱۳۹۱, ۰۳:۲۷ عصر
ارسال: #61
|
|||
|
|||
RE: عصرگاه با طعم مشاعره
من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم
لطفها میکنی ای خاک درت تاج سرم خداوند می بیند می داند می تواند
|
|||
|
۲۲ آذر ۱۳۹۱, ۱۰:۳۷ صبح
ارسال: #62
|
|||
|
|||
RE: عصرگاه با طعم مشاعره
ما و مجنون همسفر بودیم در دشت جنون
او به مقصد ها رسید و ما هنوز آواره ایم |
|||
|
۲۲ آذر ۱۳۹۱, ۱۱:۴۸ صبح
ارسال: #63
|
|||
|
|||
RE: عصرگاه با طعم مشاعره
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته ام از بدنم |
|||
|
۲۲ آذر ۱۳۹۱, ۰۱:۲۴ عصر
ارسال: #64
|
|||
|
|||
RE: عصرگاه با طعم مشاعره
مرحبا طاير فرخ پي فرخنده پيام
خير مقدم چه خبر دوست كجا يار كدام آيا به آيات قرآن نمى انديشند يا [مگر] بر دل هايشان قفلهايى نهاده شده است؟ سوره محمد(ص)/ آیه 24
|
|||
|
۲۲ آذر ۱۳۹۱, ۰۶:۲۶ عصر
ارسال: #65
|
|||
|
|||
RE: عصرگاه با طعم مشاعره
مرا در خانه سروی هست کاندر سایه قدش
فراغ از سرو بستانی وشمشاد چمن دارم خداوند می بیند می داند می تواند
|
|||
|
۲۲ آذر ۱۳۹۱, ۱۱:۲۸ عصر
ارسال: #66
|
|||
|
|||
RE: عصرگاه با طعم مشاعره
من از آن حسن روز افزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را |
|||
|
۲۳ آذر ۱۳۹۱, ۰۷:۳۲ صبح
(آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۳ آذر ۱۳۹۱ ۰۷:۳۵ صبح، توسط آشنای غریب.)
ارسال: #67
|
|||
|
|||
RE: عصرگاه با طعم مشاعره
(۲۲ آذر ۱۳۹۱ ۱۱:۲۸ عصر)مریم گلی نوشته: من از آن حسن روز افزون که یوسف داشت دانستم ای به عالم کرده پیدا راز پنهان مرا ، من کیم کز چون تویی بویی رسد جان مرا جان ودل پر درد دارم هم تو در من می نگر ، چون تو پیدا کرده ای این راز پنهان مرا چون تو میدانی که درمان من سرگشته چیست ، دردم ازحد شد چه میسازی تو درمان مرا ا خداوند می بیند می داند می تواند
|
|||
|
۲۳ آذر ۱۳۹۱, ۱۲:۰۸ عصر
ارسال: #68
|
|||
|
|||
RE: عصرگاه با طعم مشاعره
اي غم ، تو که هستي از کجا مي آيي؟
هر دم به هواي دل ما مي آيي باز آي و قدم به روي چشمم بگذار چون اشک به چشمم آشنا مي آيي! |
|||
|
۲۳ آذر ۱۳۹۱, ۱۲:۳۵ عصر
ارسال: #69
|
|||
|
|||
RE: عصرگاه با طعم مشاعره
یارا یارا گاهی ، دل ما را به چراغ نگاهی روشن کن
چشم تار دل را ، چو مسیحا به دمیدن آهی روشن کن در انتشار آنچه خوبیست و اثری از عشق در آن هست آخرین نفر نباشید من یک اخراجی هستم
|
|||
|
۲۴ آذر ۱۳۹۱, ۰۸:۲۴ صبح
ارسال: #70
|
|||
|
|||
RE: عصرگاه با طعم مشاعره
نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم |
|||
|
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
5 مهمان
5 مهمان
بازگشت به بالابازگشت به محتوا