جز او وحده لااله الاهو
۳ بهمن ۱۳۸۸, ۱۰:۳۶ عصر
ارسال: #8
|
|||
|
|||
مجنون , لیلا ... خدا
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه ی لیلا نشست عشق آن شب مست مستش کرده بود فارغ از جام الستش کرده بود سجده ای زد بر لب درگاه او پر زلیلا شد دل پرآه او گفت : یا رب از چه خوارم کرده ای ؟ بر صلیب عشق دارم کرده ای ؟ جام لیلا را به دستم داده ای وندر این بازی شکستم داده ای تیشه عشقش به جانم میزنی دردم از لیلاست ,آنم میزنی خسته ام زین عشق ، دل خونم نکن من که مجنونم ، تو مجنونم نکن مرد این بازیچه دیگر نیستم این تو ، لیلای تو ... دیگر نیستم گفت : ای دیوانه لیلایت منم در رگ پیدا و پنهانت منم سال ها با جور لیلا ساختی من کنارت بودم و نشناختی عشق لیلا در دلت انداختم صد قمار عشق یکجا باختم کردمت آواره ی صحرا نشد گفتم :عاقل میشوی اما نشد سوختم در حسرت یک یا ربت غیر لیلا برنیامد از لبت روز و شب او را صدا کردی ولی دیدم امشب با منی گفتم بلی مطمئن بودم به من سر میزنی در حریم خانه ام در میزنی حال این لیلا که خارت کرده بود درس عشقش بی قرارت کرده بود مرد راهش باش تا شاهت کنم صد چو لیلا کشته در راهت کنم بسم الله الرحمن الرحیم حسبنا الله و نعم الوکیل ... آل عمران 173...پشت و پناه ما خداست و چه پشت و پناه خوبی. |
|||
|
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
2 مهمان
2 مهمان
بازگشت به بالابازگشت به محتوا