ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 3 رأی - میانگین امیتازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
۵ خرداد ۱۳۸۹, ۱۱:۳۳ صبح (آخرین ویرایش در این ارسال: ۵ خرداد ۱۳۸۹ ۱۱:۳۴ صبح، توسط safirashgh.)
ارسال: #11
RE: دفتر سرخ


یادم تو را فراموش...

یه روزی ، رو زگاری ******دو تا بچه بسیجی

نمی دونم کجا بود ****** تو فکه یا دوعیجی

تو فاو و یا شلمچه ******تو کرخه یا موسیان

مهران و یا دهلران ******تو تنگه ی حاجیان

کنار هم نشستند. ****** دست توی دست هم



با هم جناق شکستند******با هم قرار گذاشتن

قدر همو بدونن******برای دین بمیرن

برای دین بمونن******با هم قرار گذاشتن

که توی زندگیشون ******رفیق باشن و لیکن



اگه یه روز یکیشون ******.پرید و از قفس رفت،

اون یکی کم نیاره ******به پای این قرارداد

زندگیشو بذاره






سالها گذشت و اما ****** بسیجی های باهوش

نمی ذاشتن که اون عهد ****** هرگز بشه فراموش

یه روز یکی ازاون دو...یه مهر به اون یکی داد

اون یکی با زرنگی ****** مهر رو گرفت و گفت" یاد"



روز دیگه اون یکی ****** رفت و شقایقی چید

برد و داد به رفیقش ****** صورت اونو بوسید

گل رو گرفت و گفتش : ****** بسیجی دست مریزاد

قربون دستت داداش ****** گل رو گرفت و گفت " یاد "



عکسهای یادگاری ****** جورابهای مردونه

سربندهای رنگارنگ ****** انگشتری و شونه

این می داد به اون یکی ****** اون می داد به این یکی

ولی هر کی می گرفت ******می خندید و می گفت " یاد"


هی روزها و هفته ها ****** از پی هم می گذشت

تا که یه روز صدایی ****** اینطور پیچید توی دشت

یکی نعره می کشید : ****** عراقی ها اومدن

ماسکهاتونو بذارین ****** که شیمیایی زدن



از اون دو تا یکیشون ****** در صندوقو گشود ،


ماسک خودش بود ، ولی ******ماسک رفیقش نبود !




دستشو برد تو صندوق ******ماسک گازشو برداشت ،


پرید، روی صورت ****** دوست قدیمی گذاشت !




همسنگر قدیمیش ****** دست اونو گرفتش


هل داد به سمت خودش ****** نعره کشید و گفتش :


چرا می خوای ماسکتو ****** رو صورتم بذاری


بذار که من بپرم ****** تو، دو تا دختر داری !




ولی اون اینجوری گفت: ****** تو رو به جون امام


حرف منو قبول کن ****** نگو ماسک رو نمی خوام



زد زیر گریه و گفت : ****** اسم امامو نبر


آبرو ما رو بخر! ****** ماسکو رو صورت بذار




زد زیر گوشش و گفت : ****** کشکی قسم نخوردم


بچه ! چرا حالیت نیست ****** اسم امامو بردم !



اون یکی با گریه گفت : ****** فقط برای امام !

اما بدون ، بعد تو ****** زندگی رو نمی خوام !




ماسکو رفیقش گرفت ****** گاز توی سنگر اومد

وقتی می خواست بپره ****** رفیقشو بغل کرد


لحظه های آخرین ****** وقتی می رفتش از هوش



خندید و گفت: برادر!



" یادم تو را فراموش "

******


آهای آهای برادر ! ****** گوش بده با تو هستم


یادت می یاد یه روزی ****** باهات جناق شکستم


تویی که روزمره گیت ****** توی خونه نشونده



تویی که بعد چند سال ****** هیچی یادت نمونده






عکسهای یادگاری ****** جورابهای مردونه


سربندهای رنگارنگ ****** انگشتری و شونه


هر چی رو بهت میدم ****** روی زمین می ندازی



میگی همش دروغ بود!

.
.
.

****** " یاد " نمیگی، می بازی!!! ******

بسم الله الرحمن الرحیم
حسبنا الله و نعم الوکیل ... آل عمران 173...پشت و پناه ما خداست و چه پشت و پناه خوبی.
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط مشکات ، ذوالقرنین ، zeinab
ارسال پاسخ 


پیام‌های داخل این موضوع
دفتر سرخ - safirashgh - ۱۶ ارديبهشت ۱۳۸۹, ۱۲:۰۳ عصر
RE: کتاب سرخ - safirashgh - ۱۸ ارديبهشت ۱۳۸۹, ۰۷:۴۲ صبح
RE: دفتر سرخ - safirashgh - ۱۸ ارديبهشت ۱۳۸۹, ۰۷:۵۱ عصر
RE: دفتر سرخ - safirashgh - ۲۰ ارديبهشت ۱۳۸۹, ۰۶:۱۰ عصر
RE: دفتر سرخ - مشکات - ۲۰ ارديبهشت ۱۳۸۹, ۱۰:۱۸ عصر
RE: دفتر سرخ - safirashgh - ۲۱ ارديبهشت ۱۳۸۹, ۰۷:۴۶ صبح
RE: دفتر سرخ - safirashgh - ۲۵ ارديبهشت ۱۳۸۹, ۱۱:۳۱ عصر
RE: دفتر سرخ - safirashgh - ۲۸ ارديبهشت ۱۳۸۹, ۰۸:۲۰ عصر
RE: دفتر سرخ - ذوالقرنین - ۲۸ ارديبهشت ۱۳۸۹, ۱۰:۵۸ عصر
RE: دفتر سرخ - safirashgh - ۳ خرداد ۱۳۸۹, ۱۱:۴۵ عصر
RE: دفتر سرخ - safirashgh - ۵ خرداد ۱۳۸۹ ۱۱:۳۳ صبح
RE: دفتر سرخ - مشکات - ۵ خرداد ۱۳۸۹, ۰۳:۱۷ عصر
RE: دفتر سرخ - safirashgh - ۶ خرداد ۱۳۸۹, ۱۰:۱۸ عصر
RE: دفتر سرخ - safirashgh - ۱۰ خرداد ۱۳۸۹, ۱۱:۲۹ عصر
RE: دفتر سرخ - safirashgh - ۱۶ خرداد ۱۳۸۹, ۰۹:۲۳ صبح
RE: دفتر سرخ - safirashgh - ۲۴ تير ۱۳۸۹, ۱۱:۴۱ عصر
RE: دفتر سرخ - safirashgh - ۲۶ تير ۱۳۸۹, ۱۲:۳۳ عصر

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان

بازگشت به بالابازگشت به محتوا