ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 3 رأی - میانگین امیتازات: 4.67
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
قطاري به مقصد خدا
۷ دي ۱۳۸۹, ۱۰:۲۰ صبح
ارسال: #1
Rainbow اهنگری که روحش را وقف خدا کرده بود.....
آهنگری پس از گذراندن جوانی پرشر و شور، تصمیم گرفت روحش را وقف خدا کند. سال‌ها با علاقه کار کرد، به دیگران نیکی کرد، اما با تمام پرهیزگاری، در زندگی‌اش اوضاع درست به نظر نمی‌آمد. حتی مشکلاتش مدام بیش‌تر می‌شد.

یک روز عصر، دوستی که به دیدنش آمده بود و از وضعیت دشوارش مطلع شد، گفت: «واقعا که عجبا. درست بعد از این که تصمیم گرفته‌ای مرد خداترسی بشوی، زندگی‌ات بدتر شده، نمی‌خواهم ایمانت را ضعیف کنم اما با وجود تمام رنجهایی که در مسیر معنویت به خود داده‌ای، زندگیی‌ات بهتر نشده.

آهنگر مکث کرد و بلافاصله پاسخ نداد.

سرانجام در سکوت، پاسخی را که می‌خواست یافت.

این پاسخ آهنگر بود:

در این کارگاه، فولاد خام برایم می‌آورند و باید از آن شمشیر بسازم. می‌دانی چه طور این کار را می‌کنم؟ اول تکه‌ی فولاد را به اندازه‌ی جهنم حرارت می‌دهم تا سرخ شود. بعد با بی‌رحمی، سنگین‌ترین پتک را بر می‌دارم و پشت سر هم به آن ضربه می‌زنم، تا این که فولاد، شکلی را بگیرد که می‌خواهم. بعد آن را در تشت آب سرد فرو می‌کنم، و تمام این کارگاه را بخار آب می‌گیرد، فولاد به خاطر این تغییر ناگهانی دما، ناله می‌کند و رنج می‌برد. باید این کار را آن قدر تکرار کنم تا به شمشیر مورد نظرم دست بیابم. یک بار کافی نیست.

آهنگر مدتی سکوت کرد و سپس ادامه داد:

گاهی فولادی که به دستم می‌رسد، نمی‌تواند تاب این عملیات را بیاورد. حرارت، ضربات پتک و آب سرد تمامش را ترک می‌اندازد. می‌دانم که این فولاد، هرگز تیغه‌ی شمشیر مناسبی در نخواهد آمد. آنوقت است که آنرا به میان انبوه زباله‌های کارگاه میاندازم.

باز مکث کرد و بعد ادامه داد:

می‌دانم که در آتش رنج فرو می‌روم. ضربات پتکی را که زندگی بر من وارد کرده، پذیرفته‌ام، و گاهی به شدت احساس سرما می‌کنم. انگار فولادی باشم که از آبدیده شدن رنج می‌برد. اما تنها دعایی که به درگاه خداوند دارم این است :

«خدای من، از آنچه برای من خواسته‌ ای صرفنظر نکن تا شکلی را که می‌خواهی ، به خود بگیرم. به هر روشی که می‌پسندی ادامه بده ؛ هر مدت که لازم است، ادامه بده، اما هرگز، هرگز مرا به کوه زباله‌های فولادهای بی فایده پرتاب نکن».

[[/color]امید وارم خدا پنجره باز اتاقت باشد
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط sajjad
۲۴ دي ۱۳۸۹, ۰۱:۳۰ صبح
ارسال: #2
خدا فقط دوستانش را به خانه‌اش دعوت می‌كند!‏؟
بسم الله الرحمن الرحیم





مرحوم طبرسی در كتاب احتجاج خود آورده است:
در یكی از سال‌ها بر اثر نیامدن باران، شهر مكّه را بی آبی و خشك سالی فرا گرفته بود، آن چنان كه مردم ‏سخت در مضیقه و تنگنای بی آبی قرار گرفته بودند.

لذا بعضی از شخصیّت‌ها همانند: مالك بن دنیار، ثابت بنانی، ایّوب سجستانی، حبیب فارسی و... جهت ‏نیایش و نیاز به درگاه خداوند متعال وارد مسجدالحرام شده و كعبه الهی را طواف كردند؛ ولیكن هر چه دعا ‏و استغاثه كردند، نتیجه ای حاصل نشد و باران نیامد.

در همین بین، جوانی خوش سیما، غمگین و محزون وارد شد و پس از طواف و زیارت كعبه الهی، خطاب به ‏جمعیّت كرد و فرمود: ای جماعت! آیا در جمع شماها كسی نیست كه مورد محبّت خدای مهربان باشد؟

جمعیّت گفتند: ای جوان! وظیفه ما دعا و درخواست كردن است و استجابت دعا بر عهده خداوند رحمان ‏می‌باشد.

جوان فرمود: چنانچه یك نفر از شما محبوب پروردگار می‌بود، دعایش ‍ مستجاب می‌گردید؛ و سپس به آن‌ها ‏اشاره نمود كه از نزدیك كعبه كنار روید، و آن گاه خودش نزدیك آمد و سر به سجده الهی نهاد و چنین اظهار ‏داشت:

“سَیِّدی بِحُبِّك لی إلاّ سَقَیْتَهُمُ الْغَیْثَ”

ای مولا و سرورم! تو را قسم می‌دهم به آن محبّت و ‏دوستی كه نسبت به من داری، این مردم را از آب باران سیراب فرما.

ناگهان ابری پدیدار شد و همانند دهانه مشك، باران بر اهل مكّه و بر آن جمعیّت فرو ریخت.

ثابت بنانی گوید: به او گفتم: ای جوان! از كجا دانستی كه خدایت تو را دوست دارد؟

فرمود: چنانچه خداوند كریم، مرا دوست نمی‌داشت، به زیارت خانه‌اش ‍ دعوتم نمی‌كرد؛ پس چون مرا به ‏زیارت خود پذیرفته است؛ دوستم می‌دارد، و به همین جهت وقتی دعا كردم مستجاب شد.

پس از آن، جوان اشعاری را به این مضمون سرود:

‏«هركه پروردگار را بشناسد و عارف به او باشد؛ ولی در عین حال خود را از دیگران بی نیاز نداند، ‏شقی و بیچاره است.

بنده خدا به غیر از تقوا و پرهیزكاری چه چیز دیگری می‌تواند برایش ‍ سودمند باشد؟

با این كه می‌داند تمامی عزّت‌ها و سعادتمندی‌ها و خوشبختی‌ها تنها برای افراد باتقوا و پرهیزكار خواهد ‏بود»

ثابت بنانی گوید: پس از آن از اهالی مكّه سؤال كردم كه این جوان كیست؟

گفتند: او علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب - یعنی امام سجّاد، زین العابدین - علیهم السّلام ‏می‌باشد. مستدرك الوسائل: ج 6، ص 209، ح 8، احتجاج طبرسی: ج 2، ص 149، ح




بسم الله الرحمن الرحیم
حسبنا الله و نعم الوکیل ... آل عمران 173...پشت و پناه ما خداست و چه پشت و پناه خوبی.
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط مشکات ، هُدهُد صبا
۱۳ اسفند ۱۳۸۹, ۱۲:۴۹ عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۳ اسفند ۱۳۸۹ ۱۲:۵۲ عصر، توسط هُدهُد صبا.)
ارسال: #3
Star قطاري به مقصد خدا
قطاری که به مقصد خدا می رفت... اندکی در ایستگاه دنیا توقف کرد...



فرستاده ی خدا رو به جهان کرد و گفت: مقصد ما خداست.

کیست که با ما سفر کند؟ کیست که باور کند دنیا ایستگاهی است تنها برای گذشتن؟

قرنها گذشت اما از بی شمار آدمیان جز اندکی بر آن سوار نشدن.

از جهان تا خدا هزار ایستگاه راه بود. در هر ایستگاه که قطار می ایستاد کسی کم نمی شد.

قطار می گذشت و سبک می شد. زیرا سبکی قانون خداست.

قطاری که به مقصد خدا می رفت... به ایستگاه بهشت رسید

فرستاده ی خدا گفت: اینجا بهشت است. مسافران بهشت به مقصد خود رسیدند و ادامه داد...

اما اینجا ایستگاه آخرین نیست.

مسافرانی که در بهشت ماندند بهشتی شدند. اما اندکی ماندند.

قطار دوباره راه افتاد و بهشت جا ماند. آنگاه خدا رو به مسافرانش کرد و گفت:

درود بر شما... راز من همین بود. آن که مرا می خواهد در ایستگاه بهشت توقف نخواهد کرد.

و آن گاه که قطار به ایستگاه آخر رسید...

دیگر نه قطاری بود و نه مسافری و نه فرستاده ای.

http://dalanebehesht1990.blogfa.com/

آيا به آيات قرآن نمى‏ انديشند يا [مگر] بر دل هايشان قفلهايى نهاده شده است؟
سوره محمد(ص)/ آیه 24
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط shahed ، zeinab ، sajjad
ارسال پاسخ 


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان

بازگشت به بالابازگشت به محتوا