ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 11 رأی - میانگین امیتازات: 4.91
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
حضرت رضا علیه السلام
۲۳ بهمن ۱۳۹۰, ۰۴:۱۵ عصر
ارسال: #20
داستانهای آموزنده از امام رضا(ع)
نامش سید یونس و از اهالى آذرشهر آذربایجان بود. به قصد زیارت هشتمین امام نور، راه مشهد مقدس را در پیش گرفت و بدانجا رفت، اما پس از ورود و نخستین زیارت، همه پول او مفقود شد و بدون خرجى ماند.
ناگزیر به حضرت رضا، علیه‏السلام، توسل جست و سه شب پیاپى در عالم خواب به او دستور داده شد كه خرج سفر خویش را از كجا و از چه كسى دریافت كند و از همین جا بود كه داستان شنیدنى زندگى‏اش پیش آمد كه بدین صورت نقل شده است.
خود مى‏گوید: پس از مفقود شدن پولم به حرم مطهر رفتم و پس از عرض سلام گفتم: « مولاى من! مى‏دانید كه پول من رفته و در این دیار ناآشنا، نه راهى دارم و نه مى‏توانم گدایى كنم و جز به شما به دیگرى نخواهم گفت. »
به منزل آمده و شب در عالم رؤیا دیدم كه حضرت فرمود: « سید یونس! بامداد فردا، هنگام طلوع فجر برو دربست پایین خیابان و زیر غرفه نقاره‏خانه، بایست، اولین كسى كه آمد رازت را به او بگو تا او مشكل تو را حل كند. »
پیش از فجر بیدار شدم و وضو ساختم و به حرم مشرّف شدم و پس از زیارت، قبل از دمیدن فجر به همان نقطه‏اى كه در خواب دیده و دستور یافته بودم، آمدم و چشم به هر سو دوخته بودم تا نفر اول را بنگرم كه به ناگاه دیدم«آقا تقى آذرشهرى» كه متأسفانه در شهر ما بر بدگویى برخى به او « تقى بى‏نماز » مى‏گفتند، از راه رسید، اما من با خود گفتم: « آیا مشكل خود را به او بگویم؟ با اینكه در وطن متهم به بى‏نمازى است، چرا كه در صف نمازگزاران نمى‏نشیند. » من چیزى به او نگفتم و او هم گذشت و به حرم مشرّف شد.
من نیز بار دیگر به حرم رفته و گرفتارى خویش را با دلى لبریز از غم و اندوه به حضرت رضا، علیه‏السلام، گفتم و آمدم. بار دیگر، شب، در عالم خواب حضرت را دیدم و همان دستور را دادند و این جریان سه شب تكرار شد تا روز سوم گفتم بى‏تردید در این خوابهاى سه‏گانه رازى است، به همین جهت بامداد روز سوم جلو رفتم و به اولین نفرى كه قبل از فجر وارد صحن مى‏شد و جز « آقا تقى آذرشهرى » نبود، سلام كردم و او نیر مرا مورد دلجویى قرار داد و پرسید: « اینك، سه روز است كه شما را در اینجا مى‏نگرم، كارى دارید؟»
جریان مفقود شدن پولم را به او گفتم و او نیز علاوه بر خرج توقّف یك ماهه‏ام در مشهد، پول سوغات را نیز به من داد و گفت: « پس از یك ماه، قرار ما در فلان روز و فلان ساعت آخر بازار سرشوى در میدان سرشوى باش تا ترتیب رفتن تو را به شهرت بدهم. »
از او تشكر كردم و آمدم. یك ماه گذشت، زیارت وداع كردم و سوغات هم خریدم و خورجین خویش را برداشتم و در ساعت مقرر در مكان مورد توافق حاضر شدم. درست سر ساعت بود كه دیدم آقا تقى آمد و گفت: «آماده رفتن هستى؟»
گفتم: «آرى! »
گفت: «بسیار خوب، بیا! بیا! نزدیكتر. » رفتم.
گفتم: «خودت به همراه بار و خورجین و هر چه دارى بر دوشم بنشین.» تعجب كردم و پرسیدم: «مگر ممكن است؟»
گفت: «آرى!» نشستم. به ناگاه دیدم آقاتقى گویى پرواز مى‏كند و من هنگامى متوجه شدم كه دیدم شهر و روستاى میان مشهد تا آذرشهر بسرعت از زیر پاى ما مى‏گذرد و پس از اندك زمانى خود را در صحن خانه خود در آذرشهر دیدم و دقت كردم دیدم، آرى خانه من است و دخترم در حال غذا پختن. آقاتقى خواست برگردد، دامانش را گرفتم و گفتم: به خداى سوگند! تو را رها نمى‏كنم. در شهر ما به تو اتهام بى‏نمازى و لامذهبى زده‏اند و اینك قطعى شد كه تو از دوستان خاص خدایى ، از كجا به این مرحله دست یافتى و نمازهایت را كجا مى‏خوانى؟
او گفت: « دوست عزیز! چرا تفتیش مى‏كنى؟» او را باز هم سوگند دادم و پس از اینكه از من تعهد گرفت كه راز او را تا زنده است برملا نكنم، گفت: سید یونس! من در پرتو ایمان، خودسازى، تقوا، عشق به اهل‏بیت و خدمت به خوبان و محرومان بویژه با ارادت به امام عصر، علیه‏السلام، مورد عنایت قرار گرفته‏ام و نمازهاى خویش را هر كجا باشم با طى‏الارض در خدمت او و به امامت آن حضرت مى‏خوانم.
آرى!
مصلحت نیست كه از پرده برون افتد راز
ورنه در عالم رندى خبری نیست ، كه نیست
منبع: شیفتگان حضرت مهدى علیه السلام،احمد قاضى زاهدى، ج2
نویسنده:احمد قاضى زاهدى

  • Rose بودیم کسی پاس نمیداشت که هستیم باشد که نباشیم و بدانند که بودیمBrokenhead
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط فاطمه گل
ارسال پاسخ 


پیام‌های داخل این موضوع
حضرت رضا علیه السلام - fateme18 - ۲۲ بهمن ۱۳۸۸, ۰۳:۴۸ عصر
RE: حضرت رضا علیه السلام - safirashgh - ۹ مهر ۱۳۹۱, ۰۷:۵۸ صبح
RE: حضرت رضا علیه السلام - گمنام - ۹ مهر ۱۳۹۱, ۰۸:۵۱ صبح
RE: حضرت رضا علیه السلام - هُدهُد صبا - ۲۵ شهريور ۱۳۹۲, ۰۹:۴۲ صبح
RE: حضرت رضا علیه السلام - آشنای غریب - ۲۶ شهريور ۱۳۹۲, ۰۸:۱۵ صبح
RE: حضرت رضا علیه السلام - فاطمه گل - ۶ مهر ۱۳۹۲, ۰۲:۱۰ عصر
RE: حضرت رضا علیه السلام - آشنای غریب - ۷ دي ۱۳۹۲, ۱۱:۵۷ عصر
حضرت رضا علیه السلام - Entezar - ۸ دي ۱۳۹۲, ۰۴:۲۶ عصر
حضرت رضا علیه السلام - Entezar - ۱۱ دي ۱۳۹۲, ۰۴:۴۲ عصر
حضرت رضا علیه السلام - Entezar - ۱۱ اسفند ۱۳۹۲, ۰۳:۴۴ صبح
RE: حضرت رضا علیه السلام - آشنای غریب - ۴ شهريور ۱۳۹۴, ۰۱:۵۳ عصر
RE: حضرت رضا علیه السلام - آشنای غریب - ۲۳ آذر ۱۳۹۴, ۱۱:۴۹ صبح
RE: حضرت رضا علیه السلام - آشنای غریب - ۴ دي ۱۳۹۴, ۰۹:۳۷ عصر
RE: حضرت رضا علیه السلام - آشنای غریب - ۲۳ دي ۱۳۹۴, ۰۶:۵۰ صبح
RE: حضرت رضا علیه السلام - آشنای غریب - ۱۵ اسفند ۱۳۹۵, ۰۷:۳۸ عصر
RE: حضرت رضا علیه السلام - آشنای غریب - ۲۲ خرداد ۱۴۰۱, ۰۱:۲۸ صبح
صلوات خاصه امام رضا (ع) - کبوتر حرم - ۱۳ خرداد ۱۳۸۹, ۰۶:۱۵ عصر
RE: صلوات خاصه امام رضا (ع) - کبوتر حرم - ۱۶ خرداد ۱۳۸۹, ۱۰:۳۷ صبح
RE: صلوات خاصه امام رضا (ع) - یوسف زهرا - ۱۶ خرداد ۱۳۸۹, ۰۳:۳۰ عصر
RE: صلوات خاصه امام رضا (ع) - کبوتر حرم - ۱۶ خرداد ۱۳۸۹, ۰۷:۰۹ عصر
داستانهایی كوتاه از امام رضا (ع) - boshra - ۱۴ بهمن ۱۳۸۹, ۰۳:۳۷ عصر
در سوگ امام رضا علیه السلام - boshra - ۱۴ بهمن ۱۳۸۹, ۰۸:۲۵ عصر
زیارت امام رضا علیه السلام - boshra - ۱۵ بهمن ۱۳۸۹, ۰۷:۵۰ عصر
داستانهای آموزنده از امام رضا(ع) - ترنم بهاری - ۲۳ بهمن ۱۳۹۰ ۰۴:۱۵ عصر
RE: داستانهای آموزنده از امام رضا(ع) - seraj73 - ۲۳ بهمن ۱۳۹۰, ۰۶:۵۱ عصر

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
2 مهمان

بازگشت به بالابازگشت به محتوا