ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امیتازات: 4
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
۱۲ آبان ۱۳۹۰, ۱۰:۴۶ عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۲ آبان ۱۳۹۰ ۱۰:۴۹ عصر، توسط مریم گلی.)
ارسال: #1
بلال حبشی
بلال ، فرزند رباح حبشى ، از اصل و تبار مردم حبشه در آفريقاى سياه بود كه سال ولادت او را، دهمين سال پس از عام الفيلدانسته اند. پدر و مادر بلال برده بودند و بلال ، دوران نوجوانى و جوانى خود را همزمان با اوج فسادها و تباهى هاى قريش سپرى كرد.
قريش ، اهل ستم و فساد و گناه بودند، حتى گاهى مجالس عشرت و لهب و لعب خود را در كنار خانه خدا بر پا مى كردند.
بلال ، بخاطر فطرت پاكش ، از فسادهاى قريش ، رنجيده خاطر مى شد و خود عملا مى كوشيد تا به فساد كشيده نشود.
صداقت و پاكى بلال باعث شده بود، با اينكه برده اى سياه بود، مورد توجه قرار گيرد و به او احترام قائل شده و كارهاى بزرگ به او بسپارند. گر چه بلال ، در محروميت و تحقير، همچون ديگر بردگان بود ولى به خاطر خصلت هاى نيكش ، نسبت به بردگان ديگر از موقعيت بهترى برخوردار بود.

در عين حال ، نفرتى كه از مشركان و اربابان داشت ، سر جاى خود محفوظ بود و با گذشت سالها، نفرت و بيزارى او از فسادهاى اربابان عياش و سودجو و ظالم بيشتر مى شد و در پى چاره و فرصتى بود كه بتواند روح پاكش را تعالى بخشد و از بند آن بندگان شهوت و قدرت و صاحبان زر و زور نجات بخشد.
وقتى خورشيد اسلام در مكه درخشيد و حضرت محمد (ص ) به پيامبرى و نجات انسانها مبعوث شد، بلال ، در حدود سى سال داشت .
بعلت رفت و آمدهايش به شهر، خبر دعوت جديد محمد (ص ) را شنيد. روح تشنه اش به دنبال اخبارى تازه و آگاهى دقيق تر از پيام دعوت اين پيام آور بود. كم و بيش بعضى از آيات قرآن هم به گوشش خورده بود.
يك شب پس از انجام كارهايش ، فرصتى پيدا كرد و خود را به حضرت رسول (ص ) رساند و از زبان مباركش آيات قرآن را شنيد. اشك شوق در چشمان بلال ، حلقه زد. او گمشده اى را پس از ساليان دراز يافته بود و اينك ، متواضعانه ، خود را بر قدم هاى آن پيامبر افكند و اسلام را پذيرفت . گر چه بلال مى دانست بخاطر مسلمان شدنش ، شكنجه ها و آزارهائى را در پيش ‍ خواهد داشت ، ليكن عشق او به حق و دلباختگى اش به پيامبر و آئين او، او را براى تحمل هر گونه شكنجه و سختى در راه ايمان ، آماده ساخته بود.
دور از چشم اربابانش و براى مصون ماندن از اذيت آنان ، هر شب مخفيانه به ديدار پيامبر مى رفت و جان شيفته خود را در زمزم كلام آن پيامبر پاك ، طراوتى تازه مى بخشيد.
رفت و آمدهاى او به حضور پيامبر، كم كم آشكار شده بود.
روزى در مسجدالحرام در حال طواف به دور كعبه بود. وقتى به بت ها رسيد به آنها پرخاش و اهانت كرد و به يكى از آنها آب دهان انداخت . بى خبر از اينكه يكى از مشركين ، تمام رفتار او را زير نظر دارد. خبر به اميه بن خلف ، صاحب بلال رسيد.
اميه ، كه از سرسخت ترين دشمنان اسلام و رسول خدا (ص ) بود و هرگز باورش نمى شد كه برده اى از بردگانش به اسلام بگرود، بشدت خشمگين شد و گفت : بلائى بر سر او بياورم كه ديگر كسى هوس مسلمان شدن نكند.

[تصویر:  89291638003782700535.jpg]
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط safirashgh ، hamed ، هُدهُد صبا ، ضحی
ارسال پاسخ 


پیام‌های داخل این موضوع
بلال حبشی - مریم گلی - ۱۲ آبان ۱۳۹۰ ۱۰:۴۶ عصر
RE: بلال حبشی - مریم گلی - ۱۸ آبان ۱۳۹۰, ۱۱:۰۶ صبح

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان

بازگشت به بالابازگشت به محتوا