دل گفته هایمان با معبود
۲۳ دي ۱۳۹۳, ۱۲:۲۳ عصر
ارسال: #151
|
|||
|
|||
RE: دل گفته هایمان با معبود
پروردگارا ! روح خسته و بلند پروازم در قفس تنگ تن اسیر است و من لحظه لحظه های زندگی را به شوق رسیدن به تو می گذرانم. الهی! این روح بی تاب ،در این صحرایی که در آن جز فریب ، سراب نیست . رها گشته و راه خانه خود را گم کرده است . تمام هستی تجلی ذات آفریدگار یکتا و بی همتا است که تحمل این غربت و تنهایی را تخفیف می دهد . تجلی ذات خدا در لبخند گل ،در نگاه پر فروز آفتاب ،در مهتاب، در زمزمه چشمه ساران در نسیم روح نواز سحر ،در افق ،در شفق، در چشم به خون نشسته غروب، در بازی پر غوغای باد بر سر شاخه ها، در به هم پیوستن پاک مه و جنگل،همه وهمه شاید قطره ای باشد از ملکوت که چکیده بر زمین تا تسلی روح های رانده شده شود و زمین افسرده را آرایش کند. الهی با یاد تو آرام می گیرم و به امید وصال تو خشنود می شوم . تنها به این امید دم می زنم که هر نفس گامی به تو نزدیک تر می شوم..... و این است زندگی من... بر گرفته از نوشته سحر که حکایتی است شبیه درد و دل ما
خداوند می بیند می داند می تواند
|
|||
|
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
4 مهمان
4 مهمان
بازگشت به بالابازگشت به محتوا