حکومت
۸ خرداد ۱۳۸۹, ۰۶:۰۲ عصر
ارسال: #45
|
|||
|
|||
RE: حکومت
ماجرای شهادت جوانی که جنگ با فتنه گران را ناگزیر کرد
بعد حضرت امیر(ع) یک قرآن برداشت و آمد طرف نیروهای خود و فرمود : یک شهید می خواهم . چه کسی حاضر است این قرآن را در دستش بگیرد و به سمت سپاه دشمن برود و آنها را برای آخرین بار به قرآن دعوت کند که بین مسلمین جنگ را نیفتد و البته بداند که قطعاً کشته خواهد شد جوانی بلند شد و گفت من حاضرم بروم . حضرت امیر(ع) فرمود : می خواهم زمانی که قرآن را در دست گرفتی ، اگر دست تو را قطع کردند برنگردی و با دست دیگرت قرآن را برداری و به آنها عرضه کنی . گفت : باشد . بعد حضرت فرمود : می خواهم زمانی که دست دیگرت را هم قطع کردند باز هم برنگردی . این جوان رفت و دو دستش را قطع کردند و بعد قرآن را به دندان گرفت که به حق این قرآن بین مسلمانان درگیری و جنگ راه نیندازید و برای براندازی حکومت مشروع ، مردم با تحریک نکنید که او را شهید کردند . به این شکل بود که حضرت امیر(ع) فرمود : الان دیگر نبرد واجب شد و از این پس ما برای جنگیدن با اینها حجت شرعی داریم . د ر صدر اسلام ، بزرگان اسلام گرفتار شدند ؛ کسانی که باید بارها شهید می شدند، از نزدیک ترین خویشان ، اصحاب و دوستان پیامبر(ص) و امیرالمومنین (ع) بودند که گرفتار شدند . با ولایت زنده ایم ... تا زنده ایم رزمنده ایم... آقاجان بدانید و بدانند که لبخند رضایت شما را با هیچ چیز عوض نخواهیم کرد |
|||
|
|
پیامهای داخل این موضوع |
RE: حکومت - کبوتر حرم - ۸ خرداد ۱۳۸۹ ۰۶:۰۲ عصر
RE: حکومت - safirashgh - ۸ شهريور ۱۳۸۹, ۰۵:۲۸ عصر
RE: حکومت - هُدهُد صبا - ۲۵ آبان ۱۳۹۰, ۰۷:۱۴ عصر
RE: حکومت - safirashgh - ۲۵ آبان ۱۳۹۰, ۰۸:۳۵ عصر
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
2 مهمان
2 مهمان
بازگشت به بالابازگشت به محتوا