درد دل با امام زمان(عج)
۲۴ فروردين ۱۳۸۹, ۰۳:۴۲ عصر
(آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۴ فروردين ۱۳۸۹ ۰۳:۴۶ عصر، توسط masomi.)
ارسال: #18
|
|||
|
|||
RE: درد دل با امام زمان(عج)
چه جمعه ای... چه غروب غریب و دلگیری...
چرا سراغی از این جمعه ها نمی گیری؟ مسافری که هنوز و همیشه در راهی! کجای راه سفر مانده ای به این دیری؟ به پیشواز تو آغوش زندگی جان داد بیا پیاده شو از این قطار تأخیری... چقدر پیر شدی روی گونه هایم اشک! تو سال هاست که از چشم من سرازیر... چقدر ماندی در بند انتظار ای دل! شدی شبیه دیوانگان زنجیری... چقدر شاعر مفلوک! قلبت از سنگ است چطور از غم دوری او نمی میری.. سحر از دامن نرجس، برآمد نوگلي زيبا گلي کز بوي دلجويش، جهان پير شد برنا زهي سروي که الطافش، فکنده سايه بر عالم زهي صبحي که انفاسش، دميده روح در اعضا سپيده دم ز درياي کرم برخواست امواجي که عالم غرق رحمت شد، از آن مواج روح افزا به صبح نيمه شعبان تجلّي کرد خورشيدي که از نور جبينش شد، منوّر ديده زهرا چه مولودي که همتايش نديده ديده گردون چه فرزندي که مانندش، نزاده مادر دنيا به صولت تالي حيدر، به صورت شبه پيغمبر به سيرت مظهر داور، وليّ والي والا قدم در عرصه عالم، نهاده پاک فرزندش که چِشم آفرينش شد، ز نورش روشن و بينا به پاس مقدم او شد، مزيّن عالم پائين ز نور طلعت او شد، منوّر عالم بالا چو گيرد پرچم (انّا فتحنا)، در کف قدرت لواي نصرت افرازد، بر اين نُه گنبد خضراء شها چشم انتظاران را، ز هجران جان به لب آمد بتاب اي کوکب رحمت، بر افکن پرده از سيما تو گر عارض بر افروزي، جهان شود روشن تو گر قامت برافرازي، قيامت ها شود برپا تو گر لشگر برانگيزي، سپاه کفر بُگريزد تو گر از جاي برخيزي، نشيند فتنه و غوغا بيا اي کشتي رحمت، که دريا گشت طوفاني چو کشتيبان توئي، ما را چه غم از جنبش دريا خوش آن روزي که برخيزد، ز کعبه بانگ جاء الحقّ خوش آن روزي که برگيرد، حجاب از چهره زيبا . اشعار از شاعر محترم: مرحوم دکتر قاسم رسا «ره» |
|||
|
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
6 مهمان
6 مهمان
بازگشت به بالابازگشت به محتوا