دل گفته هایمان با معبود
۲۳ مهر ۱۳۹۲, ۱۲:۴۵ عصر
ارسال: #53
|
|||
|
|||
RE: دل گفته هایمان با معبود
الهی ؛ اگر چه درویشم ولی داراتر از من کیست،
که تو دارایی منی... الهی ، در،بسته نیست ، ما دست و پا بسته ایم... الهی ، چون توانستم، ندانستم و چون دانستم، نتوانستم الهی ، مقدور فرما آنچه ذبح می شود نفسانیت ما باشد به پای ربانیت تو... الهی...با خاطری خسته... دلی به تو بسته!دست از غیر تو شسته... درانتظار رحمتت نشسته ام. میدهی كريمی، نمی دهی حكيمی... مي خوانی شاكرم ميرانی صابرم... الهی احوالم چنانست كه می دانی و اعمالم چنين است كه مي بينی نه پاي گريز دارم ونه زبان ستيز... الهی مشت خاكي را چه شايد و از او چه برآيد و با او چه باید... دستم بگير يا الرحمن الراحمين در هیاهوی زندگی دریافتم ؛ چه بسیار دویدن ها،که فقط پاهایم را از من گرفت در حالی که گویی ایستاده بودم ، چه بسیار غصه ها،که فقط باعث سپیدی موهایم شد در حالی که قصه ای کودکانه بیش نبود ، دریافتم،کسی هست که اگر بخواهد "می شود" و اگر نخواهد "نمی شود" به همین سادگی ... کاش نه میدویدم و نه غصه می خوردم فقط او را می خواندم و بس خدایا... همه از تو میخواهند بدهی اما ،من از تو می خواهم بگیری خستگی ،دلتنگی و غصه ها را از،لحظه لحظه روزگار همه آنهایی که دوستشان دارم خداوند می بیند می داند می تواند
|
|||
|
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
8 مهمان
8 مهمان
بازگشت به بالابازگشت به محتوا