حرف های عادی بین اعضا
۱۳ آذر ۱۳۹۲, ۰۳:۲۰ عصر
ارسال: #135
|
|||
|
|||
حرف های عادی بین اعضا
دلم گرفته بود. حوصله هیچ چیز و هیچ کس را نداشتم. کنج اتاق نشسته بودم و حس می کردم هیچ چیز آرامم نمی کند. دلم می خواست با خدا حرف بزنم. جا نماز را پهن کردم و دو رکعت نماز خواندم. کمی آرام شدم. در دلم گفتم کاش می شد بیشتر با خدا حرف بزنم. ولی نه از جنس حرف هایی که با آدم ها می زنم. اما انگار لال شده بودم. بی هوا، سمت نگاهم به کتابخانه اتاق بود. چشمم به صحیفه سجادیه افتاد. چطور یادم رفته بود؟! کتاب را برداشتم، یک حمد خواندم و بازش کردم. این دعا آمد:
«پروردگارا، به تو پناه می آورم. تو نیز پناهم بخش تا موجودی خود پسند نباشم. مگذار که خشم، حصار صبر مرا بشکند و حمله حسادت، مناعت طبع مرا به خواری تبدیل کند. نمی خواهم با بد خلقی دل دوستانم را بشکنم. و از طمع که همت بلندم را پست می سازد، به تو پناه می آورم. پروردگارا، مگذار که هوس، باعث شود که راه را از بی راه نشناسم. کمک کن گه قدر نعمت هایت را بدانم و شکر آن ها را به جا آورم. آمین» انگار برای به چاه افتاده ای طناب انداخته باشند. همین چند سطر، آبی بود روی آتش دلم. صورتم خیس اشک شده بود و باد، آرام پرده پنجره را تکان می داد. خدا را شکر کردم که در این شب ها آرامشی برای دل های بی قرار در خانه های مان پیدا می شود حالا که آمده ای چترت را ببند... در سرای ما جز مهربانی نمیبارد... |
|||
|
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
2 مهمان
2 مهمان
بازگشت به بالابازگشت به محتوا