دل گفته هایمان با معبود
۶ ارديبهشت ۱۳۹۴, ۰۲:۲۹ عصر
(آخرین ویرایش در این ارسال: ۶ ارديبهشت ۱۳۹۴ ۰۲:۳۲ عصر، توسط آشنای غریب.)
ارسال: #162
|
|||
|
|||
RE: دل گفته هایمان با معبود
خدایا [highlight=#fcfcfc][/highlight][highlight=#fcfcfc]به تو من خیره می گردم؛ به این جنگل... به این برکه... به خط نور... به این دریا... به رقص آب... به این افسون بی همتا... چه باید گفت؟ کمک کن واژه ها را بر زبان آرم؛ بگویم لحظه ای از تو... از این زیبائی روشن، از این مهتاب... بریزم با نسیم و گم شوم در شب؛ بخندم با تو لختی در کنار آب... زبانم گنگ و ذهنم کور، تنم خسته، دلم رنجور... تمام واژه ها، قامت خمیده، ناتوان... بی نور... پر از پیچیدگی ست این ذهن ناهموار؛ سکوت واژه ها درهم تنیده، مثل یک آوار... من از پیچیدگی ها سخت بیزارم؛ تو با من ساده می گویی و من هم ساده می گویم: " خـدایــا دوسـتـت دارم "[/highlight] خداوند می بیند می داند می تواند
|
|||
|
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
6 مهمان
6 مهمان
بازگشت به بالابازگشت به محتوا