بهشت و جهنم
۱۷ آبان ۱۳۸۸, ۱۱:۲۴ عصر
ارسال: #1
|
|||
|
|||
"بهشت "
" بهشت "
مردی با اسب و سگش در جاده ای در حال حرکت بودند که ناگهان صاعقه ای فرود آمد و آنها را که از کنار درخت عبور می کردند ، کشت .اما مرد نفهمید که دیگر این دنیا را ترک کرده و همچنان با دو حیوانش پیش رفت .( گاهی مدت ها طول می کشد تا مرده ها به شرایط جدیدشان پی ببرند !!! ) . پیاده روی طولانی بود ، تپه ی بلندی بود ، آفتاب تندی بود ، عرق می ریختند و به شدت تشنه بودند . در یک پیچ جاده دروازه ی تمام مرمری عظیمی دیدند که به میدانی با سنگفرش طلا باز می شد و در وسط آن چشمه ای بود که آب زلالی از آن جاری بود . رهگذر رو به مرد دروازه بان گفت : " روز بخیر این جا کجاست که اینقدر زیبا است ؟ " نگهبان گفت : " بهشت " مرد گفت : " چه خوب که به بهشت رسیدیم ، خیلی تشنه ایم . " دروازه بان به چشمه اشاره کرد و گفت : " می توانید وارد شوید و هر چقدر که دلتان می خواهد آب بنوشید . " مرد گفت : " اسب و سگم هم تشنه اند . " نگهبان : " واقعا متاسفم ورود حیوانات به بهشت ممنوع است . " مرد خیلی نا امید شد ، چون خیلی تشنه بود ، اما حاضر نبود تنهایی آب بنوشد. از نگهبان تشکر کرد و به راهش ادامه داد ... ادامه دارد ... |
|||
|
پیامهای داخل این موضوع |
"بهشت " - ذوالقرنین - ۱۷ آبان ۱۳۸۸ ۱۱:۲۴ عصر
RE: "بهشت " - ذوالقرنین - ۱۹ آبان ۱۳۸۸, ۱۰:۲۶ عصر
RE: "بهشت " - zeinab - ۲۲ دي ۱۳۸۸, ۱۱:۱۵ صبح
بهشت و جهنم - مشکات - ۲۳ دي ۱۳۸۸, ۰۵:۵۵ عصر
RE: بهشت و جهنم - پدر ژپتو - ۲۴ دي ۱۳۸۸, ۰۹:۲۱ عصر
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان
1 مهمان
بازگشت به بالابازگشت به محتوا