عصرگاه با طعم مشاعره
۹ مهر ۱۳۹۲, ۰۵:۳۹ عصر
ارسال: #263
|
|||
|
|||
RE: عصرگاه با طعم مشاعره
يک لحظه سکوت کرد و حرفش را خورد ...
بغضی نفس و گلوی او را آزرد می خواست که عشق را نمایان نکند... اشک آمد و باز آبرویش را برد خدایا دستانم خالی اند و دلم غرق در آرزوها ، یا دستانم را توانا کن یا دلم را از آرزوهای دست نیافتنی خالی کن |
|||
|
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
2 مهمان
2 مهمان
بازگشت به بالابازگشت به محتوا