بازی روزگار"از دلنوشته های پروفسور حسابی (پدر فیزیك ایران)
۶ فروردين ۱۳۹۱, ۰۸:۳۸ صبح
ارسال: #4
|
|||
|
|||
RE:داستانی نه تازه
داستانی نه تازه
نیما یوشیج شامگاهان که رؤیت دریا نقش در نقش مینهفت کبود داستانی نه تازه کرد به کار رشتهای بست و رشتهای بگشود رشتههای دگر بر آب ببرد. اندر آن جایگه که فندق پیر سایه در سایه بر زمین گسترد چون بماند آب جوی از رفتار شاخهای خشک و برگی زرد آمدش باد و باشتاب ببرد. همچنین در گشاد و شمع افروخت آن نگارین چربدست استاد گوشمالی به چنگ داد و نشست پس چراغی نهاد بر دمِ باد هرچه از ما به یک عتاب ببرد. داستانی نه تازه کرد، آری آن ز یغمای ما به ره شادان، رفت و دیگر نه بر قفاش نگاه از خرابی ماش آبادان دلی از ما ولی خراب ببرد! فروردین ۱۳۲۵ برگرفته از كتاب: يوشيج، نيما؛ گزينهي اشعار نيما يوشيج؛ با مقدمه و انتخاب يدالله جلالي پندري؛ چاپ نهم؛ تهران: مرواريد 1388. در انتشار آنچه خوبیست و اثری از عشق در آن هست آخرین نفر نباشید من یک اخراجی هستم
|
|||
|
|
پیامهای داخل این موضوع |
بازی روزگار"از دلنوشته های پروفسور حسابی (پدر فیزیك ایران) - hamed - ۱۴ شهريور ۱۳۹۰, ۰۹:۳۸ عصر
RE:سر سازگاری ندارد سپهر - hamed - ۳۰ بهمن ۱۳۹۰, ۰۵:۳۸ عصر
RE: نگویم که دنیا نه از بهر ماست - hamed - ۲ اسفند ۱۳۹۰, ۱۰:۱۱ عصر
RE:داستانی نه تازه - hamed - ۶ فروردين ۱۳۹۱ ۰۸:۳۸ صبح
RE: خاطـره ای تفـکربرانگیـز از پـروفسور حسـابی - hamed - ۱۹ شهريور ۱۳۹۱, ۱۰:۳۱ صبح
RE: بازی روزگار" - hamed - ۱۳ آذر ۱۳۹۵, ۰۵:۰۶ عصر
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان
1 مهمان
بازگشت به بالابازگشت به محتوا