گفت و گو با خدا...
۲۳ خرداد ۱۳۸۹, ۰۶:۰۸ عصر
ارسال: #30
|
|||
|
|||
RE: گفت و گو با خدا...
من آن خاكم كه عاشق ميشود
سر تا پاي خودم را كه خلاصه ميكنم، ميشوم قد يك كف دست خاك كه ممكن بود يك تكه آجر باشد توي ديوار يك خانه، يا يك قلوه سنگ روي شانه يك كوه، يا مشتي سنگريزه، ته ته اقيانوس؛ يا حتي خاك يك گلدان باشد؛ خاك همين گلدان پشت پنجره. يك كف دست خاك ممكن است هيچ وقت، هيچ اسمي نداشته باشد و تا هميشه، خاك باقي بماند، فقط خاك. اما حالا يك كف دست خاك وجود دارد كه خدا به او اجازه داده نفس بكشد، ببيند، بشنود، بفهمد، جان داشته باشد. يك مشت خاك كه اجازه دارد عاشق بشود، انتخاب كند، عوض بشود، تغيير كند. واي، خداي بزرگ! من چقدر خوشبختم. من همان خاك انتخاب شده هستم. همان خاكي كه با بقيه خاكها فرق ميكند. من آن خاكي هستم كه توي دستهاي خدا ورزيده شدهام و خدا از نفسش در آن دميده. من آن خاك قيمتيام. حالا ميفهمم چرا فرشتهها آنقدر حسودي شان شد. اما اگر اين خاك، اين خاك برگزيده، خاكي كه اسم دارد، قشنگترين اسم دنيا را، خاكي كه نور چشمي و عزيز دُردانه خداست اگر نتواند تغيير كند، اگر عوض نشود، اگر انتخاب نكند، اگر همين طور خاك باقي بماند، اگر آن آخر كه قرار است برگردد و خود جديدش را تحويل خدا بدهد، سرش را بيندازد پايين و بگويد: يا لَيتَني كُنت تُراباً. بگويد: اي كاش خاك بودم... اين وحشتناكترين جملهاي است كه يك آدم ميتواند بگويد. يعني اين كه حتي نتوانسته خاك باشد، چه برسد به آدم! يعني اين كه... خدايا دستمان را بگير و نياور آن روزي را كه هيچ آدمي چنين بگوید. عرفان نظر آهاری از خود به خدا هیچ نگوییم و نپرسیم .:. ما هم به خدا گر به خود آییم ، خداییم
|
|||
|
|
پیامهای داخل این موضوع |
گفتگوی من با ... - ذوالقرنین - ۳ آبان ۱۳۸۸, ۱۱:۵۵ عصر
RE: گفت و گو با خدا... - آشنای غریب - ۲۳ تير ۱۳۹۶, ۰۲:۵۶ عصر
گفت و گو با خدا... - امرتات - ۲۱ آبان ۱۳۸۸, ۰۱:۳۵ عصر
نجات دهنده - ذوالقرنین - ۲۴ آبان ۱۳۸۸, ۱۲:۰۳ صبح
RE: گفت و گو با خدا... - امرتات - ۲۴ آبان ۱۳۸۸, ۱۲:۴۰ عصر
RE: گفت و گو با خدا... - مشکات - ۲۴ آبان ۱۳۸۸, ۰۲:۰۴ عصر
RE: گفت و گو با خدا... - امرتات - ۲۶ آبان ۱۳۸۸, ۱۲:۴۸ عصر
گفت و گو با خدا... - مشکات - ۲۸ آبان ۱۳۸۸, ۰۶:۵۴ عصر
RE: گفت و گو با خدا... - shahlahojati@yahoo.com - ۱ آذر ۱۳۸۸, ۰۸:۵۱ صبح
RE: گفت و گو با خدا... - faezeh - ۱ آذر ۱۳۸۸, ۱۱:۱۶ عصر
RE: گفت و گو با خدا... - مشکات - ۲ آذر ۱۳۸۸, ۰۸:۲۰ عصر
عیسی یهودا ... - ذوالقرنین - ۲ آذر ۱۳۸۸, ۱۰:۳۲ عصر
RE: گفت و گو با خدا... - atefeh - ۳ آذر ۱۳۸۸, ۰۸:۴۵ عصر
RE: گفت و گو با خدا... - shahlahojati@yahoo.com - ۴ آذر ۱۳۸۸, ۱۰:۲۶ صبح
گفت و گو با خدا... - مشکات - ۵ آذر ۱۳۸۸, ۰۸:۰۶ عصر
RE: گفت و گو با خدا... - امرتات - ۶ آذر ۱۳۸۸, ۰۴:۳۶ عصر
RE: گفت و گو با خدا... - امرتات - ۱۲ آذر ۱۳۸۸, ۰۴:۵۰ عصر
گفت و گو با خدا... - مشکات - ۱۷ آذر ۱۳۸۸, ۰۵:۱۳ عصر
RE: گفت و گو با خدا... - shahlahojati@yahoo.com - ۱۸ آذر ۱۳۸۸, ۱۰:۳۵ صبح
یادداشتی از طرف خدا - مشکات - ۷ بهمن ۱۳۸۸, ۰۷:۲۰ عصر
RE: گفت و گو با خدا... - کبوتر حرم - ۳۰ فروردين ۱۳۸۹, ۰۸:۳۲ عصر
RE: گفت و گو با خدا... - sanazm - ۳ ارديبهشت ۱۳۸۹, ۰۱:۴۴ عصر
RE: گفت و گو با خدا... - ذوالقرنین - ۷ ارديبهشت ۱۳۸۹, ۱۲:۳۰ عصر
RE: گفت و گو با خدا... - مشکات - ۲۱ خرداد ۱۳۸۹, ۱۱:۲۴ صبح
RE: گفت و گو با خدا... - یوسف زهرا - ۲۲ خرداد ۱۳۸۹, ۰۲:۵۵ عصر
RE: گفت و گو با خدا... - مشکات - ۲۳ خرداد ۱۳۸۹ ۰۶:۰۸ عصر
RE: گفت و گو با خدا... - مشکات - ۸ مهر ۱۳۸۹, ۱۱:۲۱ صبح
RE: گفت و گو با خدا... - مشکات - ۴ آبان ۱۳۸۹, ۰۷:۰۰ عصر
RE: گفت و گو با خدا... - مشکات - ۹ دي ۱۳۸۹, ۰۷:۳۴ عصر
RE: من و خدا - یوسف زهرا - ۲۸ ارديبهشت ۱۳۸۹, ۰۶:۴۱ عصر
RE: من و خدا - safirashgh - ۲۸ ارديبهشت ۱۳۸۹, ۰۸:۳۳ عصر
بالهایت را کجا جا گذاشتی ؟ - zeinab - ۲۵ تير ۱۳۸۹, ۰۴:۲۳ عصر
داستان ما و خدا - elham_j - ۵ خرداد ۱۳۹۱, ۱۰:۳۱ صبح
RE: داستان ما و خدا - seyedebrahim - ۵ خرداد ۱۳۹۱, ۱۲:۵۸ عصر
RE: من و خدا - elham_j - ۱ تير ۱۳۹۱, ۱۰:۱۵ عصر
خدای من از کارت دست نکش - آشنای غریب - ۲۰ دي ۱۳۹۱, ۰۸:۲۹ عصر
گفتگو با خدا.... - helma - ۲۷ خرداد ۱۳۹۲, ۱۲:۱۲ صبح
RE: خدای من از کارت دست نکش - آشنای غریب - ۲۱ بهمن ۱۳۹۲, ۱۲:۰۰ صبح
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان
1 مهمان
بازگشت به بالابازگشت به محتوا