ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 11 رأی - میانگین امیتازات: 4.91
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
حضرت رضا علیه السلام
۱۸ مهر ۱۳۹۰, ۱۰:۲۵ صبح
ارسال: #13
وصلتی عجیب که امام رضا(ع) بانی آن شد!
[تصویر:  KABUTARVAHARAM2.jpg]

سال ۷۲ در سفری با دو تن از خادمان حرم مطهر رضوی، هم اتاق بودم. آن شب از شب‌هایی بود که عطر حرم امام رضا(علیه السلام) یک لحظه هم جمع ما را ترک نکرد. داستان‌ها و حکایت‌هایی زیادی از کراماتی که یا خود به عینه دیده بودند و یا از همکاران قدیمی خود شنیده بودند برای‌مان تعریف کردند. اما یک حکایت برای من بسیار جالب بود و چون یکی از این دو بزرگوار با شخصیت‌های اصلی این داستان آشنا بود و از نزدیک می‌شناخت‌شان، و در واقع برای من با یک واسطه نقل می‌شد، آن حکایت را به یمن این شب عزیز برای خوانندگان وبلاگ به یادگار می‌نویسم:

قبل از انقلاب خانواده‌ای از اصفهان به نیت زیارت امام هشتم به مشهد مشرف می‌شوند. یک شب مادر و دختر این خانواده در حال تشرف به حرم بوده‌اند که چشم یک جوان مشهدی به این دختر خانم افتاده و مجذوب او می‌شود و به دنبال‌شان راه می‌افتد. وقتی آن دو به حرم مشرف می‌شوند، آن جوان هم از پی‌شان به حرم و کنار ضریح می‌رود. آن مادر و دختر بدون این که متوجه این جوان باشند که مدتی است آن‌ها را تعقیب می‌کند، مشغول زیارت می‌شوند و بعد از زیارت، دختر خانم به سمت ضریح رفته و دستش را روی ضریح می‌گذارد، این آقا پسر هم بلافاصله دستش را می‌گذارد روی دست آن دختر خانم.

در این لحظه دختر خانم با ناراحتی هر چه تمام‌تر رو می‌کند به جوان و با عتاب می‌گوید: خدا به حق این آقا، دستت را قطع کند! جوان هم با خونسردی تمام می‌گوید: خدا به حق این آقا تو را نصیب من کند!

جر و بحثی می‌شود و هر یک به سراغ کار خود می‌روند.

پس از مدتی آقا پسر متوجه دانه‌ای می شود که روی انگشت دستش سر برآورده بود. ابتدا بی محلی می‌کند ولی وقتی دانه دردناک می‌شود به پزشک مراجعه می‌کند. پزشک دارویی را تجویز می‌کند ولی این دارو افاقه نکرده و کم کم تمام دست جوان را درد غیر قابل تحملی فرا می‌گیرد. کار به جایی می‌رسد که پزشکان اعلام می‌کنند این بیماری ناشناخته‌ای است که باعث شده استخوان دست شما سیاه شود. بنابراین هر چه سریع‌تر باید دست شما را قطع کنیم. جوان زیر بار نمی‌رود و باز هم اطبای دیگری را می‌آزماید ولی جواب همه یکی بوده است. وقتی درد به مچ دست می‌رسد، یکی از پزشکان اعلام می‌کند که اگر اجازه ندهی دستت را از مچ قطع کنیم، این مسئله قطعاً باعث مرگ تو خواهد شد. به ناچار جوان به این مداوا تن در می‌دهد و دست جوان از مچ قطع می‌شود.

مدت زمانی می‌گذرد. یک روز که گذار جوان به حرم امام رضا(علیه السلام) می‌افتد، یک مرتبه یاد آن خاطره و نفرینی که آن دختر خانم به او کرده بود، در دلش زنده می‌شود. دقت که می‌کند متوجه می‌شود، دست قطع شده همان دستی است که بر روی دست آن خانم گذاشته بود. خیلی منقلب شده و رو به گنبد حضرت عرض می کند: "آقا جان! اگر تو امام اویی، امام من هم هستی! او یک دعا کرد و دعایش را مستجاب کردی، من هم یک دعا کردم ولی هنوز مستجاب نکرده‌ای! اگر دعایم را مستجاب نکنی، می‌فهمم که فقط امام اویی، نه امام من! و من را دیگر با این حرم کاری نیست!" و اشک ریزان از حرم بیرون می‌آید.

پس از مدتی جوان برای کاری به یکی از شهرهای جنوبی می‌رود و در راه برگشت، تصمیم می‌گیرد چند روزی در اصفهان بماند و این شهر را سیر و سیاحت کند. وقتی در یکی از خیابان‌های اصفهان در حال عبور بوده، فرد مضطربی به سمتش می‌آید و از او سوال می‌کند: آیا مسافری؟! جوان جواب مثبت می‌دهد. فرد می‌پرسد: در اصفهان کس و کار و یا آشنایی داری؟ وقتی فرد جواب منفی جوان را می‌شنود با خوشحالی به جوان می‌گوید، من یک مشکلی دارم که حل آن فقط به دست توست. اگر به من کمک کنی که این مشکلم را حل کنم، تلافی می‌کنم.

جوان که با بهت و حیرت فرد را می‌نگریسته، سوال می‌کند این چه مشکلی است که حل آن به دست کسی است که نه باید اصفهانی باشد و نه در اصفهان دوست و آشنایی داشته باشد! فرد ابتدا از جوان قول همکاری گرفته و سپس می‌گوید: من دختر عمویی دارم که خیلی او را دوست می‌دارم. ولی تا کنون به دلایل بسیار واهی بلافاصله بعد از این که او را عقد کرده‌ام، جنگ و دعوایی پدید آمده و من مجبور شده‌ام او را طلاق دهم. تا کنون سه بار این اتفاق افتاده و این بار عاقد می‌گوید از نظر شرعی دختر عموی من دیگر نمی‌تواند به عقدم در آید مگر این که با فرد دیگری ازدواج کند (محلّل) و بعد او طلاقش دهد و من بتوانم بار دیگر او را به عقد خود در آورم. حالا چون من در اصفهان آدم سرشناسی هستم، دنبال کسی با این ویژگی‌ها می‌گشتم که حضور او در اصفهان دائمی و یا مکرر نباشد که باعث شرمساری من و خانواده‌ام شود، که خدا تو را سر راه من قرار داد.

آن فرد، جوان را با خود به منزل عمو می‌برد و عاقد را خبر می‌کنند و عقد دختر خانم را برای وی می‌خوانند. در حجله‌ی زفاف، عروس خانم از جوان دلیل قطع دستش را سوال می‌کند، اما جوان تمایلی به توضیح ماجرا نشان نمی‌دهد. عروس خانم اصرار می‌کند و ناچار جوان شرح ما وقع را برای عروس خانم تعریف می‌کند. پس از تعریف ماجرای دست جوان، عروس خانم شروع به گریستن می‌کند و به جوان می‌گوید: به خدا من همان دختری هستم که خدا نفرینش را به حق امام رضا (علیه السلام) در خصوص تو مستجاب کرد و امروز هم دعای تو را به اجابت رسانده است. برخیز و به همه اعلام کن که جریان چیست و به پسر عموی من هم بگو که این دختر دیگر همسر شرعی و قانونی من است و من او را طلاق نمی دهم.

و این چنین وصلتی عجیب با وساطت حضرت امام رئوف (علیه السلام) سر گرفت.

آن خادم بزرگوار در ادامه تعریف می‌کرد که این زن و شوهر هر ساله در سالگرد آن اتفاق به حرم می‌آیند و اکنون خداوند چند فرزند به آن ها عطا کرده است.

صلی الله علیک یا اباالحسن، یا علی بن موسی الرضا و رحمه الله و برکاته

منبع: وبلاگ قمی ها

حتما مطلب این آدرس را بخوانید *** http://salavatt.blogfa.com/cat-8.aspx ***
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط hamed ، مصباح ، مریم گلی ، هُدهُد صبا ، یک کاربر ، zeinab ، فاطمه گل
ارسال پاسخ 


پیام‌های داخل این موضوع
حضرت رضا علیه السلام - fateme18 - ۲۲ بهمن ۱۳۸۸, ۰۳:۴۸ عصر
RE: حضرت رضا علیه السلام - safirashgh - ۹ مهر ۱۳۹۱, ۰۷:۵۸ صبح
RE: حضرت رضا علیه السلام - گمنام - ۹ مهر ۱۳۹۱, ۰۸:۵۱ صبح
RE: حضرت رضا علیه السلام - هُدهُد صبا - ۲۵ شهريور ۱۳۹۲, ۰۹:۴۲ صبح
RE: حضرت رضا علیه السلام - آشنای غریب - ۲۶ شهريور ۱۳۹۲, ۰۸:۱۵ صبح
RE: حضرت رضا علیه السلام - فاطمه گل - ۶ مهر ۱۳۹۲, ۰۲:۱۰ عصر
RE: حضرت رضا علیه السلام - آشنای غریب - ۷ دي ۱۳۹۲, ۱۱:۵۷ عصر
حضرت رضا علیه السلام - Entezar - ۸ دي ۱۳۹۲, ۰۴:۲۶ عصر
حضرت رضا علیه السلام - Entezar - ۱۱ دي ۱۳۹۲, ۰۴:۴۲ عصر
حضرت رضا علیه السلام - Entezar - ۱۱ اسفند ۱۳۹۲, ۰۳:۴۴ صبح
RE: حضرت رضا علیه السلام - آشنای غریب - ۴ شهريور ۱۳۹۴, ۰۱:۵۳ عصر
RE: حضرت رضا علیه السلام - آشنای غریب - ۲۳ آذر ۱۳۹۴, ۱۱:۴۹ صبح
RE: حضرت رضا علیه السلام - آشنای غریب - ۴ دي ۱۳۹۴, ۰۹:۳۷ عصر
RE: حضرت رضا علیه السلام - آشنای غریب - ۲۳ دي ۱۳۹۴, ۰۶:۵۰ صبح
RE: حضرت رضا علیه السلام - آشنای غریب - ۱۵ اسفند ۱۳۹۵, ۰۷:۳۸ عصر
RE: حضرت رضا علیه السلام - آشنای غریب - ۲۲ خرداد ۱۴۰۱, ۰۱:۲۸ صبح
صلوات خاصه امام رضا (ع) - کبوتر حرم - ۱۳ خرداد ۱۳۸۹, ۰۶:۱۵ عصر
RE: صلوات خاصه امام رضا (ع) - کبوتر حرم - ۱۶ خرداد ۱۳۸۹, ۱۰:۳۷ صبح
RE: صلوات خاصه امام رضا (ع) - یوسف زهرا - ۱۶ خرداد ۱۳۸۹, ۰۳:۳۰ عصر
RE: صلوات خاصه امام رضا (ع) - کبوتر حرم - ۱۶ خرداد ۱۳۸۹, ۰۷:۰۹ عصر
داستانهایی كوتاه از امام رضا (ع) - boshra - ۱۴ بهمن ۱۳۸۹, ۰۳:۳۷ عصر
در سوگ امام رضا علیه السلام - boshra - ۱۴ بهمن ۱۳۸۹, ۰۸:۲۵ عصر
زیارت امام رضا علیه السلام - boshra - ۱۵ بهمن ۱۳۸۹, ۰۷:۵۰ عصر
وصلتی عجیب که امام رضا(ع) بانی آن شد! - ROYA - ۱۸ مهر ۱۳۹۰ ۱۰:۲۵ صبح
RE: داستانهای آموزنده از امام رضا(ع) - seraj73 - ۲۳ بهمن ۱۳۹۰, ۰۶:۵۱ عصر

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان

بازگشت به بالابازگشت به محتوا