بهشت و جهنم
۱۹ آبان ۱۳۸۸, ۱۰:۲۶ عصر
ارسال: #2
|
|||
|
|||
RE: "بهشت "
... ادامه
پس از مدتی طولانی از تپه بالا رفتند ، به مزرعه ای رسیدند ؛ راه ورود به این مزرعه دروازه ای قدیمی بود که به یک جاده ی خاکی در دو طرفش باز می شد . مردی در زیر سایه ی درخت ها دراز کشیده بود و صورتش را با کلاهی پوشانده بود ؛ احتمالا خوابیده بود. مسافر گفت : روز بخیر مرد با سرش جواب داد. مرد گفت : ما خیلی تشنه ایم ، من ، اسبم و سگم مرد به جایی اشاره کرد و گفت : میان آن سنگ ها چشمه ای است ، هر قدر می خواهید آب بنوشید مرد ، اسب و سگ به کنار چشمه رفتند و تشنگی اشان را فرو نشاندند . مسافر از مرد تشکر کرد. مرد گفت : هر وقت که دوست داشتید می توانید برگردید. مسافر پرسید : فقط می خواهم بدانم نام این جا چیست ؟ _ بهشت _ بهشت ؟! اما نگهبان دروازه ی مرمری هم گفت آنجا بهشت است ؟؟؟ _ آنجا بهشت نیست ، دوزخ است مسافر حیران ماند و گفت : اید جلوی دیگران را بگیرید تا از نام شما استفاده نکنند ! این اطلاعات غلط باعث سردرگمی زیادی می شود ! _ کاملا برعکس ، در حقیقت لطف بزرگی به ما می کنند . چون تمام آن هایی که حاضرند بهترین دوستانشان را ترک کنند ، همان جا می مانند !!! امیدوارم از این داستان لذت برده باشید . |
|||
|
پیامهای داخل این موضوع |
RE: "بهشت " - ذوالقرنین - ۱۹ آبان ۱۳۸۸ ۱۰:۲۶ عصر
RE: "بهشت " - zeinab - ۲۲ دي ۱۳۸۸, ۱۱:۱۵ صبح
بهشت و جهنم - مشکات - ۲۳ دي ۱۳۸۸, ۰۵:۵۵ عصر
RE: بهشت و جهنم - پدر ژپتو - ۲۴ دي ۱۳۸۸, ۰۹:۲۱ عصر
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان
1 مهمان
بازگشت به بالابازگشت به محتوا