ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امیتازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
مجموعه مقالات شهید سید مرتضی آوینی
۱۹ دي ۱۳۹۰, ۰۷:۵۰ عصر
ارسال: #2
RE: مجموعه مقالات شهید سید مرتضی آوینی
بسم الله الرحمن الرحیم

سلام دوستان

مجموعه اول روایت فتح:

1-شب عاشورایی

عصر روز بيستم بهمن ١٣٦٤، نخلستان‌هاي حاشيه‌ي اروند
غروب نزديك مي‌شود و تو گويي تقدير زمين از همين حاشيه‌ي اروندرود است كه تعيين مي‌گردد. و مگر به‌راستي جز اين است؟

بچه‌ها آماده و مسلح، با كوله‌پشتي و پتو و جليقه‌هاي نجات، در ميان نخلستان‌هاي حاشيه‌ي اروند، آخرين ساعات روز را به سوي پايان خوش انتظار طي مي‌كنند. اينها بچه‌هاي قرن پانزدهم هجري قمري هستند؛ هم آنان كه كره‌ي زمين قرن‌هاست انتظار آنان را مي‌كشد تا بر خاك بلاديده‌ي اين سياره قدم گذارند و عصر ظلمت و بي‌خبري را به پايان برسانند...

و اينك آنان آمده‌اند، با سادگي و تواضع، بي‌تكلف و صميمي، در پيوند با آب و درخت و آسمان و خاك و باران... و پرندگان. و تو هم كه از غرورآباد پرتكلف نفس اماره راه گم كرده‌اي و به‌يكباره خود را در ميان اين بندگان مطيع خدا يافته‌اي، حس مي‌كني كه به بركت آنان، با همه چيز، آب و درخت و آسمان و خاك و باران و پرندگان و ديگر انسان‌ها پيوند خورده‌اي و بين تو و رب العالمين هيچ چيز نمانده است و دائم الصلوة شده‌اي.

غروب نزديك مي‌شود و انتظاري خوش، دل بي‌تاب تو را در خود مي‌فشارد.

اين نخلستان‌ها مركز جهان است و اگر باور نداري، خود به خيل اين ياوران صاحب الزمان بپيوند تا دريابي كه چه مي‌گويم. مگر نه اين است كه زمان در كف صاحب الزمان است و اينان نيز ياوران او؟ مگر نه اينچنين است كه خداوند انسان را براي خليفة اللهي آفريده است؟ و مگر نه اينچنين است كه انسان را عبوديت حق به خليفة اللهي مي‌رساند؟

اين نخلستان‌ها مركز جهان است، چرا كه بهترين بندگان خدا، يعني بنده‌ترين بندگان خدا در اينجا گرد آمده‌اند تا بر صف كفر بتازند و بند از اسراي شب بر گيرند و آيينة فطرت‌ها را از تيرگي گناه بزدايند و كاري كنند تا جهان بار ديگر اهليت ولايت نور را پيدا كند.

بعضي‌ها وضو مي‌گيرند و بعضي ديگر پيشاني‌بندهايي را كه رويشان نوشته شده است «زائران كربلا» بر پيشاني مي‌بندند. در اينجا و در اين لحظات، دل‌ها آنچنان صفايي مي‌يابد كه وصف آن ممكن نيست. گفتم كه هيچ چيز در ميانه‌ي تو و رب العالمين باقي نمي‌ماند _ خود تو، آن كه به او مي‌گويي من. و در اينجا ديگر مني در ميانه نيست؛ من مي‌ميرد و همه به هم پيوند مي‌خورند. آن‌گاه دست‌ها در هم گره مي‌خورند و ديگر رها نمي‌شوند.

در ميان نخلستان‌هاي حاشيه‌ي اروند، پيشاپيش عيد فرا رسيده است، و هر چه به شب نزديك‌تر مي‌شويم، دل‌ها را اشتياقي عجيب، بيش‌تر و بيش‌تر در خود مي‌فشارد. بعضي از بچه‌ها گوشه‌ي خلوتي يافته‌اند و گذشته‌ي خويش را با وسواس يك قاضي مي‌كاوند و سراپاي زندگي خويش را محاسبه مي‌كنند و وصيت‌نامه مي‌نويسند. حق‌ا را خدا مي‌بخشد، اما واي از حق الناس! و تو به‌ناگاه دلت پايين مي‌ريزد: آيا وصيت‌نامه‌ات را تنظيم كرده‌اي؟

از يك طرف بچه‌هاي جهاد كارهاي مانده را راست و ريس مي‌كنند و از طرف ديگر، سكاندارها قايق‌هايشان را مي‌شويند و با دقتي غريب همه چيز را بررسي مي‌كنند.

رزمنده‌اي روي يك بلندي مشرف به رودخانه نشسته و ماسكش را نگاه مي‌كند.
- اين چيه؟
- ماسك!
- اون‌وقت طرز استفاده‌شو بلدي؟
- استفاده‌شو؟ بله...

راستي تو طرز استفاده از ماسك را بلدي؟

آفتاب باز هم پايين‌تر آمده است و دل‌ها مي‌خواهند كه از قفس تنگ سينه‌ها بيرون بزنند. انتظار سايه‌اي از اشتياق بر همه چيز كشانده است. همه‌ي كارهاي معمولي پر از راز مي‌شود و اشيا حقيقتي ديگر مي‌يابند. نان همان نان است و آب همان آب است، و بچه‌ها نيز همان بچه‌هاي صميمي و بي‌تكلف و متواضع و ساده‌اي هستند كه هميشه در مسجد و نماز جمعه و محل كارَت و اينجا و آنجا مي‌بيني. اما در اينجا و در اين ساعات، همه‌ي چيزهاي معمولي هيبتي ديگر پيدا مي‌كنند. تو گويي همه‌ي اشيا گنجينه‌هايي از رازهاي شگفت خلقت هستند، اما تو تا به حال در نمي‌يافتي. امان از غفلت!

ادامه دارد.....

یاد شهدایمان بخیر!

من اگر بنشینم، تو اگر بنشینی، چه کسی برخیزد؟

[تصویر:  sisOJG_400.jpg]
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط hamed ، مریم گلی ، هُدهُد صبا ، Entezar
ارسال پاسخ 


پیام‌های داخل این موضوع
RE: مجموعه مقالات شهید سید مرتضی آوینی - zeinab - ۱۹ دي ۱۳۹۰ ۰۷:۵۰ عصر
RE: مجموعه مقالات شهید سید مرتضی آوینی - hamed - ۲۶ شهريور ۱۳۹۱, ۰۸:۴۸ صبح

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان

بازگشت به بالابازگشت به محتوا