ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امیتازات: 4
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
اگر این زن ، مرد بودی پیغامبر گشتی
۵ آبان ۱۳۹۰, ۱۰:۱۷ صبح (آخرین ویرایش در این ارسال: ۵ آبان ۱۳۹۰ ۱۰:۳۹ صبح، توسط ROYA.)
ارسال: #1
Smile اگر این زن ، مرد بودی پیغامبر گشتی
[تصویر:  48253276481174163131203105711183114443106.jpg]

متن زیر هر چند متنی ادبی تلقی می شود، لیکن ضمن دارا بودن شیرینی زبان فارسی، از محتوای غنی و بلندی برخوردار است و بسیار آموزنده است. توجه به ذکر خداوند و جلب رضایت معبود ، از اهداف این متن است. دعوت می نمایم کام خود را شیرین فرمایید:

« روزگار عیسی بن مریم علیه السلام، زنی بود صالحه ی عابده، چون وقت نماز در آمدی، هر کاری که بودی بگذاشتی و به نماز و طاعت مشغول شدی .


روزی نان همی پختی، مؤذن بانگ کرد، نان پختن رها کرد و به نماز مشغول گشت چون در نماز ایستاد، شیطان در وی وسوسه کرد: تا تو از نماز فارغ شوی نان همه سوخته شود. زن به دل جواب داد:

اگر همه نان بسوزد بهتر که روز قیامت تنم به آتش دوزخ بسوزد ،
دیگر بار شیطان وسواس کرد که: پسرت در تنور افتاد و سوخته شد.


زن در دل جواب داد : اگر خدای تعالی قضا کرده است که من « نماز » کنم و پسر مرا به آتش دنیا بسوزاند من به قضای خدای تعالی راضی گشتم و از نماز به در نیایم که الله تعالی فرزند را نگاه دارد از آتش.

اگر هزار کار در دست داشتم چون بانگ نماز بشنیدم همه ی کارها به جای رها کردم و به نماز مشغول گشتم و دیگر هر که با ما جفا کرد و دشنام داد، کین و عداوت وی در دل نداشتم و او را جواب ندادم و کار خویش با خدای خویش افکندم.

شوهرِ زن از درِ خانه درآمد ، زن را دید در نماز ، نان را در تنور به جای خویش دید ناسوخته و فرزند را دید در آتش بازی همی کرد و یک تار موی وی به زیان نیامده بود و آتش بر وی بوستان گشته به قدرت خدای عزّوجل.

چون زن از نماز فارغ گشت شوهر دست وی بگرفت و نزدیک تنور آورد و در تنور نگریست، فرزند را دید به سلامت و نان به سلامت هیچ بریان ناشده، عجب ماند و شکر باری تعالی کرد و زن سجده ی شکر کرد خدای را عزّوجلّ. شوهر فرزند را برداشت و به نزدیک عیسی علیه السلام برد و حال قصه با وی بگفت.
عیسی علیه السلام گفت: برو از این زن بپرس تا چه معاملت کرده است و چه سرّ دارد از خدای؟


چه اگر این کرامت آنِ مردان بودی او را وحی آمدی و جبرئیل وحی آوردی او را، شوهر پیش زن آمد و از معاملتِ وی پرسید.


زن جوان داد : کار آخرت پیش داشتم و کار دنیا باز پس داشتم و دیگر تا من عاقلم هرگز بی طهارت ننشستم الا در حال زنان، و دیگر اگر هزار کار در دست داشتم چون بانگ نماز بشنیدم همه ی کارها به جای رها کردم و به نماز مشغول گشتم و دیگر هر که با ما جفا کرد و دشنام داد، کین و عداوت وی در دل نداشتم و او را جواب ندادم و کار خویش با خدای خویش افکندم و قضای خدا را تعالی راضی شدم و فرمان خدای را تعظیم داشتم و بر خلق وی رحمت کردم وسائل را هرگز باز نگردانیدم اگر اندک و اگر بسیار بودی بدادمی و دیگر نماز شب و نماز چاشت رها نکردمی ، عیسی علیه السلام گفت : اگر این زن مرد بودی پیغامبر گشتی

1- نماز چاشت یا صَلاةُ الضُّحی، یکی از نمازهای اول روز است که بعد از بلند شدن آفتاب مقدار ربع آسمان تا انتصاف آن گزارند. (بنگرید به: فرهنگ معین، بخش دوّم، ترکیبات خارجی، صلاة الضّحی).

2- عرفان اسلامی، ج 1، ص 333.

حتما مطلب این آدرس را بخوانید *** http://salavatt.blogfa.com/cat-8.aspx ***
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط مشکات ، asemoone ، هُدهُد صبا ، مریم گلی ، hamed ، sh1000 ، safirashgh ، فاطمه گل
۹ مرداد ۱۳۹۲, ۱۰:۱۴ صبح
ارسال: #2
RE: اگر این زن ، مرد بودی پیغامبر گشتی
بسيار عالي

گر هزار کار در دست داشتم چون بانگ نماز بشنیدم همه ی کارها به جای رها کردم و به نماز مشغول گشتم و دیگر هر که با ما جفا کرد و دشنام داد، کین و عداوت وی در دل نداشتم و او را جواب ندادم و کار خویش با خدای خویش افکندم.

آيا به آيات قرآن نمى‏ انديشند يا [مگر] بر دل هايشان قفلهايى نهاده شده است؟
سوره محمد(ص)/ آیه 24
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط mah19 ، hamed ، فاطمه گل
ارسال پاسخ 


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان

بازگشت به بالابازگشت به محتوا