ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امیتازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
بهشت و جهنم
۱۹ آبان ۱۳۸۸, ۱۰:۲۶ عصر
ارسال: #2
RE: "بهشت "
... ادامه

پس از مدتی طولانی از تپه بالا رفتند ، به مزرعه ای رسیدند ؛ راه ورود به این مزرعه دروازه ای قدیمی بود که به یک جاده ی خاکی در دو طرفش باز می شد .
مردی در زیر سایه ی درخت ها دراز کشیده بود و صورتش را با کلاهی پوشانده بود ؛ احتمالا خوابیده بود.
مسافر گفت : روز بخیر
مرد با سرش جواب داد.
مرد گفت : ما خیلی تشنه ایم ، من ، اسبم و سگم
مرد به جایی اشاره کرد و گفت : میان آن سنگ ها چشمه ای است ، هر قدر می خواهید آب بنوشید
مرد ، اسب و سگ به کنار چشمه رفتند و تشنگی اشان را فرو نشاندند .
مسافر از مرد تشکر کرد. مرد گفت : هر وقت که دوست داشتید می توانید برگردید.
مسافر پرسید : فقط می خواهم بدانم نام این جا چیست ؟
_ بهشت
_ بهشت ؟! اما نگهبان دروازه ی مرمری هم گفت آنجا بهشت است ؟؟؟
_ آنجا بهشت نیست ، دوزخ است
مسافر حیران ماند و گفت : اید جلوی دیگران را بگیرید تا از نام شما استفاده نکنند ! این اطلاعات غلط باعث سردرگمی زیادی می شود !
_ کاملا برعکس ، در حقیقت لطف بزرگی به ما می کنند . چون تمام آن هایی که حاضرند بهترین دوستانشان را ترک کنند ، همان جا می مانند !!!

امیدوارم از این داستان لذت برده باشید .Smile


فایل‌(های) پیوست شده بندانگشتی (ها)
   
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال پاسخ 


پیام‌های داخل این موضوع
"بهشت " - ذوالقرنین - ۱۷ آبان ۱۳۸۸, ۱۱:۲۴ عصر
RE: "بهشت " - ذوالقرنین - ۱۹ آبان ۱۳۸۸ ۱۰:۲۶ عصر
RE: "بهشت " - zeinab - ۲۲ دي ۱۳۸۸, ۱۱:۱۵ صبح
بهشت و جهنم - مشکات - ۲۳ دي ۱۳۸۸, ۰۵:۵۵ عصر
RE: بهشت و جهنم - پدر ژپتو - ۲۴ دي ۱۳۸۸, ۰۹:۲۱ عصر

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان

بازگشت به بالابازگشت به محتوا