حکمت های روزگار
۱۳ خرداد ۱۳۸۹, ۱۰:۳۲ عصر
(آخرین ویرایش در این ارسال: ۵ دي ۱۳۹۳ ۰۱:۲۰ عصر، توسط هُدهُد صبا.)
ارسال: #1
|
|||
|
|||
حکمت های روزگار
اسمش فلمينگ بود . کشاورز اسکاتلندي فقيري بود.
يک روز که براي تهيه معيشت خانواده بيرون رفت، صداي فرياد کمکي شنيد که از باتلاق نزديک خانه مي آمد. وسايلشو انداخت و به سمت باتلاق دويد. اونجا ، پسر وحشتزده اي رو ديد که تا کمر تو لجن سياه فرو رفته بود و داد ميزد و کمک مي خواست. فلمينگ کشاورز ، پسربچه رو از مرگ تدريجي و وحشتناک نجات داد. روز بعد، يک کالسکه تجملاتي در محوطه کوچک کشاورز ايستاد. نجيب زاده اي با لباسهاي فاخر از کالسکه بيرون آمد و گفت پدر پسري هست که فلمينگ نجاتش داد. نجيب زاده گفت: ميخواهم ازتوتشکر کنم، شما زندگي پسرم را نجات داديد. کشاورز اسکاتلندي گفت: براي کاري که انجام دادم چيزي نمي خوام و پيشنهادش رو رد کرد. در همین لحظه، پسر کشاورز از در کلبه رعيتي بيرون اومد. نجيب زاده پرسيد: اين پسر شماست؟ کشاورز با غرور جواب داد بله.” نجيب زاده گفت: من پيشنهادي دارم.اجازه بدين پسرتون رو با خودم ببرم و تحصيلات خوب يادش بدم.اگر پسربچه ،مثل پدرش باشه، درآينده مردي ميشه که ميتونين بهش افتخار کنين” و کشاورز قبول کرد. بعدها، پسر فلمينگ کشاورز، از مدرسه پزشکي سنت ماري لندن فارغ التحصيل شد و در سراسر جهان به الکساندر فلمينگ کاشف پني سيلين معروف شد. سالها بعد ، پسر مرد نجيب زاده دچار بيماري ذات الريه شد. چه چيزي نجاتش داد؟ پني سيلين. اسم پسر نجيب زاده چه بود؟ وينستون چرچيل از خود به خدا هیچ نگوییم و نپرسیم .:. ما هم به خدا گر به خود آییم ، خداییم
|
|||
|
|
پیامهای داخل این موضوع |
حکمت های روزگار - مشکات - ۱۳ خرداد ۱۳۸۹ ۱۰:۳۲ عصر
RE: حکمت روزگار - یوسف زهرا - ۱۴ خرداد ۱۳۸۹, ۱۲:۲۳ صبح
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان
1 مهمان
بازگشت به بالابازگشت به محتوا