ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امیتازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
سخنان امام جواد الائمه (ع)
۱۳ مهر ۱۳۹۲, ۰۷:۴۲ عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۳ مهر ۱۳۹۲ ۰۷:۵۳ عصر، توسط فاطمه گل.)
ارسال: #3
RE: سخنان امام جواد (ع)
امام جواد(ع) بر منبر رسول الله(ص) رفت و فرمود: «من محمدبن علی الجواد هستم. من نسب های همه مردم را می دانم، چه مردمی که به دنیا آمده اند و چه مردمی که به دنیا نیامده اند. ما این علم را قبل از این که عالم هستی خلق شود، داشته ایم و بعد از فنای عالم هستی نیز این علم را داریم. اگر نبود تظاهر اهل باطل، حکومت اهل گمراهی و شک مردم عوام؛ چیزهایی می گفتم که همه از اولین و آخرین را به تعجب وامی داشت.»
اربلی رحمة الله در کتاب « کشف الغمّة» از محمّد بن طلحه نقل کرده است:

مأمون یک سال بعد از شهادت حضرت رضا علیه السلام به بغداد آمد، روزی به قصد شکار از شهر خارج شد و در مسیر راه از کوچه ای عبورش افتاد که بچه ها در آنجا بازی می کردند و حضرت جواد علیه السلام با آنها ایستاده بود و در آن هنگام یازده سال بیشتر از عمر شریفش نگذشته بود.

بچّه ها با مشاهده ی مأمون همگی پراکنده شده و فرار کردند، ولی حضرت جواد علیه السلام از جای خود حرکت نکرد. مأمون نزدیک آمد و نگاهی به آن حضرت نمود و گفت: ای پسر چرا به همراه بچّه ها فرار نکردی؟

امام علیه السلام فوراً جواب داد: راه تنگ نبود تا با رفتن خود آن را وسیع گردانم، و گناهی مرتکب نشده ام تا از عقوبت آن بترسم، و گمانم به تو نیکو است که کسی را بدون گناه ضرر نمی رسانی.

مأمون از آن سخنان شیوا و محکم او بسیار تعجّب کرد و پرسید: اسم تو چیست؟

فرمود: نام من محمّد است. عرض کرد که فرزند چه کسی هستی؟

فرمود: من فرزند علی بن موسی الرضا هستم.

مأمون بر پدر آن حضرت درود و رحمت فرستاد، و به سوی مقصد خود روانه شد، چون از آبادی دور شد بازِ شکاری را به دنبال درّاجی ( پرنده ای است شبیه کبک ) فرستاد، باز از دیدگان او برای مدتی ناپدید گشت، و وقتی برگشت در منقارش ماهی کوچکی بود که هنوز آثار حیات در وجودش مشاهده می شد، خلیفه از دیدن آن بسیار تعجب کرد، سپس آن را در دستش گرفت و از همان راهی که آمده بود برگشت.

چون به آن محل که حضرت جواد علیه السلام را ملاقات کرده بود رسید بچّه ها را دید که مثل سابق آنجا را ترک گفته و فرار نمودند ولی این بار هم آن حضرت از جای خود حرکت نکرد و همانجا ایستاد، خلیفه نزدیک آمد و سؤال کرد: در دست من چیست؟ فرمود:

« خداوند تبارک و تعالی به مشیت خود در دریای قدرتش ماهی های کوچکی را می آفریند، و باز شکاری پادشاهان آن را صید می کنند و پادشاهان آن را در میان دست پنهان می کنند تا فرزندان اهل بیت نبوّت را با این وسیله امتحان کنند.»

چون مأمون این کلمات را از آن حضرت شنید تعجب کرد، و ضمن نگاه عمیقی که به او کرد گفت: براستی که فرزند امام رضا علیه السلام هستی، و احسان خود را به آن حضرت دو چندان کرد.

خدایا دستانم خالی اند و دلم غرق در آرزوها ، یا دستانم را توانا کن یا دلم را از آرزوهای دست نیافتنی خالی کن
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط nilforoosh ، hamed ، mah19 ، آشنای غریب ، هُدهُد صبا
ارسال پاسخ 


پیام‌های داخل این موضوع
سخنان امام جواد الائمه (ع) - ذوالقرنین - ۲۷ آبان ۱۳۸۸, ۰۱:۰۳ صبح
RE: سخنان امام جواد ( ع ) ... - هُدهُد صبا - ۱۳ مهر ۱۳۹۲, ۱۰:۴۶ صبح
RE: سخنان امام جواد (ع) - فاطمه گل - ۱۳ مهر ۱۳۹۲ ۰۷:۴۲ عصر
RE: سخنان امام جواد (ع) - nilforoosh - ۱۳ مهر ۱۳۹۲, ۰۸:۵۵ عصر
RE: سخنان امام جواد (ع) - هُدهُد صبا - ۱۴ مهر ۱۳۹۲, ۰۲:۱۴ عصر
RE: سخنان امام جواد (ع) - nilforoosh - ۱۴ مهر ۱۳۹۲, ۰۵:۱۰ عصر
RE: سخنان امام جواد (ع) - فاطمه گل - ۱۵ مهر ۱۳۹۲, ۱۰:۳۷ عصر
RE: سخنان امام جواد الائمه (ع) - هُدهُد صبا - ۹ ارديبهشت ۱۳۹۴, ۰۹:۰۰ عصر
RE: سخنان امام جواد الائمه (ع) - آشنای غریب - ۵ اسفند ۱۳۹۴, ۱۰:۱۷ عصر
RE: سخنان امام جواد الائمه (ع) - آشنای غریب - ۱۲ شهريور ۱۳۹۵, ۰۷:۵۶ عصر

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
3 مهمان

بازگشت به بالابازگشت به محتوا