سهراب سپهری
۴ شهريور ۱۳۹۰, ۰۸:۵۳ عصر
ارسال: #1
|
|||
|
|||
سهراب سپهری
وهم
سهراب سپهری جهان آلودهی خواب است فروبسته است وحشت در به روی هر تپش، هر بانگ چنان که من به روی خویش در این خلوت که نقش دلپذیرش نیست و دیوارش فرو میخواندم در گوش: میان این همه انگار چه پنهان رنگها دارد فریب زیست! شب از وحشت گرانبار است جهان آلودهی خواب است و من در وهم خود بیدار چه دیگر طرح میریزد فریب زیست در این خلوت که حیرت نقش دیوار است؟ برگرفته از كتاب: سپهري، سهراب؛ هشت كتاب (مجموعه شعر)؛ چاپ نخست؛ تهران: نشر روزگار 1389. در انتشار آنچه خوبیست و اثری از عشق در آن هست آخرین نفر نباشید من یک اخراجی هستم
|
|||
|
صفحه 2 (پست بالا اولین پست این موضوع است.) |
۵ تير ۱۳۹۱, ۰۵:۳۹ عصر
ارسال: #11
|
|||
|
|||
RE: سهراب سپهری
روزی خواهم آمد و پیامی خواهم آورد... خواهم آمد گل یاسی به گدا خواهم داد زن زیبای جذامی را گوشواری دیگر خواهم بخشید کور را خواهم گفتم : چه تماشا دارد باغ ... هر چه دشنام از لب خواهم برچید هر چه دیوار از جا خواهم برکند رهزنان را خواهم گفت : کاروانی آمد بارش لبخند ابر را پاره خواهم کرد من گره خواهم زد چشمان را با خورشید ، دل ها را با عشق ،سایه ها را با آب ،شاخه ها را با باد و به هم خواهم پیوست،خواب کودک را با زمزمه زنجره ها بادبادک ها به هوا خواهم برد گلدان ها آب خواهم داد ... خواهم آمد ،سر هر دیواری میخکی خواهم کاشت پای هر پنجره ای شعری خواهم خواند هر کلاغی را کاجی خواهم داد مار را خواهم گفت : چه شکوهی دارد غوک آشتی خواهم داد آشنا خواهم کرد راه خواهم رفت نور خواهم خورد دوست خواهم داشت سهراب سپهری
حالا که آمده ای چترت را ببند... در سرای ما جز مهربانی نمیبارد... |
|||
|
۲۳ مرداد ۱۳۹۱, ۰۹:۳۷ صبح
ارسال: #12
|
|||
|
|||
RE: سهراب سپهری
آه، در ايثار سطح ها چه شكوهي است!
اي سرطان شريف عزلت! سطح من ارزاني تو باد! يك نفر آمد تا عضلات بهشت دست مرا امتداد داد. يك نفر آمد كه نور صبح مذاهب در وسط دگمه هاي پيرهنش بود. از علف خشك آيه هاي قديمي پنجره مي بافت. مثل پريروزهاي فكر، جوان بود. حنجره اش از صفاف آبي شط ها پر شده بود. يك نفر آمد كتاب هاي مرا برد. روي سرم سقفي از تناسب گل ها گشيد. عصر مرا با دريچه هاي مكرر وسيع كرد. ميز مرا زير معنويت باران نهاد. بعد، نشستيم. حرف زديم از دقيقه هاي مشجر. از كلماتي كه زندگي شان ، در وسط آب مي گذشت. فرصت ما زير ابرهاي مناسب مثل تن گيج يك كبوتر ناگاه حجم خوشي داشت. نصفه شب بود، از تلاطم ميوه طرح درختان عجيب شد. رشته مرطوب خواب ما به هدر رفت. بعد دست در آغ از جسم آب تني كرد. بعد در احشاي خيس نارون باغ صبح شد. |
|||
|
۲۹ شهريور ۱۳۹۱, ۱۰:۰۳ عصر
(آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۹ شهريور ۱۳۹۱ ۱۰:۰۵ عصر، توسط مریم گلی.)
ارسال: #13
|
|||
|
|||
RE: سهراب سپهری
زندگی حس غریبیست که یک مرغ مهاجر دارد
زندگی گل به توان ابدیت زندگی مجذور آیینه شدن است زندگی هندسه ساده و یکسان نفسهاست زندگی ضرب زمین در ضربان دل ماست. |
|||
|
۳۰ شهريور ۱۳۹۱, ۱۱:۳۴ صبح
ارسال: #14
|
|||
|
|||
RE: سهراب سپهری
[/font][font=Times New Roman]
مشکلات انسانها در دنیا به فرمایش حضرت علی (ع) 1- پیش می خواهند 2- بیش می خواهند 3- از آن خویش می خواهند |
|||
|
۱۵ مهر ۱۳۹۱, ۰۳:۰۵ عصر
ارسال: #15
|
|||
|
|||
RE: سهراب سپهری
بزرگ بود و از اهالی امروز بود و با تمام افقهای باز نسبت داشت و لحن آب و زمین را چه خوب میفهمید.... [/font] [font=Fixedsys]15 مهر سالروز تولد سهراب سپهری گرامی باد.
|
|||
|
۹ دي ۱۳۹۲, ۱۱:۳۵ صبح
ارسال: #16
|
|||
|
|||
RE: سهراب سپهری
زندگی، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
یاد و نامش گرامی باد
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت زندگی درک همین اکنون است زندگی شوق رسیدن به همان فردایی است، که نخواهد آمد تو نه در دیروزی، و نه در فردایی ظرف امروز، پر از بودن توست شاید این خنده که امروز، دریغش کردی آخرین فرصت همراهی با، امید است زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک به جا می ماند خداوند می بیند می داند می تواند
|
|||
|
۱۴ دي ۱۳۹۲, ۰۸:۴۲ صبح
ارسال: #17
|
|||
|
|||
RE: سهراب سپهری
ما خاموش، و بیابان نگران، و افق یک رشته نگاه بنشستیم، تو چشمت پُرِ دور، من دستم پُرِ تنهایی، و زمین ها پر خواب خوابیدیم می گویند: دستی در خوابی گُل می چید...
در انتشار آنچه خوبیست و اثری از عشق در آن هست آخرین نفر نباشید من یک اخراجی هستم
|
|||
|
۲۷ بهمن ۱۳۹۲, ۰۴:۳۳ عصر
ارسال: #18
|
|||
|
|||
سهراب سپهری
هر کجا هستم باشم
آسمان مال من است پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است چه اهمیت دارد گاه اگر می رویند قارچ های غربت؟ سهراب سپهری حالا که آمده ای چترت را ببند... در سرای ما جز مهربانی نمیبارد... |
|||
|
۷ اسفند ۱۳۹۲, ۰۸:۰۷ صبح
ارسال: #19
|
|||
|
|||
RE: سهراب سپهری
از چه دلتنگ شدی؟
دلخوشی ها کم نیست : مثلا این خورشید، کودک پس فردا، کفتر آن هفته. یک نفر دیشب مرد و هنوز ، نان گندم خوب است. و هنوز ، آب می ریزد پایین ، اسب ها می نوشند. قطره ها در جریان، برف بر دوش سکوت و زمان روی ستون فقرات گل یاس… (سهراب سپهری) در انتشار آنچه خوبیست و اثری از عشق در آن هست آخرین نفر نباشید من یک اخراجی هستم
|
|||
|
۱۶ اسفند ۱۳۹۲, ۰۷:۲۴ عصر
ارسال: #20
|
|||
|
|||
RE: سهراب سپهری
من ندیدم دو صنوبر را با هم دشمن
من ندیدم بیدی سایه اش را بفروشد به زمین رایگان می بخشد نارون شاخه ی خود را به کلاغ هر کجا برگی هست شور من می شکفد مثل یک گلدان می دهم گوش به موسیقی روییدن *سهراب سپهری*
TuHaN
|
|||
|
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان
1 مهمان
بازگشت به بالابازگشت به محتوا